به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با آن که بارها در همین ستون روزنامه سرگذشت تلخ دخترانی را خوانده بودم که در پی آشنایی و دوستیهای خیابانی ازدواج کرده بودند به طوری که فرجام ازدواج شان جز تباهی نبود، اما من هم مانند خیلی از دختران جوان دیگر خودم را باهوش و زرنگ تصور میکردم و نام عشق پاک بر این آشنایی خیابانی میگذاشتم تا این که ...
زن ۲۵ ساله که مدعی بود همسر خلافکارش زن دیگری را به عقد موقت خودش درآورده و او را رها کرده است با این امید که شاید سرگذشتش درس عبرتی برای دیگر دختران جوان باشد به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: در سال آخر دبیرستان تحصیل میکردم که دلباخته «صمد» شدم. او مدتی بود در مسیر مدرسه به تعقیب من میپرداخت و از هر فرصتی برای ابراز علاقه اش نسبت به من استفاده میکرد. من هم که در اوج هیجانات جوانی و بلوغ قرار داشتم تسلیم محبتهای ظاهری و جملات فریبنده عاشقانه او شدم. این عشق و عاشقیها و ارتباط مخفیانه چند ماه طول کشید تا این که صمد به خواستگاری ام آمد. پدرم با آن که مردی معتاد بود، اما زمانی که متوجه شد من در یک ماجرای عشق خیابانی دلباخته شده ام به شدت با ازدواجم مخالفت کرد. از سوی دیگر صمد فرزند طلاق بود و جا و مکانی برای زندگی نداشت با این حال من که همه آینده ام را در یک نگاه صمد میدیدم آن قدر به خانواده ام اصرار کردم و به ترفندهای گوناگون متوسل شدم تا این که بالاخره پدرم با چشمانی اشکبار به این ازدواج سیاه رضایت داد در این شرایط نامزدم ساک لباس هایش را برداشت و برای زندگی به منزل ما آمد، اما هنوز یک ماه از مراسم عقدکنانمان نمیگذشت که متوجه شدم صمد خرده فروش مواد مخدر است هرچه تلاش کردم او را از این کار باز دارم هیچ فایدهای نداشت به ناچار موضوع را برای خانواده ام بازگو کردم. پدرم با شنیدن این حرفها و در حالی که نگاه سرزنش آمیزش را به چشمان من دوخته بود و دستانش از شدت خشم میلرزید او را از منزلمان بیرون کرد، ولی بعد از گذشت چند روز از این ماجرا همسرم با من تماس گرفت و با تکرار حرفهای عاشقانه اش دوباره مرا اغفال کرد این بود که بی توجه به نصیحتهای پدرم پا به منزلی گذاشتم که او در حاشیه شهر اجاره کرده بود با خودم میاندیشیدم یک زن عاشق باید در کنار همسرش باشد و بدین ترتیب زندگی مشترک ما شروع شد. هنوز ۲ هفته بیشتر از حضورم در منزل شوهرم نمیگذشت که با تهدید و کتک مرا وادار کرد تا در توزیع بستههای حاوی مواد مخدر به او کمک کنم. او مخالفتهای مرا با مشت و لگد پاسخ میداد تا جایی که دستم را شکست و تهدیدم کرد اگر به این همکاری ادامه ندهم منزل پدرم را به آتش میکشد. او در گذشته یک بار منزل مادرش را آتش زده بود و من از این تهدید به شدت واهمه داشتم.
بیشتر بخوانید:
زن جوان: با اعتماد به ساعد در برابر یک رسوایی بزرگ قرار گرفتم
خلاصه در حالی که گاهی مجبور به همکاری با او میشدم یک شب به طور اتفاقی رمز گوشی تلفنش را گشودم و متوجه شدم با زن معتاد و مطلقهای ارتباط دارد. صمد زمانی که برای خرید مواد مخدر به منزل پدر سارا میرفت با او آشنا شده بود تازه فهمیدم که این ماجراهای عشق و عاشقی در خیابان فقط به خاطر هواهای نفسانی است و دلباختگی واقعی معنا نمیشود با این حال چارهای جز سکوت نداشتم تا این که مدتی بعد همسرم توسط نیروهای انتظامی دستگیر و روانه زندان شد من هم به ناچار به منزل پدرم بازگشتم، اما زمانی که همسرم با سپردن وثیقه به دادسرا به طور موقت از زندان آزاد شد از همان جا به منزل سارا رفت و من تازه فهمیدم که او حتی فرزندی هم از آن زن دارد و اکنون نیز مرا به حال خودم رها کرده است و هیچ سراغی از من نمیگیرد. امروز به دایره مشاوره آمدم تا به دختران جوان بگویم این فرجام عشق و عاشقیهای خیابانی است و ...
شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرگرد بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) تلاش کارشناسان زبده کلانتری برای انجام خدمات مشاورهای و روان شناختی با دعوت از همسر این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/
البته مواردش کم هست ، ولی خب دیگه