سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایت شهید قمی که جزئیات شهادتش را در وصیت نامه نوشت

شهید مالکی نژاد پیش از رفتن به جبهه جزئیات شهادتش را در وصیت نامه نوشت و آن را با صدای خود ضبط کرد.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از قم، هر بار که به صورتم در آینه نگاه می‌کنم، انگار یک چین به چروک‌های پیشانی‌ام اضافه شده. هر چینِ صورتم قصه‌ای دارد.

خوب می‌دانم اولین چین وقتی به صورتم افتاد که از خانه‌ باباجی برگشتم خانه. معصومه خانم را دیدم، همراه یکی از زن‌های همسایه ایستاده بودند جلوی درِ خانه‌مان و حرف می‌زدند.

همین‌که چشمشان به من افتاد، حرفشان را قطع کردند. دیدن دو زن، که در گوش هم پچ‌پچ می‌کنند و لب به دندان می‌گیرند، شاید یک اتفاق عادی باشد، اما برای مادری که دو پسرش را فرستاده جنگ، ترسناک است.

این‌ها بخشی از کتاب «پسرم حسین» است که با محوریت معرفی شهید حسین مالکی نژاد به قلم فاطمه دولتی به رشته تحریر در آمده است. در ادامه گفت و گویی با نویسنده این کتاب   را می خوانید.

چه شد که به سراغ معرفی و نگارش زندگینامه شهید «مالکی نژاد» رفتید؟

شهید حسین مالکی نژاد یکی از شهدای قمی است که اغلب با نوای نوحه، اذان و سجده شکر در بین رزمندگان دفاع مقدس شناخته شده است.

این شهید بزرگوار در خانواده‌ای که ارادت خاصی به اهل بیت (ع) دارند متولد می‌شود و در محیطی رشد می‌کند که سرشار از روضه و نوحه خوانی و آموزش مداحی توسط ملا که شخصیت معروف و برجسته‌ای در قم است و در زمره روضه خوان‌ها و منبری‌های اصیل به حساب می‌آید.

حضور در چنین خانواده‌ای باعث می‌شود به روضه خوانی علاقه‌مند شود و در جبهه هم در بخش تبلیغات مشغول می‌شود و همه حسین مالکی نژاد را با همان نوع اذان گفتن به یاد دارند.

شهید مالکی نژاد در عین این که بسیار جوان است، اما از همان ابتدا مسیر خود را مشخص می‌کند و در ۱۶ سالگی به مقامی رسید که بسیاری از افراد به دنبالش رفتند، اما نتوانستند به مقصود خود برسند.

درباره ویژگی‌های «شهید مالکی نژاد» بگویید؟

این شهید ویژگی‌های خاصی دارد، به طور مثال ایشان وصیت نامه‌ای دارد که پیش از رفتن به جبهه آن را نوشته است و این وصیت نامه را هم با صدای خودش ضبط می‌کند.

مطالعه این وصیت نامه می‌تواند به طور کامل شخصیت وارسته شهید «مالکی نژاد» را نشان دهد.

پس از این که ایشان به مقام شهادت نائل می‌شود وصیت نامه‌ای را که از او برجا مانده است را به محضر مرحوم آیت الله مشکینی (ره) می‌برند و این عالم ربانی در این باره می‌گوید: «چیزی که من نتوانستم در این همه سال عبادت و ریاضت به آن برسم این نوجوان ۱۶ ساله به آن رسیده است.»

این که یک نفر بتواند تمام جزئیات شهادتش را با تاریخ مکان شهادت و یا حتی مداح و محل برگزاری مراسم و روز بازگشت پیکرش و... را پیش بینی کند نشان دهنده این است که سیم این شهید یک طور خاص به خدا وصل است و این ویژگی‌های خاص موجب شد که بخواهم در ارتباط با این شهید کتابی بنویسم.


بیشتر بخوانید؛


آماده سازی و چاپ اثر چقدر طول کشید؟

نوشتن این اثر یک سال پیش به من پیشنهاد شد و در این زمان برخی مصاحبه‌ها با دوستان و هم رزمان شهید توسط نشر انجام شده بود. پس از این که مصاحبه‌ها را گوش کردم به این فکر افتادم که به سراغ مادر شهید بروم و باقی اتفاقات و خاطرات را از زبان مادر شهید بشنوم.

این شهید بیش از چهار سال را در جبهه و ۱۲ سال دیگر از عمر خود را در آغوش خانواده سپری کرده است به همین دلیل برایم مهم بود که بدانم در آن ۱۲ سال چه اتفاقاتی رخ داده بوده و از چه خانواده‌ ای چنین فرزندی تربیت شده است. نوجوانی که همه از ادب و نزاکت و ایمان او  تعریف می‌کنند.

چند جلسه‌ای با مادر شهید گفت و گو کردیم و متوجه شدم  این مادر  زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سرگذاشته است. در خانواده‌ای ثروتمند رشد کرده است، اما در سن پایین با شخصی ازدواج می‌کند که ثروت چندانی ندارد و صرف این که فقط با ایمان و مرد کاری است پدرش به این ازدواج رضایت می‌دهد.

پس از ازدواج با وجود تحمل سختی‌های بسیار می‌تواند فرزندان خوبی را تربیت کند.

نوشتن کار هم بعد از همه مصاحبه‌ها و دسته بندی آن‌ها و مشخص کردن فرود و فراز‌های کار و با مشورت آقای ساسان ناطق که در انتشارات سوره مهر فعال هستند انجام شد و خانواده کار را پسندیدند و کارشناس تالیف و صاحب نظران هم متن را مطالعه کردند و بازنویسی‌های مختصری نیز روی آن صورت گرفت و کار در بازه یک سال به چاپ رسید.

از نوشتن برای شهدا و تاثیر معنوی آنان در کتاب هایتان برایمان بگویید؟

تا شهدا خودشان اجازه ندهند و همراه ما نباشند کاری از پیش نمی‌رود. در نگاه نخست این جمله شعاری‌ترین جمله به نظر می‌آید، اما کسی که از شهید نوشته باشد می‌داند که این جمله عین حقیقت است. اگر شهید کمک نکند و نظرش روی شما نباشد و به شما اجازه ندهد که در موردش بنویسید هیچ کدام از مصاحبه هایتان هم حتی هماهنگ نخواهد شد یا تمام خاطرات شهید را می‌دانید، اما اینکه چطور بنویسید را نمی‌دانید و چینش مناسبی اتفاق نمی‌افتد.

من هم مانند هر نویسنده‌ای در ابتدا خدمت مادر شهید مالکی نژاد رسیدم و سر مزار شهید رفتم و از برادرش که می دانستم به این شهید گرانقدر ارادت خاصی دارد اجازه گرفتم و با توکل به خدا و توکل به خود شهید کار را پیش بردم و با یاری خداوند وقفه‌ای ایجاد نشد و دوستان و خانواده شهید خیلی کمک کردند و کار خیلی شیرین و خوب پیش رفت.

از تاثیر شهید بر زندگی خودتان بگویید؟

وقتی از شهدا می‌خوانیم یا می‌نویسیم بزرگترین حسی که به سراغمان می‌آید غبطه خوردن است و شهید مالکی نژاد این حس را در من چندین برابر کرد.

من حدود ۹ سال از ایشان بزرگتر بودم و وقتی به زندگی شهید نگاه می‌کردم و نگاهی به زندگی خودم انداختم و مقایسه‌ای با اعمال و رفتار خودم کردم واقعا غبطه می‌خوردم.

با خود می‌گفتم ما در همه حال منتظر هستیم که قرار است روزی بیاید و ما کار خوبی انجام بدهیم و انتخاب درستی داشته باشیم و فکر می‌کنیم زمان هست و فرصت داریم، اما شهدا به ویژه «شهید مالکی نژاد» در سن نوجوانی رفتار‌ها و خصلت‌ها و ویژگی‌هایی دارد که ما از آن ها خیلی فاصله داریم  و این مسئله در زندگی شخصی من بسیار تاثیر گذار بود.

از مادر شهید مالکی نژاد بیشتر برایمان بگویید؟ چه ویژگی‌هایی دارند؟

وجه دیگر ماجرا مادر شهید بود. همه ما به یک سری اعتقادات و ارزش‌هایی پایبند هستیم، اما پافشاری به ارزش‌ها و ایستادگی روی این ارزش‌ها بسیار دشوار و فراتر از حرف است. اگر بخواهیم اسطوره معرفی کنیم می‌توانیم از مادر شهید «مالکی نژاد» سخن بگوییم.

مادری که جگرگوشه اش به شهادت رسیده است، اما همچنان می‌گوید: من کاری نکردم و حسینم فدای حضرت زینب (س) شده است و حتی قطره اشکی هم از چشمانش جاری نمی‌شود که مبادا از اجر و پاداشی که نزد خداوند دارد کم شود.

ارتباط شهید مالکی نژاد با مادر چگونه بوده است؟

مادر شهید و خود شهید ارتباط تنگاتنگی باهم داشتند. با این که مادر شهید چهار فرزند دیگر (دو پسر و دو دختر) هم دارد، اما حسین ارتباطش با مادر خیلی صمیمی و نزدیک بوده است به گونه‌ای که در روز یک ساعت و زمان خاصی را به این شهید اختصاص می‌داده و با ایشان صحبت می‌کرده است و این مسئله فقط به ۱۲ سالی که در آغوش خانواده بوده است ختم نمی‌شود بلکه در طول چهار سالی که رزمنده بود نیز ادامه داشته و هر زمان که به مرخصی می‌آمد با مادر خلوت می‌کرد. همین مسئله ارتباطی قوی و صمیمی بین مادر و شهید ایجاد کرده بود.

اگر این شرایط برای خودتان به وجود بیاید تا چه اندازه می‌توانید خودتان را جای مادر شهید بگذارید و به فرزندتان اجازه رفتن به جبهه بدهید؟

صحبت در این راستا بسیار سخت است و همین الان اگر بگویم بله من حتما اجازه می‌دهم فرزندم به جبهه برود احتمال بسیار بالایی دارد که من موقع بدرقه کردن و عمل کردن دچار لغزش شوم. با خود که فکر می‌کنم موجودی را ۹ ماه با سختی در وجود خودم پرورانده ام برود و نباشد.

احساسی به من دست می‌دهد که کلمه‌ای برای توصیفش ندارم. حالا این که من بخواهم خودم به صورت خود خواسته فرزندم را راهی کنم و از او حمایت کنم و سرم را بالا بگیرم و ناراحت هم نباشم واقعا کار سختی است و الان می‌گویم نه! من فکر نمی‌کنم بتوانم چنین کاری انجام دهم و همین نکته است که موجب می‌شود تا مادرانی مانند شهید مالکی نژاد متمایز باشند و از آنان به عنوان قهرمان الگو و اسطوره یاد کنیم.

منبع:خبر بسیج

انتهای پیام/ش

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.