سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

«سید مجتبی موسوی گردیزی» در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان:

شهید موسوی گردیزی در جبهات مختلف نظامی، علمی و سازندگی جهاد کرد/ آمریکا با روش های مختلف افراد دغدغه مند را از میان برداشت

فرزند شهید موسوی گردیزی با بیان مجاهدت های پدرش در جبهه های مختلف تاکید کرد که آمریکا با روش های مختلف افراد دغدغه مند را از میان برداشته است.

 

شهید دکتر «سید محمد علیشاه موسوی گردیزی» از مجاهدان به نام افغانستان در ۱۲ اسد/ مرداد ۱۳۹۷ به همراه ۳۵ تن از نمازگزاران مسجد صاحب الزمان شهر گردیز، توسط گروه تروریستی داعش به شهادت رسید.

شهید موسوی گردیزی از فرماندهان جهادی افغانستان بود و سابقه فعالیت به عنوان نماینده پارلمان و رئیس مبارزه با حوادث غیرمترقبه ولایت پکتیا را نیز در کارنامه خود داشت. ایشان همچنین ۴۰ ماه از عمر پر برکت خود را در زندان آمریکایی گوانتانامو به سر برده است.

«سید مجتبی موسوی گردیزی»، فرزند این شهید والامقام در گفتگو با خبرنگار حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان، درباره ابعاد مختلف شخصیت شهید موسوی گردیزی گفتگو کرده است که متن کامل آن را در زیر مشاهده می کنید:

از چه زمانی فعالیتهای سیاسی و مبارزات پدرتان اغاز شد و الگوی ایشان در این زمینه چه کسی بود؟

شهید موسوی گردیزی سال ۵۶ از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه شدند و به عنوان نفر اول در دانشگاه کابل قبول شدند‌.

در زمان دانشگاه هنوز انقلاب نبود و از طریق نشریات و دست نوشته هایی که به صورت مخفیانه پخش میشود‌ با اندیشه های حضرت امام خمینی (ره) اشنا میشوند.

سال ۵۸ همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران کودتای کمونیستی شکل میگیرد و حکومت کمونیست ها به واسطه کودتایی که انجام میدهند افغانستان رو تحت کنترل میگیرند و در این میان خفقان و سرکوب شدید دانشجویان مسلمان شکل میگیرد؛ حتی به حدی که کسی اجازه نماز خواندن را هم نداشته و با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آقای گردیزی و دو تا از دوستان انجمن مسلمان دانشگاه رو رها میکنند و آنها به جریان مبارزه با حکومت کمونیستی میپیوندند.

از سال ۵۸ سفرهایی به ایران داشتند  و در این سفرها به ایران بیشتر با اندیشه های امام، مبارزات انقلابی و مبارزان چریکی اشنا میشوند و در شهر خودشان گزدیز جنگ های چریکی را علیه حکومت کمونیستی شوروی اغاز میکنند‌

کم کم با توجه به هوش بالایی که داشتند و مهارتهای نظامی که فرا رفته بودند به عنوان فرمانده پایگاه جهادی شهر گردیز انتخاب میشوند و از سال ۵۸ مبارزات رو شروع میکنند و تا سال ۷۱ تا ۷۲ با خروج نیروهای کمونیستی از افغانستان به پایان میرسد‌.

در طول این مدت با توجه به اینکه جنگ بین ایران و عراق جریان داشته پدر بعنوان تنها زندانی شیعه افغانستانی در زندان گوانتانومو تحت شکنجه و اسارت نیروهای انتظامی قرار گرفته بودند.

یکی از خاطرات تاثیرگذاری که در مدت اسارت برای پدرتان اتفاق افتاد بیان کنید؟

با توجه به انکه در زندان به عنوان تنها شیعه بودند و حساسیت بالایی که بقیه زندانی های وهابی و سلفی نسبت به ایشان داشتند،  کاملا در بایکوت بودند و از صحبت کردن با بقیه زندانی ها محروم میشدند؛ هم ازار و شکنجه از طرف نیروهای امریکایی و هم از طرف بقیه زندانی های عرب و افغانی و عراقی و یمنی بخاطر تفاوت دیدگاهشون وجود داشت، اما کم کم بخاطر اینکه پزشک تحصیل کرده ای بودند و تحصیلات دینی هم بصورت غیر رسمی فراوان داشتند شروع میکنند با اموزش دادن به افرادی که بخاطر جهل و بی سوادی دچار این تعصبات بیجا و گرایش به مذهب سلفی و یا وهابی شده بودند.

بین اینها  تدریس زبان فارسی، زبان پشتو، الفبا، اموزش قران،  تفسیر قران و زبان انگلیسی را شروع میکنند و رابطه آنها با ایشان از حالت بایکوت به رابطه استاد و شاگردی تبدیل میشود. به وسیله این اموزشها و این روحیه و اخلاق حسنه ای که داشتند فضای زندان رو که کاملا علیه ایشان بوده، طی مدت سه سال ونیم کاملا به نفع خودشون میچرخانند و حتی روزی که ازاد میشدند بسیاری از زندانیانی که اوایل اسارت با پدرم بد رفتاری میکردن اظهار پشیمانی میکردند و حلالیت می گرفتن و این یکی از خاطرات تاثیر گزار پدرم بود که هیچ جا دست از مبارزه و تلاش بر نمیداشتندـ

چه اندیشه ای پشت چهرش پنهان بود که امریکایی ها ۴۰ ماه بدون گناه اسیرش کردند؟

روحیه مبارزه و مخالفت با حضور نیروهای امریکایی در افغانستان بود؛ روحیه ای که برای برپا کردن حکومت اسلامی و برای خروج  نیروهای شوروی از افغانستان ده تا ۱۲ سال جهاد کردند.

دو بار تا مرز شهادت پیش رفتند و اون گلوله ای که از سلاح روس ها به گردنشون اصابت کردند و تا پایان عمرشون تا موقع شهادت همراهشون بود.

مثل هر انسان ازاده دیگری دوست نداشت نیروهای خارجی در کشورش حضور داشته باشند.

قاضی رای داد که ۴۰ ماه بدون گناه اسیر بودی اما تشخیص ما این است که شما چون انسان ازادی خواهی هستی و مخالف نیروهای امریکایی هستید همچنان برای ما خطر دارید و در نهایت هم ایشان توسط دسیسه ای که امریکایی ترتیب دادند و توسط عواملشان نیروهای داعش به شهادت رساندند.

تابحال پدرتان را ناامید دیدید؟  چه کاری در این مواقع انجام میدادند؟

واقعا در این چندین سالی که من افتخار این را داشتم که از حضور پدرم استفاده کنم خیلی کم ایشان را ناامید دیدم و آن هم بخاطر ایمان و تقوا و توکلی بود که داشتند.

 واقعا کم پیش می آمد؛ حتی در مواقعی که مشکلات و گرفتاری هایی برای اعضای خانواده و فامیل پیش می آمد هیچ موقع ایشان را ناامید ندیدم و جمله «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» همیشه سر زبانشان بود. پدرم یک رسمی داشت که برای مشکلاتشان روزه میگرفتند و سنتشان روزه گرفتن بود؛ عمویم به شوخی می گفت که من هر موقع میدیدم دکتر چیزی نمیخوره و روزه است می فهمیدم که کسی مشکلی داشته است که مجدد روزه نذر کرده اند و همیشه این خاصیت و توکل به خدا در زندگیشان الگو بود.

خصوصیات اخلاقی بارز و رفتارشان با اهل منزل چگونه بود؟

لبخند همیشگی و روحیه شان از ایمان و صفای وجودی شان نشات میگرفت؛ سر مسایل دنیوی و اختلاقات یا سر گرفتاری ها و ناراحتی هیچ وقت اخم نداشتند و این خوش خلق بودن و لبخندش زبان زد خاص و عام بود

چه توصیه ای به فرزندانشون و دوستانشون داشتند تا باعث بشه راهشون ادامه دار باشد؟ عقاید و روحیه مبارزه طلبی ایشان از چه نیرویی سرچشمه میگرفت که با وجود مشقت ها و سختگیری های دوران جهاد لحظه ای درنگ نکردند و برای اعتقادشان به درجه شهادت رسیدند؟

مهمترین توصیه همیشه تقوای الهی و ترسیدن از خدا بود؛ پدرم خیلی نترس و جزء شجاعترین انسان ها بود که از هیچ کسی غیر از خدا ترس نداشت.

در منطقه گردیز موقع شهادتشان ریاست اداره مبارزه با حوادث غیر متقربه پکتیا رو به عهده داشتند که این ریاست یکی از پرهرینه ترین و یکی از ریاست هایی بود که بیشترین میزان بودجه به آن تعلق میگرفت. هم رده های ایشان ریاست های دیگر ولایت پکتیا حداقل ۶ یا ۷ تا  بادیگارد با ماشین ضد گلوله داشتند و رفت و آمدشان را کنترل میکردند؛ تنها کسی که بین تمام ریاست ها و معاونین ولایت فعالیت داشتند و حتی یک بادیگارد هم نداشت و ماشینش  ضد گلوله نبود ایشان بود؛ دوستان ایشان می گفتند بودجه که دارید چرا این چیزها را تهیه نمی کنید؟ می گفت من تا به حال به کسی بدی نکردم که بد من را بخواهند و از کسی هم جز خدا ترسی ندارم.

توصیه دوم توکل همیشگی بخدا بود و ایمان به راهی که داشتند، در زندگی ستاره ای که مسیرشان رو تعیین میکرد ستاره درستی و ایمان بود و اینکه همیشه در هر جایگاهی که باشند بهترین خودشان باشند. در دوران تحصیل نفر اول کنکور شدند و بهترین خودشان در زمان تحصیل بودند. در جهاد باز هم بهترین بود و در دو جبهه جهاد کرد، یکی در جبهه مبارزه با نیروهای شوروی و یکی در دفاع مقدس در ایران؛ ایشان دو بار تا مرز شهادت پیش رفتند و جانباز شدند. 

بعد از دوران جهاد مجدد ادامه تحصیل دادند در دانشگاه پزشکی تهران و باز جهاد علمی را آغاز کردند. زمانی که ازمون تخصص رو قبول شدند همزمان با سقوط حکومت طالبان در افغانستان شد و این بار احساس کردند جهاد بعدی جهاد سازندگی و ابادانی برای کشورش است. برمیگردد افغانستان با وجودی که میتوانست به عنوان یک پزشک در ایران زندگی مرفه تری داشته باشد اما برمیگردد و به عنوان نماینده مجلس لویی جرگه انتخاب میشود. نیروهای آمریکایی حضور موثر ایشان رو برنتابیدند و منجر شد چهار سال به زندان بیفتد؛ با توجه به شناختی که نسبت به پدرم داشتم این چهار سال زندان با وجود مشقت و سختی باعث شود یک درجه روحشان صاف تر و زلال تر بشود. بقول مولوی «صوفی نشود صافی تا در نشود جامی» واقعا هم ایشون جام زهر چهار سال زندان را چشیدند و بسیار صفای وجودیشان بیشتر شد.

بعد از آزادی از بدترین زندان می توانست بگوید کافی است و برگردد سراغ طبابت و زندگی آرام را شروع کند، اما برگشت به افعانستان و در اداره مبارزات با حوادث غیر متقربه و کمک کردن به محرومین و اسیب دیدگان از حوادث طبیعی و اتفاقات ناگواری که برای مردم پیشامد میکرد فعالیت کرد.

پدرم یک صندوق خیریه به نام مبارک حضرت صاحب الرمان افتتاح کرد و تا موقعی که اطلاع داشتم سیصد خانواده را با کمک خیرین حمایت کردند. یک کلینیک به صورت خیریه تاسیس کردند و همچنین دو مدرسه پسرانه و دخترانه؛ این بار جهاد علمی شان رو به سبک دیگری ادامه دادند؛ چون می دیدند که ریشه مشکلات کشور در جهل بود و مبارزه اصلی در این برهه از زندگیشان تبدیل شده بود به جهاد علمی، اینکه اموزش بدهند و فرزندان آینده کشور را از جهل و نادانی برهاند. اولین مسجد شهر گردیز را بنا کردند و در نهایت هم همان مسجد مشهد ایشان شد که بعد از ادای نماز جمعه بود.

توصیه ای که به دوستانشان داشتند این بود که همیشه می گفت سعی کنید تا اخر عمرمان مجاهد باقی بمانیم و روحیه مبارزه طلبی رو از خودمان دور نکنیم.

از نظر شما چرا شاهد یک نوع گسست در ارزش و جاافتاده نسلی هستیم ، چرا ارزش هایی که  پدر شما و امثال پدر شما خواهان آن بودند امروز دغدغه جوانان ما نیست؟

یکی از علت های این گسست و فاصله ارزش های فعلی کم کاری امثال من بوده است؛ ارزش هایی که پدرم برای رسیدن به آن این همه مشقت و سختی رو تحمل‌ کردند  ما نتوانستیم برای نسل بعدی و هم نسلان خودمان بازگو کنیم؛ یکی دیگر از علت ها دسیسه و مکر دشمنان مان بودند و شاید به عمد‌ کاری کردند که‌ همچین ارزش هایی به نسل بعد نرسد و هجمه و فاصله افتاده و ارزش های نسل فعلی  فرق کرده است.

در شرایط کنونی که افغانستان دچارش هست بنظر شما اگر پدر شما در قید حیات بودند چه اقدامی برای وطنشان انجام میدادند؟

برای ساختن شرایط مطلوب حاکمیت ملی مقتدر وجود‌ ندارد و نیروهای طالبان همه جانبه حمله ها رو افزایش دادند و متاسفانه بیشتر مناطق  افغانستان یک به یک به تصرف طالبان در امده است. در حضور بیست ساله منحوس‌نیروهای امریکایی با انواع و روشها کسانی که دغدغه وطن رو داشتند زندانی کردند یا ترور ‌ و اگر امریکایی ها نمی بودند افغانستان امروز به اینجا نمی رسید.

امثال احمد شاه مسعود و تک تک بزرگان و انسانهای مجاهد و انقلابی مان و اینده سازان کشور را توسط عوامل دست نشانده اش داعش به شهادت میرسانند.

به نظر شما چه ویژگی در پدرتان بود که به یک چهره مردمی و محبوب برای وطن و هراس انگیز برای دشمن تبدیل شده بود؟

روابط قوی و حسنه با مردم شهرش داشت؛ ایشان در ولایت پکتیا، مردمی‌ با اقلیت شیعه و اکثریت سنی و اقلیت فارسی زبان و اکثریت پشتو زبان داشت توانست با روحیه ای  که داشت و با آن تفکرات صلح طلبانه یک پلی باشد بین پشتو و فارسی،  شیعه و سنی و در منطفه ما به مدد حضور امثال پدرم، صلح و دوستی بین اقلیت ها برقرار بودـ

هزار سال سادات شیعه در پکتیا حضور داشتند اما اولین مسجد شیعه در ده سال اخیر بعد از ازادی از زندان بود، این مسجد به نام مبارک صاحب الزمان نامگذاری شد. قبل از آن، شیعیان گردیز در خانه هایشان ۵ یا ۶ برادر در یک اتاق نماز جماعت برگزار می کردند و نمیتوانستند اذان را پخش کنن و مسجد‌ مخصوص شیعه داشته باشند اما پدرم با روحیه مهرورزی که داشتند، با همه‌ مهربان  بود و از در صلح و دوستی وارد میشد و باعث شد در دل مردم جا بگیرند و هم دشمنان از نفوذ بیش از حدش ترسیده بودند.

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
مرتضی
۱۲:۴۵ ۲۸ آذر ۱۴۰۰
روح این شهید عزیز و تمام شهدای جهان اسلام شاد و راهشان پر رهرو باد
ناشناس
۱۵:۰۹ ۱۲ مرداد ۱۴۰۰
درود خداوند بر شهیدان
ناشناس
۱۵:۰۹ ۱۲ مرداد ۱۴۰۰
خداوند ایشان را رحمت کند