سایر زبان ها

صفحه نخست

انتخابات

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

باشگاه خبرنگاران جوان خراسان رضوی گزارش می‌دهد؛

تصمیم عجیب پارک‌نشین مشهدی برای نجات جان انسان‌ها/ پایان شیرین قصه تلخ یک زندگی

صبح‌ها که به سرکار می‌آمدم در پارک رو به روی محل کارم پیرمرد حدودا ۷۵ ساله‌ای را می‌دیدم که روی یکی از صندلی‌های پارک باغ ملی زندگی می‌کند؛ کنجکاو شدم تا داستان زندگی‌اش را بشنوم.

رضا غفاریان  پارک‌نشین مشهدی در گفت و گو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، از دوران کودکی اش می‌گوید: من تنها حاصل ازدواج پدرومادرم بودم هنوز لذت دوران کودکی ام کامل نشده بود که به تلخی فروپاشی خانواده ام از هم تبدیل شد؛ بعد از طلاق و ازدواج مجدد هرکدام از پدر و مادرم، مجبور به جدایی از آن‌ها شدم.

او از سال‌های گذشته یاد می‌کند و می گوید: از همان ابتدا ساکن اتاقکی در انتهای پارک باغ ملی مشهد شدم؛ روز‌ها برای گذران زندگی‌ام درِ کبابی رو به رو باغ ملی می‌ایستادم و شیشه‌های ماشین کسانی را که برای خوردن نهار به کبابی می‌آمدند را دستمال می‌کشیدم و در ازای آن پول دریافت می‌کردم.

آقا رضا ادامه می‌دهد: بعد از بسته شدن کبابی‌ها و جایگزین شدن سینماها، با توجه به شرایط جامعه در زمان پیش از انقلاب که می‌توان به بی بند و باری‌ها اشاره کرد؛ مجبور شدم برای گذراندن زندگی و دخل و خرج به قمار روی بیاورم.

غفاریان بیان می‌کند: با یاد گرفتن فوت و فن‌های قمار تصمیم گرفتم در باغ ملی قمار بازی بر پا کنم، به این صورت شغلم به گردانندگی قمار در باغ ملی تبدیل شد.

او تصریح می‌کند: در آن زمان‌ها به خاطر رواج قمار در میان جوانان و حتی افراد مسن درآمد زیادی از قمار کسب می‌کردم، با آن درآمد توانستم دو خانه و یک کافه بخرم، روز‌ها تا شب در پارک قمار می‌گرداندم و شب‌ها به کافه می‌رفتم.

آقا رضا تأکید می‌کند: خوب یادم است که در کودکی‌ام به رضا چاقونی معروف بودم؛ چرا که در یک دعوا بر سر قمار به فردی چاقو زدم و حدود یک سال از عمرم در زندان سپری شد. به خاطر شغل قمار بازی و سبک زندگی خیابانی، مدام دعوا می‌کردم.


بیشتر بخوانید


غفاریان با یادآوری خاطره‌ای در ذهنش لبخند به لب می‌آورد و اظهار می‌کند: کنار باغ ملی دبیرستان دخترانه‌ای وجود داشت، اما من و بقیه‌ی قمار باز‌ها به دلیل تعصبات دینی، غیرت و غرور مردانه به دختر‌ها نگاه نمی‌کردیم؛ تا اینکه یک روز متوجه سر صدا در خارج از پارک شدم، برای اینکه بفهمم چه اتفاقی افتاده به سمت صدا رفتم و فهمیدم که پسری به یکی از دختران آن دبیرستان توهین کرده و موجب دعوا شده؛ از سر مرام و غیرت در دعوا مداخله کردم و این دعوا مقدمه‌ی عاشق شدن من بود.

او می‌افزاید: شب قبل از عقد، گذشته‌ی خودم را مرور کردم همان موقع بود که با خودم گفتم من به خاطر شیطنت‌ها، شغل دردسر ساز و دعوای زیاد نمی‌توانم همسر خوبی برای دختر مورد علاقه‌ام باشم و مراسم عقد را به هم زدم، هر چند اگر کسی به من می‌گفت که با ازدواج سر به راه می‌شوم حتما ازدواج می‌کردم.

آقا رضا ادامه می‌دهد: بعد از انقلاب به خاطر قمار بازی و دعوا به مدت ده سال به زندان رفتم، پس از آزادی به خانه‌ی همیشگی‌ام یعنی باغ ملی برگشتم که متوجه تغییرات زیادی در پارک شدم، یکی از این تغییرات تخریب شدن اتاقکم بود. چون جایی برای رفتن نداشتم و با باغ ملی خو گرفته بودم، تصمیم گرفتم روی یکی از صندلی‌های پارک زندگی کنم و الان سال‌ها می‌گذرد و خانه من همین صندلی است.

غفاریان بیان می‌کند: در این سال‌ها ارگان‌های زیادی برای بیرون کردن من از پارک آمده‌اند، اما من از این پارک خارج نخواهم شد.

او درباره‌ی تصمیم عجیب و پسندیده خود تصریح می‌کند: وقتی با خودم فکر می‌کردم قرار است پس از مرگ جسمم خوراک حشرات شود، تصمیم به وصیت اهدای عضو گرفتم به همین منظور روی کارت ملی خود نوشتم اعضای بدن من اگر قابل اهدا بود اهدا کنند و اگر هم قابل اهدا نبود جسمم را به دانشگاه علوم پزشکی مشهد بدهند تا با تعلیم دانشجویان من نیز به فیض برسم.

این مرد بزرگ با وجود زندگی پر فراز و نشیب، به دور از اعتقادات دینی و تعلیم خانواده آنقدر بزرگ مرد است که حاضر به این عمل نیکو و پسندیده شده است.

 

گزارشگر: رزا اروند

انتهای پیام//ر.ا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۰
علی
۰۱:۵۵ ۲۸ دی ۱۴۰۲
یارب
ناشناس
۰۱:۰۳ ۲۳ مهر ۱۴۰۲
متاسفانه چندروزی فوت کردن عموی بنده بودن روحشون شاد یادشون گرامی
ناشناس
۰۱:۰۳ ۲۳ مهر ۱۴۰۲
متاسفانه چندروزی فوت کردن عموی بنده بودن روحشون شاد یادشون گرامی
ناشناس
۰۱:۰۳ ۲۳ مهر ۱۴۰۲
متاسفانه چندروزی فوت کردن عموی بنده بودن روحشون شاد یادشون گرامی
ناشناس
۰۱:۰۳ ۲۳ مهر ۱۴۰۲
متاسفانه چندروزی فوت کردن عموی بنده بودن روحشون شاد یادشون گرامی
ناشناس
۰۱:۰۳ ۲۳ مهر ۱۴۰۲
متاسفانه چندروزی فوت کردن عموی بنده بودن روحشون شاد یادشون گرامی
ناشناس
۰۸:۰۹ ۰۲ خرداد ۱۴۰۰
تشکر بابت مطلب شما
ناشناس
۰۸:۰۴ ۰۲ خرداد ۱۴۰۰
واقعا تفکرش جالبه اینکه جسم ما رو حشرات بخورن در حالی که میشه ازش استفاده کرد اشتباهه
ناشناس
۲۰:۲۲ ۰۱ خرداد ۱۴۰۰
ان شاءالله عاقبت همه به خیر بشه
ناشناس
۱۶:۳۶ ۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دل این مرد چقدر بزرگِ
خدا حفظش کنه