به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،ایده حمله به ایران به علت موقعیت سوق الجیشی در آغاز جنگ جهانی دوم در بین هر دو محور جنگ افروز وجود داشت، اما ضرورت حمله به ایران در جنگ جهانی دوم پس از حمله برق آسای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی تقویت شد.
حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی، استالین رهبر شوروی را ناگریز کرد به سمت آمریکا و انگلیس به عنوان رهبران جهان سرمایهداری دست کمک دراز کند؛ این درحالی بود که یکی از شعارهای محوری کمونیسم و شوروی مخالفت با سرمایهداری بود. استالین لیستی از فوریترین نیازهای کشورش را برای چرچیل و روزولت فرستاد. چرچیل و روزولت نیز برای اینکه به قول خودشان شر فاشیسم را به وسیله کمونیست از بین ببرند، سعی داشتند بدون فوت وقت، کمک رسانی به اتحاد جماهیر شوروی در اسرع وقت انجام شود.
استالین
برای رساندن کمک به شوروی چند طریق وجود داشت: یکی از راه اقیانوس منجمد شمالی که در این راه، به خاطر خطر یخبندان، ممکن بود در انجام برنامههای کمک رسانی وقفه ایجاد شود و دیگری راه خاور دور از طریق ولادی وستک و مورمانس بود. این راه دارای یک مسافت طولانی یازده هزار کیلومتری بود و از طرفی دولت ژاپن هم اجازه عبور جنگافزار از این طریق را نمیداد، زیرا خود عضو محور بود.
راه دیگر راه پل بسفر و داردانل بود، ولی دولت ترکیه این راه را مسدود کرده بود. کوتاهترین و امنترین راه از طریق ایران بود که خط آهن نهصد کیلومتری آن، خلیج فارس را به دریای خزر میرساند.
دولتهای انگلیس و شوروی قبلاً در این زمینه گفتگو کرده بودند. هریمن نماینده دولت آمریکا که برای مذاکره به مسکو سفر کرده بود، همین راه را پیشنهاد کرده و اضافه نموده بود که باید برای تکمیل و توسعه این خط، طرحهایی نیز ارائه کرد و از همین جاست که اندیشه حمله نظامی به ایران یک تصمیم قطعی بین کشورهای انگلستان و شوروی شد.
تصویری از جنگ جهانی دوم
دولت انگلستان و دولت آمریکا پس از ملاقات و مذاکره روزولت و چرچیل در اقیانوس اطلس و امضای منشور آتلانتیک و انعقاد یک پیمان، مصمم شدند برای کمکهای تسلیحاتی به شوروی، ایران را اشغال کنند. در همان ایام استالین فهرستی از فوریترین نیازهای شوروی را برای روزولت و چرچیل فرستاد و نمایندگانی بین واشنگتن، لندن و مسکو رفت و آمد کردند.
بهانه برای اشغال ایران
ایران سه روز پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۱۱ شهریور ۱۳۱۸ بیانیه رسمی از سوی محمود جم نخست وزیر وقت، در مورد بیطرفی صادر کرد. اما متفقین کمتر از دو سال توانستند به حاکمیت ملی ایران احترام بگذارند. آنها که برای حمله به ایران تصمیم لازم را گرفته بودند در پی بهانهای بودند. از این رو از اوایل تیرماه ۱۳۲۰ بهانه جوییها آغاز شد.
از راست: علی منصور، محمدعلی فروغی، مصطفیقلی بیات، علیاکبر داور و محمود جم
آنها که مدام ادعای مستقل بودند رسانه را دارند اولین بهانه را با انتشار خبری در روز نهم تیرماه خبرگزاریهای آزاد فرانسه آغاز کردند. در این روز خبری را منتشر کردند مبتنی بر اینکه، دولت شوروی به ایران با سوءظن نگریسته و این کشور را مرکزی برای حمله به شوروی میداند.
شوروی برای اینکه بهانه را پیدا کند، سفیر تازهای را به نام اندره اسمیرنوف با تعلیمات جدیدی روانه تهران کرد. سفیر در بدو ورود، با نخست وزیر و وکیل وزارت امور خارجه ایران ملاقات انجام داد و از اقدام ایران در مورد اعلام بیطرفی در جنگ آلمان و شوروی اظهار تشکر و امتنان کرد و بلافاصله خبرگزاری تاس، خبر خبرگزاری فرانسه آزاد را مبتنی بر تیره بودن روابط ایران و شوروی تکذیب کرد. در ملاقاتی که در همان روزها بین علی منصور نخست وزیر و وزیر مختار انگلستان صورت گرفت، بولارد اشغال نظامی ایران را تکذیب کرد و بی طرفی ایران را محترم شمرد.
سرریدر بولارد وزیر مختار انگلستان
اما هفت روز بعد، درست در روز ۲۸ تیرماه سفیران اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان، بولارد وزیر مختار انگلیس و اسمیرنوف سفیر شوروی با تذکری مشترک به دولت ایران، از حضور اتباع آلمانی در ایران ابراز نگرانی کردند. همزمان با تسلیم این تذکر در اقدامی مداخله جویانه، سفیر ایران در مسکو و وزیر مختار ایران در لندن به وزارت امور خارجه آن کشورها احضار و تأکید کردند که اتباع آلمانی مقیم ایران هر چه زودتر باید اخراج شوند.
دولت ایران به تذکر آن دو دولت استعماری پاسخ داد و متذکر شد، رفتار اتباع بیگانه در ایران تحت مراقبت کامل است و هیچ گونه اقدامی از طرف آنها علیه همسایگان ما انجام نخواهد گرفت. ولی دولت انگلستان در قبال این گفتگوها به ژنرال ویول فرماندهی نظامی هندوستان دستور داد برای حمله به ایران نیروهای نظامی خود را به عراق منتقل کند و او نیز ظرف یک هفته برنامه کار خود را انجام داد و لشکر نهم هندی را برای تجاوز به ایران، به بصره گسیل کرد.
متفقین ساعت ۴ بامداد روز سوم شهریور به مرزهای ایران هجوم بردند. ارتش ۱۲۰ هزار نفری کشور که رضاخان به او متکی بود و با میلیاردها ریال مالیات از هر ایرانی درست شده بود در کمتر از هفتاد و دو ساعت تسلیم شد.
ارتش سرخ برای مقابله با نیروی ۳۷ هزار نفری ایران که در مرزهای شمالی کشور متمرکز شده بودند. ۱۲۰ هزار سرباز و هزار تانک سنگین آماده کرده بودند. اما انگلیسیها برای مقابله با ارتش ایران در جنوب که متشکل از نیروی دریایی جنوب، لشکر ششم خوزستان، لشکر ۱۲ کرمانشاه، لشکر ۵ کردستان که احتیاطاً در خوزستان آرایش جنگی یافته بود و طبق محاسبه انگلیسها بالغ بر ۳۰ هزار نفر به اضافه ۱۶ تانک بودند، فقط ۱۹ هزار سرباز و ۵۰ تانک سبک به کار گرفته بود.
اشغال قزوین در جنگ دوم
هر چند دشمن چه از لحاظ نفرات و سلاحهای متعدد و آمادگی از ایران در موقعیت برتری قرار داشت، اما امرا و فرماندهان ارتش رضاخانی تنها به فکر جان خود و خانوادشان بودند. دست از مقاومت برداشتند.
تنها فرماندهی که در در جنوب کشور مقاومت را جدی گرفته بود، فرمانده نیروی دریایی به نام سرتیپ بایندر بود که در مقابل ناوهای آمریکایی ایستادگی کرد. آمریکاییها ناو او را به توپ بستند و غرق کردند و بایندر جان خود را از دست داد. این تنها مورد مقاومت جدی بود که به روحیات مرحوم بایندر بستگی داشت و اگر نمیخواست خطری متوجه او نمیشد.
در منطقه آذربایجان در مقابل شورویها، تنها سه مرزبان غیور در کنار پل آهنی رود ارس تا پای جان ایستاده و به مقامت پرداخته و جان خود را از دست دادند.
این مرزبانان غیور و میهن دوست سه ژاندارم بودند که با مقاومت جانانه برای مدتی در بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ از ورود قوای شوروی به خاک کشورمان جلوگیری به عمل کردند.
جالب است بدانید طبق مستندات در پاسگاه مرزی جلفا، تنها چهار نیرو در شب حمله مستقر بودهاند. سرجوخه «مصبیب محمدی» فرمانده پاسگاه بوده و چهار ژاندارم که دو نفر از آنها از بعد از شروع درگیری صحنه را ترک کردهاند.
وقتی قوای مهاجم به نیمه پل که نقطه صفر مرزی ایران و شوروی بود، نزدیک شدند، باران رگبار گلولههای خشم و آتش غیرت از مسلسلهای خودکار مرزبانان شجاع و مقاوم بر سرشان فرود آمد، که متجاوزین زمینگیر شدند.
روسها که چارهای جز گذر از روی پل نداشتند ابتدا با توپخانه و خمپاره، پاسگاه ژاندرمری را هدف قرار داده و آن را منهدم کردند. سپس با آتش مسلسل سنگین، ژاندارمهای از جان گذشته را از پای درآوردند.
مقاومت و جاننثاری سه ژاندارم زنده یاد در کنار پل فلزی، از نظر فرماندهان ارتش سرخ پدیدهای شگفتآور بود. به طوری که پس از فتح پل و هموار کردن زمینه عبورشان به خاک ایران، بر پیکر آنان، احترام نظامی برجای آوردند و اجسادشان را در کنار پل به خاک سپردند.
براساس روایت موجود، این سه مرزبان برای مقابله با قوای نظامی شوروی در سه موقعیت سنگر گرفته بودند. سرجوخه مصیب محمدی در یک متری کنار پل فلزی سنگر گرفته بود؛ شهریاری روی برجک پاسگاه و هاشمی روی پشت بام پاسگاه. اسلحه ایشان هم برنو و هر سه تیراندازان ماهری بودند. برای متوقف کردن ستون تجهیزات نظامی، راننده نفر بر زرهی یا تانک پیشرو مورد هدف قرار گرفت و کشته شد. با توقف خودرو زرهی، حرکت ستون متوقف شد. برای راه اندازی تانک مذکور نیروهایی هم که اعزام میشدند مورد هدف مرزبانان قرار میگرفتند. از این رو حرکت ستون نظامی برای ساعاتی متوقف شد. بقیه نیروهای لشکر از پایینترین تا بالاترین رده تفنگها را زمین ریختند تا سبکبارتر شوند و به کوهها گریختند.
لشکر گیلان به فرماندهی قدر، چند گلوله توپ به سوی روسها شلیک کرد و قدر به خاطر همین بعدها به عنوان افسر شجاع شهرت یافت. هنگی که در مرزنآباد مستقر بود، چون جزء واحدهای لشکر یک به فرماندهی بوذرجمهری بود، در مقابل روسها به کوه زد و خود را به لشکر یک رساند.
لشکر مشهد وضعی افتضاح داشت. آنها با وسایل موتوری که داشتند، گریختند و بدون هیچ نظم و ترتیبی خود را به کویر زدند. سرعت فرار آنها به نحوی بود که واحدهای جلودارشان حتی به بندرعباس رسیدند و بعدها تعدادی از واحدهای لشکر خراسان در بندرعباس پیدا شدند.
این علاوه بر جبن فرماندهان آن، ناشی از ترس و وحشتی بود که در واحدهای نظامی نسبت به روسها و قساوت آنها پیدا شده بود. در مقابل انگلیسیها هم مقاومتی نشد. تنها در یکی از گردنههای منطقه چند تیر توپ به روی واحدهای زرهی انگلیس شلیک شد و انگلیسیها پس از دو سه ساعت توقف، مجددا پیشروی کردند.
ماوقع نیز از این قرار بود که لشکر کردستان به فرماندهی سرلشکر مقدم همه فرار کرده بودند و تنها یک آتشبار در محل مانده بود. آنها به ابتکار خود تیراندازی کردند و وقتی دیدند وضع وخیم است، آتشبار را رها کردند و گریختند.
این مقاومت ماحصل ارتش مدرن رضاخانی بود فرماندهان ارتش در اوج ناامیدی روز هشتم شهریور شورای عالی جنگ را در باشگاه افسران تشکیل دادند. این شورا عبارت بود از: سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش، سرلشکر بوذرجمهری فرمانده لشکر اول تهران، سرلشکر نقدی فرمانده لشکر دوم تهران، سرلشکر نخجوان وزیر جنگ، سرلشکر یزدانپناه فرمانده دانشکده افسران، سرتیپ علی ریاضی، سرتیپ خسروانی فرمانده نیروی هوایی، سرتیپ رزم آرا، سرتیپ ریاضی، سپهبد امیر احمدی فرمانده حکومت نظامی تهران و چند افسر دیگر.
فرجالله بهرامی (رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی) به اتفاق سرتیپ مرتضی یزدانپناه (فرمانده لشکر یک مرکز) و سرهنگ کریم بوذرجمهری (رئیس بلدیه) و سرهنگ محمود درگاهی (رئیس نظمیه)
این شورا تصمیم گرفت کلیه سربازان را ترخیص و به جای آنها سرباز با ۳۵ تومان حقوق استخدام کنند. تمام سربازان مرخص شدند و با پای پیاده به سوی شهرهای خود رفتند. رضا شاه از این تصمیم عصبانی شد و افسران شرکت کننده را برای بعدازظهر روز نهم شهریور به سعدآباد دعوت کرد و به عدهای از افسران که طرفدار آزادی سربازان شده بودند، حمله نموده و با شمشیر سرلشکر نخجوان وزیر جنگ و سرتیپ ریاضی را به شدت مضروب کرد.
منبع:فارس
انتهای پیام/