به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، از مدتی قبل متوجه تغییر رفتار ناگهانی همسرم شده بودم، اما اهمیتی به آن نمیدادم تا این که یک روز وقتی برای گذراندن تعطیلات به شهرستان رفته بودیم، همسرم راز وحشتناکی را فاش کرد که ...
مرد ۴۰ سالهای که برای حل مشکلش وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری سناباد مشهد شده بود، با بیان بخشی از سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: هفت سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر طلاق گرفتند چرا که پدرم به بیماری وسواس شدید مبتلا شده بود و مادرم نمیتوانست این وضعیت را تحمل کند. مدتی بعد هم پدرم که کارمند یکی از ادارات دولتی بود، با زن دیگری ازدواج کرد و من و برادرم بدون مهر مادری بزرگ شدیم. در این میان برادرم که تحصیلات دانشگاهی داشت، در همان اداره پدرم استخدام شد، اما من به دلیل افسردگیهای روحی که از پدرم به ارث برده بودم، ادامه تحصیل ندادم، به همین دلیل پدرم که مردی سرشناس بود به ناچار یک دستگاه پراید برایم خرید تا در تاکسی تلفنی کار کنم. در همین روزها بود که با زن مطلقهای به نام «بهنوش» آشنا شدم. او آن قدر کلام محبت آمیزی داشت که ناخودآگاه به او دل بستم و همه کمبودهای عاطفی ام را در قلب او جست و جو کردم. منزلی را در شمال شهر مشهد برای بهنوش اجاره کردم و با وجود مخالفتهای پدرم، او را به عقد خودم درآوردم. در طول سه سال صاحب دو فرزند شدیم متاسفانه همسرم دچار بیماری افسردگی شد و به توصیه پزشکان سومین فرزندم نیز به دنیا آمد. چند ماه بعد همسرم به صورت ناخواسته باردار شد و چهارمین دختر را نیز به دنیا آورد. با وجود این، همسرم در منزل خیاطی میکرد تا کمک خرج من باشد. این در حالی بود که من به دلیل افسردگی و وسواس به مصرف قرصهای مخدردار رو آوردم و معتاد شدم. خلاصه روزگارمان به همین ترتیب میگذشت تا این که برای گذراندن تعطیلات چند روزه به شهرستان رفتیم. آن جا بود که یک شب همسرم در میان بهت و ناباوری من راز وحشتناکی را فاش کرد. او گفت مدتی قبل همسر یکی از بستگان نزدیک من تماس گرفته و از او خواسته است برای رفع مشکلی که در دوخت یک پیراهن پیدا کرده بود به منزلشان برود. همسرم نیز بدون آن که بداند چه نقشهای برایش کشیده اند، راهی منزل آنها میشود، اما فقط همسر آن زن در خانه بوده و از دوخت پیراهن خبری نبوده است. حالا همسرم مدعی است آن مرد حیله گر و هوسران قصد آزار و اذیت او را داشته که با ترفندی خاص از چنگ او گریخته است. با وجود این، دچار عذاب وجدان شده و از یک ماه قبل مرا به همراه چهار فرزندم رها کرده و به مکان نامعلومی رفته است. او میگوید حالا که بستگانت چنین نقشه شومی را برای من کشیده اند دیگر نمیتوانم در کنار تو و خانواده ات زندگی کنم و ...
بیشتر بخوانید:
شایان ذکر است، به دستور سرگرد محمدباقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) به پرونده این مرد ۴۰ ساله توسط مشاوران زبده کلانتری در دایره مددکاری اجتماعی به طور ویژه رسیدگی میشود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/