به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،حجت اسلام رضا غلامی رییس مرکز علوم اسلامی صدرا در مطلبی به افکار و اندیشههای علامه محمدرضا حکیمی پرداخته است.
متن کامل به این شرح است:
ابتدا لازم میدانم ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت محقق محترم جناب استاد محمد رضا حکیمی، به روح ایشان و همه کسانی که با معارف قدسی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مأنوس بوده و هستند و در جهت تجمیع و نشر آن قدم مهمی برداشته اند درود بفرستم. من با مرحوم حکیمی هیچ مسأله شخصی ندارم و آنچه در این متن مختصر به عرض میرسانم، همه از سر تعهد به آزاداندیشی و نقد سازنده و کمک به اعتلای اسلام عزیز است و مطمئن هستم روح ایشان از این مباحث نامسرور نخواهد شد.
ماجرا از توئیتی شروع شد که چند روز پیش منتشر کردم. متن توئیت دقیقاً این بود که: «حرف زدن از عدالت و حدیث نوشتن و حدیث خواندن در این باب، کمترین کاری است که میتوان برای عدالت انجام داد، مهم این است که از خانه خود بیرون بیاییم و ضمن تعامل با نخبگان، یک ساز و کار عقلانی برای تحقق تعالیم دینی در باب عدالت ارائه کنیم و سپس در اجراء به سهم خود مشارکت داشته باشیم». مخاطب من در این توئیت یک طیف بود که البته به طور طبیعی مرحوم حکیمی نیز در آن قرار داشت، اما عدهای فوراً با برگرداندن ضمیر به مرحوم حکیمی و بهره برداری از فضای احساسی نسبت به درگذشت ایشان، شروع به هجمه به بنده کردند و تا توانستند از توهین، فحاشی و تهمت زنی علیه اینجانب دریغ نکردند. البته من در گذشته تجربه روشنگری زیاد داشته ام و برایم دور از انتظار نیست که در مقابل حرفهای روشنگرانه صف کشی شود؛ اما نکتهای در این صف آرایی برایم جالب بود، و آن اینکه گذشته از دوستان و طرفداران محترم ایشان که شاید به دلیل جوّ عاطفی موجود، به توئیت بنده فوراً عکسالعمل منفی نشان دادند، بخش مهمی از هجمه کنندهها را انجمن حجتیه ایها، اخباریها، احمدی نژادیها، آخوندهای سکولار و عدالت خواهان قلابی، لیبرالها تشکیل داده بودند و حتی کار به جایی رسید که منافقین آلبانی نشین هم در این صف آرایی حضور پیدا کردند و تا توانستند با بقیه در جهت فحاشی و اتهام زنی به حقیر، هم افزایی کردند که البته اینها برای من شیرین و افتخار آمیز است.
قبل از شروع نقد خود، لازم میدانم سه نکته را جهت تنویر افکار عمومی عرض کنم: اولاً، من یک روحانی انقلابیِ روشنفکر و البته فقیر و بی ادعا هستم و تا الآن به اقدامات ناچیزی که برای گسترش و تعمیق گفتمان انقلاب اسلامی کرده ام مباهات میکنم لذا نه مانند برخی، از انقلابی بودن خود پشیمان هستم و نه به این راحتیها صحنه را ترک میکنم هرچند نسبت به بعضی مسائل نظام نقد نیز دارم و البته تا الآن از بیان این نقدها دریغ نکرده ام. ثانیاً، بنده در بیان واقعیت هیچ ترسی ندارم و به عنوان یک طلبه حوزه و دانش آموخته دانشگاه، هر کجا و درباره هر کس که لازم باشد با رعایت اصول اخلاقی روشنگری میکنم و هزینههای سنگین آن را نیز پرداخت میکنم. ثالثاً، موسسهای که بنده مدیر و خادم آن هستم با وجود خروجیهای بزرگ و اثربخش، خصوصی است نه دولتی و برای انجام کارهای پژوهشیای که تا الآن انجام داده تنها از بودجههای ناچیز کمکی استفاده کرده که مطمئناً جمع آن از یک- بیستم کارهای عادی موسسات پژوهشیِ روشنفکران لیبرال و یا انجمن حجته ایها و ... کمتر بوده است بطوریکه تا الآن بارها به خاطر فقدان بودجه حداقلی، تصمیم به تعطیل کردن مجموعه داشته ام، ولی به اصرار همکاران صدیقم به هر مشقتی که شده کار را ادامه داده ام لذا بحمدالله برچسبهای متداول عدالت خواهان قلابی به این موسسه و بنده نمیچسبد.
و، اما نقد بنده به مرحوم استاد حکیمی:
۱. با اینکه مرحوم حکیمی جزو عناصر فکری فعال در جریان شکل گیری و پیروزی انقلاب بودند، و با تألیفات جذابشان موفق شدند به شماری از نیازهای فکری- دینی جوانان پرشور دهه ۶۰ پاسخ بدهند، اما ایشان تقریباً با شروع دهه هفتاد عزلت گرایی و انزوا را انتخاب کرده و خود را خانه نشین کردند که این خانه نشینی تا آخر عمرشان ادامه داشت. بنابراین، عمده کُنشهای فکری و تالیفات ایشان مربوط به پیش از انقلاب و دهه ۶۰ میباشد و به دلیل مختصات آثار مرحوم استاد، شماری از آنها را بوی کهنگی فراگرفته و به آثاری تاریخی بدل ساخته است.
۲. خانه نشینی و حتی قطع ارتباط با برخی دوستان انقلابی میتواند دلایل متعددی داشته باشد؛ مشکلات شخصی یا شاکله شخصیتی که کاری به آن نداریم؛ اما شواهد زیادی از جمله فتواهای ایشان در مجالس محدود درباره نظام، نشان میدهد که خانه نشینی طولانی مرحوم حکیمی بیشتر ناشی از نوع تفکری بود که به طور طبیعی ایشان را به بن بست میرساند؛ بن بستی که باب هرگونه کُنش گری فعال را بست و ایشان را به یکی از کم کارترین اندیشه ورزان دهه هفتاد به بعد تبدیل نمود.
۳. برخلاف دروغی که امروز بر سر زبان فرصت طلبان افتاده است، طی سه دهه اخیر، صدا و سیما (و حتی سایر رسانههای رسمی) در نظام، هیچگاه بنای به سانسور یا بستن دوربینهای خود بر روی مرحوم آقای حکیمی نداشتند و این شخصِ آقای حکیمی بود که با نوعی قهر با رسانه ملی، این رسانه را دائماً از نزدیک شدن به خود محروم میکرد. فراموش نمیکنم که در زمان برپایی مراسم کنگره نکوداشت مرحوم علامه محمد تقی جعفری (ره) در سال ۷۶، که بنده توفیق دبیری آن را داشتم، بارها مرحوم آقای حکیمی در صدد تحمیل سبک زندگی خود به مرحوم استاد جعفری و به انزوا کشاندن ایشان بود، اما استاد به رغم رفاقت قدیمی با مرحوم حکیمی و علاقه وافر به او، تن به خواستههای ایشان نداد.
۴. بدون تردید، تالیف مجموعه الحیاه توسط ایشان و برادران محترمشان یکی از کارهای ارجمندی است که بنده نیز توفیق بهره برداری از آن را داشته و دارم. با این حال باید توجه داشت که اولاً، الحیاه از سرسفره مرحوم کلینی (ره) و محدثین بزرگ دیگر بهره گرفته و اساساً قابل مقایسه با منابع درجه یک حدیثی شیعه و تلاشهای مجاهدانه و حوصله سوز برخی از محدثین عظیم الشأن در جهت حفظ و انتقال منابع حدیثی به شیعیان نیست؛ ثانیاً، الحیاه مجموعهای است طبقه بندی شده از احادیث با ترجمهها و شرحهای بعضاً ذوقی که هیچ نشانی از وجود تفکری عمیق، جامع و منسجم پشت آن وجود ندارد و حتی بر خلاف هدفی که برای آن ترسیم شده بود، نمیتواند تصویری جامع و همآهنگ از فکر و فرهنگ اسلامی را برای مواجهه با شرایطی که انقلاب در آن ظهور کرده به مخاطب ارائه کند و حتی در مواردی مخاطب را نسبت به نظام فکری اسلام دچار گیجی و سردرگمی میکند.
۵. از مرحوم آقای حکیمی که پیش از انقلاب اشتهار به عدالت گرایی داشت انتظار میرفت به ویژه پس از پایان مجموعه الحیاه، عزمشان را جزم کنند و با تبدیل مباحث پراکنده و و فاقد نظم علمی و حتی در مواردی داستانسرایی در حوزه عدالت، مبادرت به نظریه پردازی در زمینه عدالت کرده و جمهوری اسلامی را از یک تکیه گاه نظری قوی بهرهمند کنند لکن ایشان یا در خود چنین توانی را نمیدیدند و یا اساساً انگیزهای برای انجام یک کار علمیِ روشمند نداشتند لذا مباحث ایشان در باب عدالت در طول سالهای متمادی، هیچگاه نتوانسته حتی در حد یک تز دکترای درجه یک مفید به حال سیستم فکری نظام جمهوری اسلامی باشد یا نظر نسلهای جدید متفکران حوزه و دانشگاه را به خود جلب کند.
۶. یکی از مسائلی که نمیتوان نادیده گرفت، در معرض نقد نبودن مرحوم استاد حکیمی است؛ ایشان به دلیل دعبشان که ثمره آن خانه نشینی و قطع ارتباط با بسیاری از علماء و اساتید حوزه و دانشگاه بود، هیچگاه تن به نقد جانانه آثارشان ندادند و فرصت آن را از بین بردند و کسی نیز از ترس معدود هوادارن متعصبشان جرأت نقادی صحیح ایشان را پیدا نکرد و همین امر موجب شد خیلی از ضعفها و اشکالات فکری مرحوم حکیمی، هم از خودشان، و هم از دنبال کنندههای افکار ایشان مخفی بماند و تصوری بی عیب و نقص از آثارشان (حتی برای خود آن مرحوم) ایجاد شود.
۷. مرحوم حکیمی مشهور به عدالت گرایی بودند، اما از دهه ۷۰ به بعد حاضر نشدند به جز حدیث خواندن در مجالسِ عمدتاً محدود و انطباقِ بعضاً درست و بعضاً نادرست این احادیث با وضع جامعه، کوچکترین قدمی را برای شکل دهی به الگوی پیاده سازی عدالت در جمهوری اسلامی بردارند و هنر خود را صرف غر زدن و یأس پراکنی در میان کسانی کردند که به ایشان و امثال ایشان برای ایجاد سازو کارهای علمی برای تحقق عدالت امید زیادی بسته بودند. البته تصریح میکنم که حدیث نوشتن و حدیث خواندن کار ارزشمند و لازمی است و توفیق آن نصیب هر کسی نمیشود، اما کسی که مدعی عدالت گرایی است آن را مقدمه راه پر فراز و نشیب خود در جهت تحقق تعالیم قدسی اسلام میداند و نه غایت راه خود. از سوی دیگر، بعضی تصور میکنند که تدوین الگوی پیاده سازی تعالیم اسلامی در باب عدالت یک کار اجرایی است این در حالی است که هر کسی که با الفبای فعالیتهای حوزوی و آکادمیک آشنایی داشته باشد میداند که کشف و ترسیم الگوی پیاده سازی عدالت (مبتنی بر نظریه عدالت) یکی از خطیرترین کارهایی است که جز از عهده علمای عدالت پژوه برنمی آید. در واقع، مرحوم آقای حکیمی نه نظریهای در باب عدالت داشتند و نه الگویی برای پیاده سازی نظریه خود ارائه دادند.
۸. آنچه خیلی مهم مینماید، سبک ایشان در عدالت گرایی بود که بنده درباره آن حرف جدی دارم. خانهنشینی و قطع رابطه با خیلی از دوستان منتقد، اما مشفق، و نداشتن نگاهی جامع و دقیق از شرایط نظام و کشور، موجب شد که مرحوم حکیمی با دست گذاشتن روی نقاطی که در مواردی، اصل آن به کذب به ایشان گزارش میشد، کل نظام را متهم به بی عدالتی کرده و جمهوری اسلامی را با اتهامات ثابت نشده؛ محکوم جلوه دهند. همین بود که معدود کسانی اطراف مرحوم حکیمی را تا پایان عمر گرفتند که برخی از مهمترین آنها را عناصر زاویه دار جدی با انقلاب و رهبری تشکیل داده بودند و اگر هوشمندی یا روحیه محافظه کارانه مرحوم حکیمی نبود، از ایشان حداکثرِ استفاده ابزاری را بر علیه نظام میکردند.
۹. همه میدانیم که نشستن در خانه و از عدالت سخن گفتن و دیگران را متهم کردن به عدالتنافهمی و بیعدالتی، کار چندان سختی نیست بلکه مهم، قیام برای عدالت اعم از قیام علمی و عملی است. اسلام، هم ارائه طریق دارد و هم ایصال به مطلوب، و ایندو از یکدیگر جدا نیستند و طبیعی است که از یک عالم و متفکر، در درجه اول قیام علمی توقع میرود، اما کسی که خود را عدالت گرا میداند نباید از مشارکت عملی در اجرای عدالت (در حد بضاعت خود) ابایی داشته باشد. حداقل خاصیت این مشارکت اولاً، محک خود در عدالت طلبی در امور اجتماعی؛ ثانیاً، آشنایی با ظرافت، پیچیدگیها و موانع اجرای عدالت و کسب واقع بینی کافی در این عرصه و ثالثاً، عینیتبخشی به عدالت طلبیای است که یک فرد سالها از آن صحبت کرده و مدعی آن میباشد. مرحوم حکیمی نه تنها قیام علمی برای بسط و تعمیق اندیشه عدالت نکرد بلکه خانه نشینی را بر هرگونه مشارکت (حتی مشارکت حداقلی) در اجرای عدالت ترجیح داد و نشان داد که نشانه چندانی از یک مصلح اجتماعی مانند دوستان قدیمی خود از قبیل استاد شهید مطهری، مرحوم علامه محمد تقی جعفری و ... ندارد.
۱۰. مسأله دیگر که برای بنده خیلی مهم است، بحث مکتب تفکیک است که از جمله مباحث کم مایه و توخالیِ علمی طی دهههای گذشته محسوب میشود. از نظر من، مکتب تفکیک، تطهیر جریان اخباریگری است که به طور طبیعی دفاع از میوههای تلخ آن، در طول تاریخ برای کمتر کسی ممکن بود و نیازمند قرائتی تازه داشت که مرحوم آقای حکیمی و دوستانشان این مسئولیت را بر عهده گرفتند. اگر به کتاب مکتب تفکیک و سایر اظهار نظرهای مرحوم استاد حکیمی در باب تفکیک منصفانه توجه بفرمایید تصدیق خواهید کرد که مکتب تفکیک ایشان نه توانایی دفاع علمی از خود را دارد و نه میتواند در عمل، گرهی از کار جامعه اسلامی بگشاید؛ بلکه با کمرنگ کردن حضور فلسفه و به طورکل علوم عقلی در اتمسفر فکر دینی، جامعه اسلامی را به سمت استنباطات سطحی و در مواردی موهن از سنت رهنمون میکند که آخر خط آن زوال تدریجی شیعه، سپس خداحافظی با نهضت امام (ره) و پذیرش سکولاریسم و در نهایت هم آغوشی با اسلام امریکایی است.
۱۱. هرچند مرحوم استاد حکیمی با طرح مکتب تفکیک و سپس تلاش دوستانشان برای رواج این مکتب به خصوص در حوزه مشهد و قم، قصد فراگیر کردن تفکر تفکیکی در حوزه را داشتند، اما الحمدلله از طرفی به خاطر فقدان ظرفیتهای مکتب تفکیک برای دفاع علمی از خود، و از سوی دیگر با تلاش فیلسوفان و حکیمان متشرع در حوزه، راه رواج این مکتب در حوزه به شدت ناهموار شد تا جائیکه امروز به جز اقلیتی در قم و مشهد کسی دنباله روی این مکتب سُستاندیش نیست. این در حالی است که بعضی از طرفداران این مکتب تاکنون با استفاده از رسانههای قدرتمند در جهت اظهار وجود در حوزه تلاشهای زیادی را به خرج داده و میدهند، اما طنین صدای خورد شدن استخوانهای این مکتب در مواجهه با جریان پرخروش نهضت امام خمینی (ره) که متأثر از سنت فلسفی و عرفانیِ اصیل بود همچنان در گوش بسیاری وجود دارد.
۱۲. هرچند من قصد اغراق درباره آثار سوء مکتب تفکیک ندارم لکن معتقدم که طرد کردن فلسفه که گوهر آن همان طرد کردن علوم عقلی است، در شرایطی مطرح شد که انقلاب اسلامی بیش از هرچیز برای پاسخگویی به نیازهای به روز و متراکم، آن هم در سطح نظام سازی و نیز رقابت با غرب در حوزههای پیچیده فکری به پیوند دین و عقل نیاز داشت و ضدیت با فلسفه چنانچه در عمل با موفقیت روبرو میشد کار انقلاب اسلامی را در همان سالهای ابتدایی ساخته بود. امروز هم بسیاری از نقایص فکری و عملی ما به همین بهاء ندادن به علوم عقلی (اعم از عقل برهانی و عقل ابزاری) برمی گردد.
۱۳. نباید فراموش کرد با اینکه مرحوم حکیمی از سر هوشمندی یا روحیه احتیاط گری، از علنی کردن بخشی از افکار خود در حوزههای اجتماعی پرهیز کرد و فرصت طلبان را برای استفاده ابزاری از خویش محروم ساخت، اما نوع علاقمندیها به افکار ایشان در سالهای گذشته عمدتاً مربوط به طیفی بوده که یا به دلیل عدم برداشتی صحیح، جامع و مسنجم از تفکر اسلامی و یا افتادن در باتلاق غربزدگی و یا سد شدن راه منفعت جوییهای خود در نظام جمهوری اسلامی، از تفکرات- و به ویژه سلوک عملی ایشان- پلی برای رسیدن به خداحافظی با نهضت اصیل امام (ره) و تن دادن به سکولاریسم ساخته اند و این خود باید نشانه بارزی از ثمره جهت گیری کلانِ فکری و کُنش اجتماعی مرحوم حکیمی تلقی شود.
در پایان امیدوارم دوستان عزیز به ویژه علاقمندان به استاد حکیمی به جای عکسالعملهای عاطفی به عرایض حقیر، فرصت نقد آثار و کُنشهای اجتماعیِ آن فقید سعید را قدر بدانند و با احترام به اصل آزاداندیشی و نقد، باب نقد ایشان را نبندند تا انشاالله از ناحیه این نقدها به رشد و بالندگی تفکر اسلامی کمک شود.
انتهای پیام/