به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، گمشده قزوینی بعد از ۱۸ سال به آغوش خانواده اش بازگشت. دختر گمشده قزوینی ۱۸ سال قبل در بازار قزوین ربوده شد. دختر گمشده قزوینی سالهای زیادی را در حبس و اسارت زندگی کرد. بالاخره یک نفر به صورت اتفاقی دختر گمشده قزوینی را دید و او را شناخت. همین باعث شد دختر گمشده قزوینی خانواده اش را پیدا کرده و به آغوش خانواده بازگردد.
۱۸ سال قبل دختر ۱۳ سالهای به نام مریم در بازار قزوین ناپدید شد. آن روز او همراه زن و شوهر جوانی که تبعه افغان بوده و مستاجر آنها بودند برای فروش النگوی خود به بازار رفته بود، اما مطابق ادعای خانواده اش، مریم توسط آن زن و شوهر جوان ربوده شد.
مریم در اسارت خانواده افغان زندگی میکرد و خانواده اش بارها آگهی گم شدن او را منتشر کردند، اما خبری از مریم پیدا نشد.
یک روز در حالی که زن و شوهر آدم ربا، قصد داشتند سر مریم را ببرند او توانست با کمک مرد جوانی که همکار او در یک کارگاه بود از دست زن و مرد آدم ربا فرار کند. سپس با همان مرد ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. خانواده مریم تا همین سال قبل از او بی خبر بودند.
خواهر مریم از انتشار عکسهای او ناامید نمیشد تا اینکه بالاخره یکی از همسایههای افغان آنها که عکس مریم را دیده بود، او را اتفاقی در کابل دید و شناخت. زمانی که آن همسایه به ایران بازگشت خبر زنده بودن مریم را به خواهر او داد. دست نوشتهای هم از مریم برای خواهرش آورد و بالاخره دو خواهر توانستند با هم تماس تصویری برقرار کنند.
مریم در تماس با خبرنگار رکنا، تصاویری از وضعیت اسفناک زندگی خود در یک قبرستان در کابل نشان داد و تقاضا کرد مقدمات بازگشت او به ایران فراهم شود.
سرانجام با تلاشهای خواهر مریم او بعد از ۱۸ سال به آغوش وطن بازگشت.
ماجرای دختر گمشده قزوینی چه بود؟
«شاید خودش فرار کرده باشد و شاید هم او را ربوده باشند.»
و این چالش از لحظه گم شدن مریم، ۱۸ سال در خانواده او جریان داشت و هنوز هم برای بعضیها مبهم است که آیا یک دختر سیزده ساله میتواند به خواست خود از خانواده اش دل بکند و همراه با مستاجر افغان راهی کابل شود؟ و اگر بحث آدم ربایی مطرح بود، مستاجر افغان چه انگیزهای از این کار داشت و چرا ۱۸ سال آزگار مریم را حبس کرده بود؟
جدا شدن مریم از خانواده اش به هر دلیلی که باشد، حالا دیگر مریم آن دختر نوجوان پرشور و حرارت سالهای دور نیست. دخترکی جسور که یک روز همراه مستاجر افغان خود به بازار قزوین رفت و دیگر بازنگشت، حالا جای خود را به زنی تکیده داده که مادر دو فرزند است و در حسرت دیدار وطن و خانواده در یک قبرستان متروکه در کابل روزگار میگذراند. چشم امید مریم به مدد مسئولان است تا بتواند همراه خانواده خود به ایران برگردد و یک بار دیگر مادرش را در آغوش بکشد.
با مریم تماس تصویری برقرار میکنم و سیر تا پیاز ماجرای گم شدن خود را برایم تعریف میکند. از محل زندگی اش فیلم میفرستد و دردل هایش را میگوید. قرار میشود گزارشم را با اطلاعاتی که خودش در اختیار قرار داده بنویسم. اما همان شب مردی از افغانستان تماس گرفت و خودش را شوهر مریم معرفی کرد و گفت دلش نمیخواهد تماس تصویری ما با همسرش منتشر شود. برای همین سراغ خواهر مریم رفتیم و جزئیات ماجرا را بار دیگر از زبان او شنیدیم.
خواهرم را ربودند و به کابل بردند
خواهر مریم در توضیح جزئیات ماجرای گم شدن خواهرش میگوید: «۱۸ سال قبل وقتی مریم ۱۳ ساله بود یک روز همراه زن و شوهر افغان که مستاجر خانه مادرم در قزوین بودند راهی بازار شد، اما دیگر هرگز به خانه بازنگشت. آن روز دست خواهرم دو النگوی طلا که میخواست آنها را بفروشد و ما گمان میکردیم شاید به خاطر همان دو النگوی طلا او را ربوده باشند.»
خواهر مریم در ادامه گفت: «بارها آگهی گم شدن خواهرم را منتشر کردیم و هر جایی که فکر میکردیم شاید بتوانیم ردی از خواهرم پیدا کنیم دنبال مریم گشتیم. اما از او اثری پیدا نشد. دقیقا همان روز بود که زن و شوهر افغان که مستاجر مادرم بودند که غیبشان زد و انگار آب شدند و در زمین فرو رفتند. حدس اینکه آنها مریم را ربوده باشند کار سختی نبود. اما نمیدانستیم خواهرم چه سرنوشتی داشته و در حالی که ۱۸ سال از گم شدن مریم میگذشت هنوز دنبال او میگشتیم.»
دختر گمشده قزوینی از کابل به خانواده اش نامه فرستاد
خواهر مریم در ادامه گفت: «دو ماه قبل بود که یکی از همسایههای ما که او هم افغان بود به کابل رفت. او مثل همه همسایهها و آشنایان، در جریان خواهر گمشده ما بود و عکس مریم را دیده بود. وقتی از کابل برگشت به من گفت که خواهرم را اتفاقی در کابل دیده و او را شناخته است. به او گفته بود تو مریم هستی؟ خانواده ات و مادرت بیقرار تو هستند!
خواهرم هم یک نامه برای ما نوشته بود و در نامه گفته بود که زنده است و در این سالها در کابل زندگی میکرده. یک شماره تماس هم برای ما گذاشته بود که وقتی من تماس گرفتم دیدم یک دختر جوان با لهجه افغان صحبت میکند. نمیتوانستم باور کنم که او خواهرم باشد، برای همین از او خواستم که تماس تصویری برقرار کند وقتی او را دیدم مطمئن شدم که او همان گمشده ماست.
دختر گمشده قزوینی در این سالها کجا بود؟
خواهر مریم در توضیح اینکه چرا مریم در این سالها با آنها تماس نگرفت میگوید: «بعد از اینکه زن و شوهر افغان خواهرم را از بازار افغان ربوده بودند او را تا همین ۵ سلا قبل حبس کرده بودند. مرد مستاجر خواهرم را به همسری خود درآورده بود. آنها او را آزار و شکنجه میکردند و از او میخواستند برایشان کار کند و پول بیاورد.»
مرد افغان میخواست سر دختر قزوینی را ببرد
خواهر مریم در ادامه گفت: «پنج سال قبل خواهر من در یک کارگاه کار میکرد که یک جوان آنجا متوجه میشود رفت و آمد خواهرم مشکوک است و تحت نظر است. خواهرم از ترس زن و مردی که او را ربودند با هیچ کس حرف نمیزده. یک روز همان جوان خواهرم را تعقیب میکند و میبیند زن و شوهری که او را ربودند در سرمای سوزان روی سر خواهرم آب سرد ریختند و او را شکنجه میدادند. خواهرم میگفت آنها قصد داشتند سرم را ببرند و آن جوان تمام آن صحنهها را میدید. بالاخره به کمک خواهرم میرود و پلیس را خبر میکنند. آن زن و شهر به طالبان پناه بردند و آن جوان با خواهرم ازدواج کرد و حالا هم دو فرزند دارند. مریم هیچ نشانی دقیقی از خانواده در ذهن نداشت. از طرفی خانواده شوهرش به شدت فقیر و جنگ زده هستند و توانایی مالی هم برای برگشت به ایران نداشت.»
دختر قزوینی گمشده در یک قبرستان در کابل زندگی میکند
مریم در تماسی که با ما بر قرار کرد در مورد وضعیت زندگی اش گفت: «در یک قبرستان با شوهر و دو فرزندم زندگی میکنیم. در این سالها با صدای موشک و گلوله زندگی را گذراندم و زندگی فقیرانهای دارم. نمیدانستم چطور باید شماره تماسی از خانواده ام پیدا کنم و حالا که میتوانم با آنها ارتباط تصویری برقرار کنم، در حال تلاش هستم تا بتوانم با کمک مسئولین و خانواده ام به وطن برگردم.»
با کمک مسئولین و تلاش خانواده مریم، این دختر جوان به ایران بازگشت. شاید روایت او از سالهایی که در حبس و شکنجه بود روایت شنیدنی باشد که به قول خواهرش میشود از آن یک سریال ساخت!
منع:رکنا
انتهای پیام/
جوانمرد بود .