به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در این دنیای شلوغ و آشفته صحبت کردن از حقایق جالب که افراد را شگفت زده می کند کمی دشوار است زیرا هر گونه خبر جدیدی در دنیا به سرعت مخابره شده و بدین ترتیب در مدت زمان بسیار کوتاهی همه از آن با خبر می شوند و به یک خبر طبیعی و ساده تبدیل می شود.
در دنیای امروزی بسیاری بر این باورند که همه چیز کشف شده و شاید چیزی وجود نداشته باشد که افشای آن بتواند شخص را شگفت زده سازد.
اما واقعیت این است که برخی حقایق جالب هرچند جای شک و شبهه ای ندارند اما چنان ما را تحت تاثیر قرار می دهند که به سختی می توانیم آن ها را باور کنیم. برخی از این حقایق اگر چه ساده و شاید بی اهمیت باشند اما کمتر کسی از آن ها اطلاع دارد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با تعدادی از حقایق جالب و باورنکردنی که اصلاً به آن ها فکر نکرده اید آشنا کنیم.
ماشین نحس:
در سپتامبر سال ۱۹۵۵ جیمز دین هنر پیشه جوان هاایوودی بر اثر تصادف با ماشین پورشه اش دارفانی را وداع گفت. آقای هنر پیشه مرد و کارش تمام شد، اما اتومبیل همچنان ماجراهای مرگ آورش را ادامه میدهد. خودرو را که به دره سقوط کرده بود به سختی بیرون آورده و به تعمیرگاه منتقل کردند؛ اما در آنجا ماشین از روی جک لیز خورده و بر روی دو پای یک مکانیک افتاد. این ماشین توسط یک دکتر خریداری شد که از ان برای شرکت در مسابقات اتومبیل رانی استفاده کرد.
در یکی از مسابقات خودرو تصادف کرده و صاحب جدیدش نیز کشته شد. ماشین را تعمیر کرده و دوباره از آن در مسابقات اتومبیل رانی استفاده کردند. اما راننده بعدی هم در یک تصادف کشته شد این بار وقتی خودرورا به گاراژ منتقل کردند فردای آن روز مشاهده نمودند که گاراژ بطور کامل در آتش سوخته است. سرانجام در اکتبر ۱۹۵۹ برای اینکه جلوی فاجعه را بگیرند آن را به ۱۱ قسمت تکه کرده و فلزش را نیز آب کردند.
سقوط بچه:
در سال ۱۹۳۲ به دلیل کم توجهی مادر یک بچه کودک به نام کارلوس از پنجره به داخل کوچه سقوط کرد. شگفت انگیز آنکه در همان لحظه آقای جوزف فیکلاک از آنجا عبور میکرد و کودک بر روی او سرنگون شد. بر اثر سقوط دست مرد عابر شکست، اما بچه سالم بود. اما مادر بچه عبرت نگرفت یک سال بعد دوباره از همان پنجره کارلوس سقوط کرد و حادثه غیر قابل باور انکه دوباره بر سر یک مرد عابر افتاد. اما برخلاف دفعه قبل هم کودک و هم مرد سالم ماندند.
تکرار داستان در واقعیت:
در ابتدای قرن ۱۹ داستان نویسی که بیشتر داستانهای ترسناک مینوشت به نام ادگار آلن پو داستانی به این مضمون نوشت: یک کشتی در دریا غرق میشود. فقط ۴ نفر از میان مسافرانش زنده میمانند. به سبب طی شدن روزهای متوالی ۳ نفر دیگر تصمیم میگیرند فرد جوانتر که نامش ریچارد پارکر بود را کشته و بخورند. در عالم واقع و در سال ۱۸۸۴ کشتی باری به نام فوندرد میگوبینتا در دریا غرق شد و تنها ۴ نفر از مسافران زنده ماندند. ۳ نفر از مسافران اقدام به قتل عضو جوانتر گروه نموده و اسم آن جوان ریچارد پارکر بود.
تصادف در جاده:
در سال ۲۰۰۲ دو برادر دوقلو به فاصله تنها ۱ ساعت طی تصادف در جاده به نحوی مشابه کشته شدند آنها در فاصله ۱/۵ کیلومتری از هم در جاده شمالی فنلاند در حال دوچرخه سواری بودند. هر دو به فاصله یک ساعت در اثر تصادف با کامیون مردند. اگر چه این جاده که در ۶۰۰ کیلومتری هلسینکی قرار دارد بسیار شلوغ است، اما تصادف دوقلوها به شکلی مشابه واقعا شگفت انگیز است.
منبع: تالاب
انتهای پیام/
مردی که مارها 17 بار پای سمت راستش نیش زدند آن هم در زمان و مکان های متفاوت حتی در منزلش
ولی اینکه بخوایم به سرنوشت ربط بدیم اشتباهه.
مگه سرنوشت باعث میشه یه نفر پولدار بشه یا نشه؟
مگه سرنوشت باعث میشه یه کار رو یاد بگیری یا نگیری؟
و کلی چیز دیگه که بر اساس تصمیم و انتخاب هست.
انتخابه که راه رو میسازه نه سرنوشت.