سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

جمله رهبر انقلاب یک‌روز پس از شهادت شهید صیاد شیرازی

شهید صیادشیرازی یکی از غیورمردان کشورمان در روز‌های سخت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زهره قائمی خود را فدایی «اشرف» می‌دانست و از افراد طراز اول منافقین شده بود. آن‌ها بعد از شکست در عملیات مرصاد که خواب و خیال فتح تهران را با آن دیده بودند، عامل شکستشان را هیچ گاه فراموش نکردند و زهر کینه‌شان را ۲۱ فروردین سال ۷۸ خالی کردند.

نان حلال درآوردن را صیاد خان به ارث گذاشته بود؛ همان وقتی که جایی بین شیراز و کرمان عشایر بودند. زیادخان هم پسر همان پدر بود، حتی وقتی تصمیم گرفت دیگر عشایر نباشد و جایی در مشهد زندگی کند و ازدواج کند. زیادخان مردی باابهت بود که در ژاندارمری خدمت می‌کرد، اما پوشیدن چنین لباسی مانع از حق‌گویی این عشایر نشد و وقتی ظلمی دید هر چه دشنام بود نثار شاه و دستگاهش کرد.


بیشتر بخوانید:

شهید صیادشیرازی؛ از پیش‌بینی تیمسار رژیم شاهنشاهی تا ماجرای هولناک عبور از میان ضد انقلاب


*حیوانی که علی فراموشش نکرد

علی تربیت شده چنین پدری بود، اما وقتی آن روز مادرش او را فرستاد دنبال برادرش، لحظه‌ای وسوسه شد که او هم مثل بقیه بچه‌ها از دیوار باغ همسایه بالا رود و از میوه‌های درخت که بدجوری معلوم بود خوشمزه هستند، بخورد.

با اینکه ۶ ـ ۷ سال بیش‌تر نداشت، می‌دانست کاری که به آن فکر می‌کند، گناه است و لحظاتی بین رفتن و نرفتن در جدال بود، تا اینکه شیطان رهایش نکرد و علی رفت بالای دیوار، اما خدا در وجود او چیزی دیده بود که می‌خواست عزیزش کند، پس نباید مال حرام از گلوی علی پایین می‌رفت. همین که روی دیوار رسید، ماری را مقابل خود دید و باعث شد سریع آنجا را ترک کند. علی هیچ‌گاه کمک آن مار را فراموش نکرد.

شهید صیاد شیرازی در دوران تحصیل در رشته نظامی (نفر دوم از سمت چپ تصویر)

*سرنوشت طور دیگری رقم زده بود

سال‌ها گذشت و او که در تحصیل بسیار موفق بود، تصمیم گرفت خلاف نظر اطرافیانش وارد نظام شود. علاقه او به نظامی شدن بیش از هر رشته دیگری بود. علی اگرچه لباس خدمت را در نظام بر تن کرد، اما هیچ گاه سرسپرده حکومت نبود و این تا جایی بود که وقتی جمله یکی از فرماندهان خود را مبنی بر «اطاعت بی‌چون و چرا از شاه» شنید خود را آماده کرد با همه موفقیت‌هایی که کسب کرده از ارتش استعفا دهد، اما همچنان سرنوشت طور دیگری برای او رقم زده بود.

زمانی که خیلی از دانش‌آموختگان ارتش شاهنشاهی اصلا به خیلی مسایل فکر نمی‌کردند او نماز اول وقتش ترک نمی‌شد و سعی می‌کرد مسایل دینی و مذهبی را بین دیگر اطرافیانش نیز ترویج دهد. همین روحیه مذهبی او بود که با شروع تحرکات انقلابی رفته رفته علی هم به صف مجاهدین پیوست و باکی از اینکه یک ارتشی است، نداشت. علی با روحانیون و دیگر مبارزان آن زمان همکاری می‌کرد تا جایی که توسط ماموران ته مانده حکومت پهلوی در روز‌های منتهی به پیروزی انقلاب دستگیر شد و در روز ۲۲ بهمن توسط مردم انقلابی از زندان آزاد شد.

شهید صیاد شیرازی در کنار رهبر انقلاب

*خلع درجات صیاد شیرازی در زمان جنگ

پیروزی انقلاب آن هم به رهبری مردی که علی او را می‌شناخت و دل به راهش داده بود، فصل تازه‌ای در زندگی او رقم زد. او به خاطر عقبه‌ای که داشت در جنگ و نیز تحرکات ضدانقلاب در کردستان حضور جدی داشت، اما در روز‌های ابتدایی جنگ از آنجایی که شاهد آن بود رییس جمهور وقت یعنی بنی‌صدر فعالیت‌هایی برای ایجاد اختلاف میان ارتش و سپاه می‌کند آن هم در آن برهه حساس کشور، دست به اعتراضاتی زد که منجر به خلع دو درجه نظامی او شد. هر چند این چیز‌ها برای او که سال‌ها با هدف دیگری جلو آمده بود، نمی‌توانست ناراحتی و دلزدگی ایجاد کند.

علی به خاطر رشادت‌هایی که در طول جنگ از خود نشان داد سال ۶۰ به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد و در عملیات‌هایی مثل بیت المقدس، والفجر هشت و ... جدی و موفق کار فرماندهی نیرو‌های ارتش را بر عهده داشت.

*کینه‌ای که در دل منافقین کاشته شد

آخرین عملیاتی که او خیلی موثر واقع شد و توانست تار و پود منافقین را از هم بپاشد، عملیات مرصاد در سال ۶۷ بود. منافقین برای این حمله برنامه‌ریزی‌های فراوانی کرده بودند و خواب و خیال زیادی برای فتح تهران دیده بودند. طبیعی بود کینه هر کس که مانع آن‌ها شود، بر دل‌هایشان خواهد ماند. این کینه ماند تا زمانی که علی صیاد شیرازی در سال ۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح منصوب شد.

*زنی که صیاد را فراموش نکرد

در طول این سال‌ها منافقین در تدارک به شهادت رساندن عامل شکستشان بودند و این کار بر عهده زنی به نام «زهره قائمی» قرار گرفت که سال ۶۵ زمانی که خود را تواب نشان داد و از زندان آزاد شد، بلافاصله خود را به پادگان اشرف رساند. زهره از اقوام «سعید محسن» یکی از پایه‌گذاران مجاهدین خلق بود و به همین واسطه خود و برادرش به سازمان پیوستند. زهره تنها ۱۲ ساله بود که فعالیت‌های خود را آغاز کرد و تا جایی پیش رفت که از افراد درجه اول سازمان شده بود و فدایی بی‌چون و چرای «اشرف» فرمانده وقت منافقین.

سرانجام، زمان ماموریت بزرگ برای او و تیمی که برای شهادت علی صیاد شیرازی جمع کرده بود، فرا رسید و یکی از سرسپردگان او در روز ۲۱ فروردین سال ۷۸ مردی را مقابل خانه‌اش ترور کرد که ۵ روز قبل از آن از دست فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری مفتخر شده بود و به خانواده‌اش می‌گفت از جهتی خوشحالم بابت گرفتن این درجه، چون نشان می‌دهد رهبرم از من راضی است و رضایت او یعنی امام زمان (عج) هم از من راضی است. سپس از خانواده‌اش خواست برای شهادت او دعا کنند.

*دلم برای صیادم تنگ شده

همسر شهید صیاد شیرازی که دختر عموی او بود، می‌گوید: «هیچ‌گاه مخالف شهادتش نبودم و می‌گفتم هر وقت باشد شما شهید می‌شوی، اما اول صبر کن پسرهایت را داماد کنی بعد.»

سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در حالی به شهادت رسید که وقتی خانواده‌اش فردای دفن پیکر او به سر مزار رفتند متوجه شدند مقام معظم رهبری حتی از آن‌ها زودتر بر سر مزار آمده و به خانواده شهید می‌فرمایند: «دلم برای صیادم تنگ شده، خیلی وقت است او را ندیدم»

سرانجام پیکر پاک این سرباز راستین نهضت حضرت روح الله در قطعه ۲۹ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

منبع: فارس

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.