سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ماجرای کینه رضاخان به آذری ها/ منطقه‌ای که قزاق آن را مستعمره خود می‌انگاشت!

در مطلب زیر که سیاست‌های رضاخان و فرزندش را، نسبت به منطقه آذربایجان، مورد بازخوانی و تحلیل قرار داده‌ایم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سرزمین آذربایجان در تاریخ سیاسی ایران، جایگاهی بی‌بدیل دارد و همواره، مورد توجه و طمع قدرت‌های بزرگ بوده و به عنوان دروازه تمدن‌های بزرگ و کانون تلاقی فرهنگ و اقوام مختلف، مورد توجه بوده است. این موضوع مهم در کنار دیگر ویژگی‌های منحصر به فرد دیگر، از جمله موقعیت استراتژیک، اقتصادی، سیاسی و نظامی، موجب پدید آمدن نقش و جایگاه تعیین‌کنندگی در سپهر سیاسی تمدن کهن ایران‌زمین، برای این خطه شاخص گشته است.

پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان، یک برهه پرالتهاب سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در تاریخ سیاسی این منطقه است، که نتیجه مجموعه عوامل داخلی و کنشگری قدرت‌های بزرگ جهانی می‌باشد. این فرقه در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴، یعنی سه ماه پس از فرمان محرمانه دفتر سیاسی کمیته مرکزی اتحاد شوروی در تبریز، اعلام موجودیت کرد و تنها یک سال توانست در عرصه سیاسی، به کانون قدرت در منطقه آذربایجان تبدیل شود!


بیشتربخوانید


تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آذربایجان در دوران سلطنت رضاخان
فضای آشوب و بحران ایران در سال‌های بعد از انقلاب مشروطه و شکست قرارداد ۱۹۱۹، سیاستمداران انگلیسی را به یک نتیجه رساند و آن کودتا بود! رضاخان در مقام سردار سپهی، با کمک مؤثر دولت انگلستان، به عنوان شاه کشور بر تخت سلطنت نشست. او با اتکا به نیروی ارتش، مخالفان را حذف و تنوع قومی مناطق مختلف کشور را، از بین برد. او در راه تشکیل دولت مطلقه مدرن، به تجمیع قدرت در قلمرو خود پرداخت و از شریک ساختن دیگر عناصر و جریانات سیاسی در آن، خودداری کرد. وضعیت آذربایجان در طول سلطنت رضاخان، چندان تفاوتی با بقیه مناطق کشور نداشت. آنچه از آن به ناسیونالیسم ایرانی تعبیر می‌شد، از سیاست‌های بنیادین حکومت پهلوی اول به شمار می‌رفت. این سیاست حکم می‌کرد که اقوام مختلفی که به زبان‌های گوناگون سخن می‌گفتند، طبق الگوی جدید با یک زبان مشترک تکلم نمایند.

آذربایجان در طول تاریخ ایران، از باب اهمیت دادن به علم، فرهنگ و هنر، به عنوان «شهر اولین‌ها» محسوب می‌شد و مهد پرورش دانشمندان و عالمانی بسیار بود. با این سابقه مؤثر، انتظار می‌رفت که همچنان در این زمینه، به رشد خویش ادامه دهد، اما به دلایلی که بازگو خواهد شد، گام‌های ترقی و توسعه در این منطقه، بسیار کندتر از حد مورد انتظار پیش رفت. وضعیت مدارس آذربایجان در سال ۱۳۰۵، چندان مساعد نبود. بیشتر مدارس ملی که در شهرستان‌ها گشایش یافته بود، به مرور زمان و بر اثر شورش‌ها یا عدم عایدات، تعطیل یا از میان رفته بودند. در تبریز بیشتر مدارس، در مرکز شهر جمع شده بودند و در محلات دوردست، مدرسه‌ای وجود نداشت. در اطراف ارومیه، در هیچ یک از دهات و قصبات مدرسه وجود نداشت. تنها در آن تاریخ، امریکایی‌ها در بعضی مناطق ارومیه، مدارس یک کلاسه و دو کلاسه افتتاح کرده بودند، ولی از مدارس دولتی یا مسلمانان، خبری نبود!

کینه رضاخان نسبت به آذری‌ها!
رضاخان نسبت به آذربایجانی‌ها، بغض و کینه عجیبی داشت و همواره خشن‌ترین و سختگیر‌ترین افسرانش را، به عنوان استاندار و مدیران اجرایی، به آذربایجان اعزام می‌کرد. به همین دلیل میان نخبگان سیاسی و اشراف آذربایجان با دربار پهلوی، انس و الفتی برقرار نبود! توده مردم نسبت به تبعیض‌ها، تحقیر‌ها و بی توجهی‌های رژیم خودکامه رضاشاهی در حق آذربایجان، حساسیت نشان می‌دادند! بیشتر استاندارانی که در دوره سلطنت رضاخان به آذربایجان اعزام شده‌اند، از دیگر استان‌ها بودند. بعضی از آن‌ها از امرای بازنشسته ارتش بودند، با این حال استانداران غیرنظامی، بیش از نظامی‌ها در مصدر کار بوده‌اند! آذربایجانی‌ها از خود می‌پرسیدند چرا این منطقه، از چشم مرکزنشینان افتاده است؟ چرا باید عبدالله مستوفی استاندار اجازه ندهد که پیرزنان و پیرمردان فرزندمرده، که یک جمله فارسی نمی‌دانستند، در سوگ عزیزان‌شان از زبان مادری خود بهره بگیرند؟ چرا مستوفی پیوسته درباره هوش فراوان مردم منطقه گرگان و تفرش و بلاهت و بیهوشی مردم آذربایجان سخن می‌گفت، که مردم هم از او خاطره‌ای ناخوشی داشته باشند؟ بار‌ها اتفاق افتاد کارمندی را به خاطر اینکه در محیط مدرسه ترکی حرف زده بود، از کار منفصل می‌نمودند، که این مسائل موجب رنجیدگی خاطر مردم آذربایجان می‌شد. 

نظام حاکم بر ایران، اساساً مردمی به نام آذری (ترک آذربایجان) را، به رسمیت نشناخت و به تبع آن زبان مادری آنان را هم، قدغن و سیاسی اعلام کرد و سخن گفتن به زبان ترکی را، نوعی تبلیغ کمونیستی دانست! درباره منع فعالیت‌های فرهنگی در آذربایجان، زنده‌یاد جلال آل‌احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، چنین می‌نویسد: «از آغاز پیدایش مفهوم ملیت، یعنی از اوان مشروطیت تاکنون، حکومت تهران اگر نه از نظر سیاسی و اقتصادی، ولی حتماً از نظر فرهنگی، آذربایجان را مستعمره خویش می‌داند و اولین نتیجه سوءاستفاده این استعمار فرهنگی، کشتن فرهنگ ترک در آذربایجان است...». 

رضاخان، آذربایجان و کمونیسم
موقعیت جغرافیایی آذربایجان در نزدیکی به شوروی، مهم‌ترین عامل جذب عقاید کمونیستی، در بین مردم این منطقه بود. دولت شوروی در ابتدای حکومت رضاخان، آن را یک رژیم بورژوازی ملی قلمداد می‌کرد، ولی بعد از مدتی سران حزب کمونیست هم، با آن به مخالفت برخاستند. تشکیلات کمونیستی در میان کارگران، دائر شد و افرادی که از حمایت‌های شوروی برخوردار بودند، به فعالیت‌های تبلیغی میان اهالی شهر و دهات آذربایجان، مشغول شدند! حکومت رضاخان در خرداد ۱۳۱۰، لایحه‌ای مبنی بر ممنوع بودن فعالیت کمونیستی و سازمان‌های سیاسی مرتبط با آن، به مجلس فرستاد. با تصویب این لایحه، اعضای سازمان‌هایی که «پادشاهی مشروطه» را به خطر می‌انداختند، به ۱۰ سال زندان محکوم می‌شدند!

تضعیف تبریز، به عنوان کانون سنتی آزادی‌خواهی
در سال ۱۳۱۱ و طبق تصمیم هیئت دولت، یکپارچگی سیاسی آذربایجان، به دو واحد سیاسی مجزا تبدیل شد! یک قسمت به نام استان آذربایجان‌شرقی به مرکزیت تبریز و قسمت دیگر به نام آذربایجان‌غربی به مرکزیت ارومیه نامیده شد. قبل از این تصمیم، کل آذربایجان تحت تابعیت تبریز بود، ولی به دلایل سیاسی و عدم اطاعت فرمانده لشکر ارومیه از دستورات والی آذربایجان-مستقر در تبریز- این جدایی صورت گرفت. به نظر می‌رسد که مقصود حکومت از تجزیه آذربایجان، این بود که تبریز به عنوان کانون سنتی آزادی‌خواهی را کوچک کرده و روز به روز، از موجودیت و اهمیت سیاسی آن بکاهد و کنترل دولت مرکزی را، بر آن منطقه تضمین کند!

فضاحت انتخاباتی در آذربایجان در دوره رضاخان
دولتِ تهران در بعضی استان‌ها مانند آذربایجان، در تمامی انتخابات به وکیل‌تراشی اقدام می‌کرد و توسط پیک‌های مخصوصی، که به این نواحی می‌فرستاد، صندوق‌های انتخاباتی را عوض می‌کرد و البته برای این کار، پول‌های زیادی صرف می‌شد! افتضاح انتخاباتی پهلوی اول در آذربایجان، به حدی بود که چند سال بعد، مورد استناد دکتر محمد مصدق در اولین جلسه شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت. در این جلسه که مصدق به دفاع از ملی شدن صنعت نفت ایران می‌پرداخت، به بی‌اعتبار بودن مجلس ایران در زمان پهلوی اول اشاره داشت، که حکومت رضاشاهی با سفارش و تلگراف، نمایندگان مجلس را شخصاً یا به دست عواملش انتخاب می‌کرد! سفیر انگلیس، در سال ۱۳۰۵ گزارش می‌دهد: «مجلس ایران را نمی‌توان جدی گرفت! نمایندگان مجلس، نمایندگان آزاد و مستقلی نیستند و انتخابات مجلس آزادانه برگزار نمی‌شود!»

رضاخان و روحانیت تبریز
رضاخان در طول حکومتش، رابطه حسنه با روحانیت نداشت. او برای مقابله با روحانیت و حذف تدریجی آنان، اقداماتی انجام داد که از جمله آن می‌توان به طرح سربازی اجباری برای طلاب اشاره کرد. در سال ۱۳۰۷، جنبش اعتراض آمیز علیه خدمت اجباری سربازی در تبریز، به رهبری روحانیون به راه افتاد. وقتی مأموران سرباز‌گیری از تهران رسیدند، بازاریان به نشانه اعتراض مغازه‌ها را بستند و تنها هنگامی حاضر به بازگشایی شدند، که سه مسلسل تازه از خارج رسیده و در مدخل بازار کار گذاشته شد! دو مجتهد اصلی شهر که در این جریان دست داشتنند، یکی آیت‌الله سیدابوالحسن انگجی و دیگری آیت‌الله میرزاصادق آقاتبریزی، نخست به کردستان و سپس به قم تبعید شدند.

آغاز داستان آذربایجان در دوران پهلوی دوم
با سقوط پرخفّت رضاخان از تخت سلطنت، فرزندش محمدرضا به مقام پادشاهی دست یافت. رضاخان با خودباختگی و عدم اتکا به مردم، موجب اشغال خاک ایران به دست نیرو‌های متفقین، در ۳ شهریور ۱۳۲۰ شد. مردم در برابر اشغال کشور بی‌تفاوت بودند، زیرا رضاخان در طول حکومت خود، آنان را نادیده گرفته بود! وی یک‌سوم بودجه سالانه ایران را، به تشکیل و تجهیز ارتش به اصطلاح نوین خود اختصاص داده بود، در حالی که همان ارتش، سه روز نتوانست در مقابل اشغالگران مقاومت کند! با ظهور پادشاه جوان، مردم فضای تازه‌ای را تجربه کردند! نیرو‌های اجتماعی و سیاسی، به نوعی آزادی نسبی و ناگزیر دست یافتند. روزنامه‌ها و کتاب‌ها تا حدی توانستند فارغ از سانسور سیاسی منتشر شوند. اجتماعات مذهبی به صورت علنی برگزار می‌شد! این دگرگونی‌ها با اشغال خاک کشور توسط نیرو‌های نظامی روس و انگلیس، همزمان بود. بعد از شهریور ۱۳۲۰، نه تنها آذربایجان بلکه کل ایران، فضای ملتهب و تنش‌زایی را تجربه می‌کرد. در این هنگام آزادی‌خواهان تبریز، جمعیتی به نام «جمعیت آذربایجان» را تشکیل دادند. این جمعیت از موضوعات مختلفی همچون تحقیر فرهنگی در دوره رضاخان، فقر و تبعیض اقتصادی، زورگویی اربابان به دهقانان، مفاسد اداری مأموران اعزامی از مرکز، ناراضی بود و خواستار رفع این معضلات شد. در یکی از شماره‌های روزنامه مربوط به این حزب تأکید شده است، که حکومت جدید محمدرضا پهلوی، همان دولت دیکتاتور پهلوی اول است که به منظور عوام‌فریبی، اسم خود را عوض نموده و نقاب آزادی‌خواهی روی خود کشیده است!

آذربایجان در آغازین سالیان حاکمیت پهلوی دوم
حزب موسوم به توده ایران، سازمان یافته‌ترین و پرعضو‌ترین حزب بعد از سقوط رضاشاه بود، که در مورخه ۷/۷/۱۳۲۰، در تهران پایه‌ریزی شد. این حزب از حمایت ضمنی روس‌ها، بهره‌مند بود. این امر به حزب توده، قدرت زیادی نیز بخشیده بود. در اعلامیه‌های آنان، بر استقلال ایران، آزادی ملت و اصلاحات درباره مالکیت زمین، بهداشت، مالیات‌گیری و آموزش تأکید می‌شد. محبوبیت حزب در میان کارگران شهری و طبقات متوسط، افزایش یافت و علت آن بحران اقتصادی شدیدی بود، که کشور آن را تجربه می‌کرد. اعضای حزب توده با برگزاری میتینگ‌های اعتراض‌آمیز، از استبداد و ارتجاع انتقاد می‌کردند. اشغال کشور به دست نظامیان متفقین، بر نابسامانی‌های اقتصادی افزود. گرانی، کمبود مواد غذایی و عدم توزیع به موقع جیره‌های کالایی، از اهمّ معضلات دوره اشغال بود. کمبود فاجعه آمیز نان در شهر تبریز، که در آن هنگام جمعیتی ۲۲۰ هزار نفره داشت، قحطی و کمیابی بی‌سابقه‌ای را موجب شد! در ۲۴ اسفند ۱۳۲۱، مرم تبریز به علت کمبود نان و غله شورش کرده و خواستار رفع این معضل شدند. مردم خشمگین به خیابان‌ها ریختند و به سوی مقر استاندار، به راه افتادند و فریاد زدند: «ما گرسنه‌ایم! ما نان می‌خواهیم!» آنان در مقابل شهربانی، ازدحام کردند. سرگرد وفا در پله‌های شهربانی، خطاب به تظاهر‌کنندگان گفت: «شما‌ها باید بدانید موش‌ها غله ما را می‌برند!». البته منظور سرگرد وفا از موش‌ها، شوروی‌ها بودند! در نهایت با ایراد نصایح سرتیپ‌زاده نماینده مجلس تبریز، مردم متفرق شدند. 

تنزل تدریجی اقتصاد آذربایجان در دوره پهلوی دوم
در آن مقطع آذربایجان از نظر اقتصادی، روز به روز عقب‌افتاده‌تر می‌شد، تا جایی که در نتیجه سیاست‌های غلط اقتصادی، علی‌رغم داشتن ثروت‌های فراوان، در ردیف نواحی عقب‌افتاده جنوب ایران قرار گرفت! در حالی که در سال ۱۳۲۳، هزینه زندگی در ایران نسبت به سال پیش ۴۰۰ درصد افزایش یافته بود، شرایط اقتصادی در آذربایجان بسیار وخیم‌تر بود! در گزارش تلگرافی «دریفوس» سفیر امریکا در ایران، به وزیر امور خارجه امریکا آمده است: قیمت سوخت در تبریز، بیشتر از تهران است! محتوای یک تلگراف از تبریز نشان می‌دهد که بهای برق «کیلوواتی ۷ریال» در تبریز گران‌تر است! 

سیاست‌های تبعیض آمیز دولت پهلوی در مورد آذربایجان، موجب مهاجرت گسترده نیروی کار آذربایجانی به تهران و مازندران شد! زمامداران حکومت پهلوی، آذربایجان را به صورت یک مستعمره داخلی می‌دیدند که منابع، مواد غذایی و سایر محصولات کشاورزی آن را به تهران منتقل می‌کردند، ولی حاضر نبودند در جهت رفع نابسامانی آن، قدمی بردارند! ظلم و تعدی مالکان بر طبقه کشاورز، موجب بهره‌گیری حزب توده از شرایط موجود شد. کمیته ایالتی حزب، دهقانان را نسبت به حقوقشان آگاه می‌ساخت! جنبش‌های دهقانی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، بیانگر آن بود که مالکان و زمینداران در طول حکومت رضاخان، طبقه دهقان و زارع را استثمار کرده بودند و این‌ها با استفاده از آزادی نسبی، به فجایع آن‌ها پاسخ می‌گفتند!

بستر‌های تشکیل و تسلط فرقه دموکرات آذربایجان
در کل باید اذعان کرد عدم رضایت توده مردم از عملکرد نامناسب حاکمیت، یکی از مهم‌ترین عواملی بود، که زمینه فعالیت دسته‌های مخالف حکومت را تسهیل می‌ساخت. تضاد طبقاتی جامعه پس از شهریور ۱۳۲۰، راه را برای بروز جنبش‌های اجتماعی فراهم کرد! دهقانان آذربایجانی در تشکیل فرقه دموکرات، نقش مهمی ایفا کردند به طوری که می‌توان آن‌ها را، بزرگ‌ترین پایگاه مردمی فرقه قلمداد کرد. به نوشته روزنامه آذربایجان در دی-بهمن ۱۳۲۴، از ۷۵هزار عضو فرقه دموکرات، ۵۶هزار نفر دهقان بودند!

آنان از برنامه اصلاحات ارضی فرقه، راضی بودند. به واسطه همین برنامه، بسیاری از مالکان عمده از آذربایجان فرار کردند! کشاورزان به خاطر توجه ویژه فرقه به وضعیت تأسفبار آنان، حضور فعال و چشمگیری در حمایت از دموکرات‌ها داشتند. در همین دوره بود که نهضت‌های دامنه‌داری در آذربایجان اتفاق افتاد، که نتیجه تعدیات و فشار‌های درونی جامعه ایرانی بود. در عین حال نقش هدایتگر و تحریک آمیز نیرو‌های نظامی شوروی در این باره را نباید از قلم انداخت! سیاست حزب توده در برابر نیرو‌های مذهبی، محتاطانه و البته تا حدودی ناموفق بود! کنسول انگلیس در تبریز گزارش داده بود: «در بیشتر بخش‌های آذربایجان، روحانیون حزب توده را ملحد می‌خوانند، به شدت علیه آن تبلیغ می‌کنند، گفته می‌شود که روحانیون اردبیل نه تنها علیه حزب توده اعلامیه دادند، بلکه با تحریک آنان، مردم به سوی عوامل حزب، سنگ و آجر هم پرتاب کرده‌اند!»

اهداف شوروی از کمک به تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان
هدف دولت مرکزی شوروی از کمک به تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان، فشار آوردن به دولت مرکزی ایران بود، تا به دو هدف خود برسند:

۱- تغییر سیاست یکجانبه غرب‌گرایانه دولت مرکزی ایران: شوروی می‌خواست با تقویت عناصر آزادی خواه و متمایل به شوروی در حکومت ایران، تغییراتی به وجود آورد و در امتداد مرز‌های گسترده شوروی، «دولت‌های دوست» ایجاد کند. 

۲- رسیدن به امتیاز نفت شمال‌: شوروی در پی آن بود تا امریکایی‌ها را از رسیدن به نفت شمال محروم کند و هم نگرانی‌های امنیتی‌اش از مرز‌های ایران، برطرف شود. کنسول امریکا در تبریز، پیش‌بینی می‌کند که این حرکت‌های مخالف، شاید بدون حمایت‌های شوروی شکست بخورد، ولی تأکید می‌کند: «چنین جنبش‌هایی، از حمایت وسیع مردمی برخوردار است و نارضایتی‌های حقیقی از حکومت مرکزی را، نشان می‌دهد!» با مروری بر شرایط جامعه پر‌التهاب و بی‌ثبات آذربایجان، در چهار سال ابتدایی سلطنت پهلوی دوم، می‌توان خلأ قدرت، ناامنی و بی‌عدالتی تبعیض آمیز موجود در آن را، حس کرد. به علاوه دخالت ارتش سرخ در امور داخلی ایران و همگامی آن با فرقه، رفته رفته زوال اقتدار حکومت فرقه‌ای در این منطقه را رقم زد، که با روی هم نهادن همه این عوامل، حکومت نوپا و یک‌ساله فرقه دموکرات در تبریز، فرجامی خوش برای حامیانش نداشت!

منبع: روزنامه جوان

انتای پیام/

برچسب ها: رضاخان پهلوی ، پهلوی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۴
در انتظار بررسی: ۰
حامد
۱۳:۱۰ ۰۷ خرداد ۱۴۰۳
همین واژه آذری از اختراعات رضاخان برای تغییر هویت ترکان بود. ربع پهلوی و طرفدارانش بدانند، ما مخالف و دشمنه پهلوی بودیم، هستیم و خواهیم بود.
ناشناس
۱۹:۴۶ ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲
خدا لعنت کنه رضا پا لانیهای پدر پسر و اجدادش
ناشناس
۱۹:۲۷ ۰۱ دی ۱۴۰۱
آذربایجان دراصل فارسی زبان بودندودرزمان حمله چینی‌های اویغوربه ایران به زورشمشیروارعاب زبانشان به ترکی تغییر کرد آذربه معنای آتش وپادگان یا بایجان محل نگهداری آتش میباشدودراصل آذربایجان ایرانی وفارسی زبان بوده اند که دراثرحمله مغولها وچینیها مجبوربه تغییر زبان وفرهنگ شده اند
ناشناس
۱۱:۲۹ ۰۱ تير ۱۴۰۲
شما که هرکس در ایران باشد و مادرش فارسی صحبت نکند میگویید با زور شمشیر غیر فارسی صحبت میکند. چرا نمیگویید با زور شمشیر بقیه مجبور به فارسی صحبت کردند شدند. زبان فارسی که از منطقه تاجیک آمده مثلا چه ربطی به منطقه دور ایران دارد ؟؟ غیر از این است که ایران اقوام مختلفی داشته یکبار این توهم با زور مسلمان شدن و با زور ترک شدن و عرب شدن را از سر بردارید و مثل انسان صحبت کنید
نویان سهندی
۰۹:۵۲ ۰۷ آبان ۱۴۰۲
آخه بچه پررو تو را سننه که ما ترک هستیم یا آذری،تو سرت تو آخور خودت باشه.آذری یه کلمه جعلی است.یاشاسین قوم بزرگ تورک .
ستار خان
۲۰:۲۲ ۲۳ آذر ۱۴۰۱
نعلت خدا بر پهلوی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن امام رحمت الله علیه آذربایجان روز به روز پیشرفت کرد و مردم آذربایجان برای این انقلاب زحمت های زیادی کشیدند و شهید ها دادند و در دوران جنگ نیز رشادت های فراوانی کردند ما تورکهای ایران هرگز اجازه نخواهیم داد رژیم منفور پهلوی دوباره در ایران پا بگیرد.
علی
۱۵:۰۲ ۲۵ فروردين ۱۴۰۲
احسنت هموطن عزیز ماترکها هیچ وقت اجازه نخواهیم بار دیگر رژیم منفور پهلوی به ایران پا بگذارد
ناشناس
۱۱:۵۰ ۲۲ مهر ۱۴۰۱
ما ترکیم آذری یوخ
ناشناس
۲۰:۳۷ ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
تورکهای آذربایجان کار شاه خائن و نژاد پرست رو یکسره کردن.
حمیدرضا
۱۵:۱۷ ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
سلام و عرض ادب ما ترک های ایران از دشنمان اصلی پهلوی بوده و هستیم و بسیار مخالف رضا پالان بودیم از زمانی که امام خمینی ره انقلاب کردند ترک های ایران از منافع و پیشرفت یکسانی با دیگر هموطنان در یافت کردند اما حکومت پهلوی از جمله حکومت های فاسد و بی قانون و بدون بنیه مردمی بود.. انقلاب اسلامی ایران از جمله انقلاب هایی بود که بسیار توجه ویژه به مردمان و مردمی بودن دارد پس قومیت ها تفاوتی ندارد.. ایران از قدیم الیام دارای هزاران طایفه بوده و هست و یکی از بهترین و انقلابی ترین نژاد های ایران ترک های ایران هستند که تا پای جان برای ایران اسلامی ایستادند امثال مهدی باکرها ویا یوسف قربانی ها که خداوند رحمتشان کند.. ما ترک های ایران دوست دار و پاسبان ایران هستیم.. Bız İrana can verərik.. Azərbaycan İranın Topraqı dı.. همه آذربایجان سهم ایران است وحتی قسمتی از ترکیه چون در زمان های گذشته از دست رفته اند.. امثال شاه خائن و رضا پالان از دست داد اند..
حمیدرضا
۱۵:۱۷ ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
سلام و عرض ادب ما ترک های ایران از دشنمان اصلی پهلوی بوده و هستیم و بسیار مخالف رضا پالان بودیم از زمانی که امام خمینی ره انقلاب کردند ترک های ایران از منافع و پیشرفت یکسانی با دیگر هموطنان در یافت کردند اما حکومت پهلوی از جمله حکومت های فاسد و بی قانون و بدون بنیه مردمی بود.. انقلاب اسلامی ایران از جمله انقلاب هایی بود که بسیار توجه ویژه به مردمان و مردمی بودن دارد پس قومیت ها تفاوتی ندارد.. ایران از قدیم الیام دارای هزاران طایفه بوده و هست و یکی از بهترین و انقلابی ترین نژاد های ایران ترک های ایران هستند که تا پای جان برای ایران اسلامی ایستادند امثال مهدی باکرها ویا یوسف قربانی ها که خداوند رحمتشان کند.. ما ترک های ایران دوست دار و پاسبان ایران هستیم.. Bız İrana can verərik.. Azərbaycan İranın Topraqı dı.. همه آذربایجان سهم ایران است وحتی قسمتی از ترکیه چون در زمان های گذشته از دست رفته اند.. امثال شاه خائن و رضا پالان از دست داد اند..
ناهید
۱۶:۰۴ ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
هرکه با ما تورکها درافتاد برافتاد
محمد
۱۸:۳۱ ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱
ما ترک هستیم ، آذری نیستیم . بفهمید .
علی
۱۳:۵۷ ۱۲ تير ۱۴۰۱
مجموع سه قبیله که به یک منطقه در طی هزار سال مهاجرت کردند امروز جمعیت یک چهارم ایران را تشکیل می دهد؟؟؟با عقل جور نمیشه مثل این هست بگیم ما یونانی هستیم چون اسکندر با لشکر یونانیش به ایران لشکر کشیده یا مثلا ترک های چین همه مغول هستند چون مغول ها به ترک ها حمله کردند
شما نه ترک هستید نه آذری هستید شما آذربایجانی هستید
لفظ آذربایجان هم که برای جمهوری باکو بکار میره توسط شوروی باب شده
وگرنه اون منطقه اسم قبلیش این نبوده
اما حقیقتی که وجود داره زبان استان های شمال غرب ایران قطعا پهلوی آذری نیست بلکه ترکی آذری هست و مثل این هست که بگیم زبان فارسی همان زبان پارسی لری یا همان پهلوی اراکی هست!!!!