سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایت ماجرای جشن تولد چند هزار نفریِ یک شهید در «دعوت»/ مادری که گره از مشکل جوانان باز می‌کند + فیلم

شب گذشته، مادر شهید مسلم فرهانی مهمان برنامه «دعوت» شبکه یک سیما بود.

به گزارش خبرنگار  حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، مادران شهدا شاهدانی بی ادعا هستند و جایگاهی ارزشمند نزد خدا دارند؛ برنامه رمضانی «دعوت» شب گذشته، میزبان مادر شهید مسلم فرهانی بود.

مادر شهید مسلم فرهانی در ۱۵ سالگی به پیشنهاد مادر شوهرش پسرش را نذر حضرت علی اکبر کرد؛ بدون اینکه آن موقع معنی این نذر را بداند. این مادر شهید، اسطوره صبر و مقاومت است. کسی که سه ماه هر روز به پزشکی قانونی می رفت و‌ پیکر شهدا را چک‌ می‌کرد تا ببیند پسرش را‌ پیدا می‌کند یا نه! او حتی وقتی خبر شهادت پسرش را شنید، به جای گریه کردن در برابر عظمت پروردگارش سجده کرد.

وی با حضور در برنامه «دعوت» گفت: مسلم فراهانی ۱۳ ساله بود که مخفیانه در راهپیمایی‌های انقلابی شرکت می‌کرد. مسلم خیلی مظلوم بود. او اوایل نوجوانی کت و شلوارپوش و شیک‌پوش بود؛ اما بعد به پسری بسیجی که روی دیوار شعار مرگ بر شاه می‌نوشت، تبدیل شد.

این مادر شهید ادامه داد: من بعد از شهادت مسلم غصه خوردم که چرا وقتی زنده بود، برایش تولد نگرفتم. ۳۶ سال است تصمیم گرفتم برای مسلم بعد از شهادتش تولد بگیرم و این کار باعث شده که سالانه هزاران نفر در جشن تولد مسلم شرکت کنند. مردم در روز تولد مسلم می‌آیند و بعد از مدتی مُراد دلشان را می‌گیرند.

وی اظهار کرد: من تاکنون حدود ۸ دختر و پسر را عروس و داماد کرده ام؛ اولین بار زمانی بود که پسری سر قبر مسلم می‌آمد و گریه می‌کرد و می‌رفت. به او گفتم چه مشکلی داری؟ گفت می‌خواهم ازدواج کنم، اما چیزی ندارم. فقط می‌توانم کار کنم. من از مسلم کمک خواستم و بعد از ۶ ماه آن پسر با دختر مورد علاقه اش ازدواج کرد.

مادر شهید فرهانی در ادامه به یکی از آرزوهایش برای پسرش اشاره کرد که فیلم آن را در ادامه می بینید:

در ادامه، دختر جوانی به برنامه آمد که با کمک این مادر شهید به آرامش درونی رسیده بود. غفوری در این باره گفت: حدوداً بیست ساله بودم که حاج خانم را در یکی از اماکن متبرکه دیدم. آن روز خیلی دلم گرفته بود، با ایشان که حرف زدم دلم آرام شد. بعد از آن دیدار، همیشه ابتدا خواستگارهایم را به حاج خانم معرفی می کردم و بعد به مادرم! ایشان حتی  برای تحقیقات از فرد مورد نظر به شهرستان هم می‌رفتند.

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.