به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مهاباد، روند رو به رشد اپیدمی کرونا در کشور با وجود گذشت یک سال از تولد این بیماری و افزایش روز افزون مرگ و میرهای حاکی از کاهش حساسیت شهروندان در مواجهه با این ویروس است.
گوش دادن به روایت آنهایی كه به كرونا مبتلا شده و بهبود یافتهاند، شنیدن تجربه درد است و هراس.
حوالی ساعت یازده شب بوی خنکی مخلوط با دارو از پشت ماسک هم این را یادآور میشود که اینجا بیمارستان است، حتی اگر چشمهایم را بسته باشم و دکترها و پرستارهای گانپوشیده را با شیلد و ماسک و عینک نبینم.
خلوتی اورژانس و تختهای خالی این بیمارستان که در شهر مهاباد است و اعتبار و شهرت زیادی دارد، با اخباری که این روزها از بیمارستانها خواندهایم و گزارش کردهاند، هماهنگی ندارد.
پسر جوانی در میان همین سکوت و خلوتی ایستاده و با صدایی دردمند اصرار میکند بیمار کروناییاش را که در ماشین است، بستری کنند. ترس توی چشمهایش موج میزند؛ ترسِ اینکه نتواند از عزیزش نگهداری کند. دکترها و پرستارهای مختلفی میآیند که جوابش را بدهند، اما پاسخ همه آنها یکی است: «جا نداریم آقا.»
پسرجوان، اما به سادگی نمیتواند بپذیرد. تختهای خالی اورژانس چیز دیگری به او میگویند.
پرستارها فقط این پیرمرد و بیمار بدحال او را که بیرون از بیمارستان است، رد نمیکنند. انگار این دیالوگها تکراری است.
خطوط چهره خانمی که آن طرفتر نشسته به پنجاه میرود، رنگ رخسارش بین سبز و زرد مردد است و از سرّ ضمیر خبر میدهد که بدحال است. پسرش آن طرفتر با دکتر حرف میزند و میفهمد مادرش کرونا دارد، اما جواب میشنود: جواب باز هم تکراری است: «کرونا است دیگر آقا، معلوم است. تست نمیخواهد.» این مرد و خانم هم در بلاتکلیفیشان که حتی معلوم نیست واقعاً کرونا است یا نه، راه برگشت را در پیش میگیرند.
عقربه ساعت جلوتر رفته، آدمهایی آمدهاند و حرفهایی زدهاند و هیچکدام ماندگار نشدهاند. فقط با جملههای ثابتی مثل اینکه «کرونا دارند، نیازی به تست نیست وقتی همه چیز واضح است» یا «اینجا تخت خالی نداریم، در خانه مراقبت کنند» همهشان رهسپار خانه شدند.
بی رمقی و خستگی حدود یک سال مبارزه مستمر با کرونا و مرگ، از چهره کادر درمان که هیچ، از دیوارهای بیمارستان هم میبارد، اما انگار واژه مرگ که پیش از این حتی ترکیب حروفش هم هولآور بود، حالا مفهوم نزدیک هرروزهای شده که ما احتمال نزدیکیاش را بیشتر از همیشه پذیرفتهایم. ما رام مرگ شدهایم وگرنه این جمله که «برو داروی گیاهی مصرف کن تا خوب شوی» یا حتی جواب ندادن واضح در برابر سوال «چند درصد از ریهام درگیر شده» چیزهایی نیستند که ما بخواهیم در برابر ترسمان از این ویروس کشنده بشنویم.
با خانم جوان و پیری که کمی آن طرفتر نشستهاند، همصحبت میشوم. خانم جوان تعریف میکند: «مهمانی گرفته بودم و ظاهراً یک نفر تب داشت و همهمان را درگیر کرد. حالا با مادرم آمدهام تست بدهم. دیروز هم شوهرم آمده بود. از او هم به سادگی تست گرفتند.»
خانم تنها شکایتش این است که «هزینه تست بالاست.» با یک حساب دو تا دوتا چهار، الان بیشتر از ده نفر از همان کسانی که در مهمانی بودهاند در همین مرکز تست کرونا دادهاند، و آن یک شب مهمانی، کلی خرج اضافی روی دستشان گذاشته است.
اما بدبینی بخش کوچکی از آن چیزی است که در شبکههای اجتماعی خصوصا توییتر و اینستاگرام در جریان است. با جستجوی بیشتر به کاربرانی رسیدم که تجربیات خود را بیدریغ با دیگران به اشتراک گذاشتهاند و استقبال بالایی از نوشتهها یا ویدیوهای آنها شده است.
آنچه در پستهای آنها تکرار میشود، کمتر درباره فضای روانی حاکم بر زندگی خود و بستگانشان (که من بیشتر به دنبال شنیدن آن هستم) است و بیشتر درباره علائم بیماری، طول مدت بیماری و تجربه قرنطینه خودخواسته برای گذر از بیماری است. از همین رو، مورد استقبال کاربران خصوصا کاربران هراسان از هر سرفه قرار میگیرند، بخصوص وقتی که "هر سرفه میتواند آغاز پایان باشد. "
این جمله را مردی ۳۵ ساله ساکن یکی از مناطق مرکزی تهران و از کاربران توییتر به من میگوید. او که مصاحبه را میپذیرد، تلفنی میگوید که بیماری را از همسرش، پرستار یکی از بیمارستانهای تهران (نام بیمارستان محفوظ است) گرفت. او گلایه دارد که بیمارستان محل کار همسرش بیمار کرونایی پذیرفت، اما "تجهیزات نداشت".
وقتی صحبت از کرونا میشود، همه ایران که تهران نیست. شهرهای با وضعیت قرمز هم کم نیستند. پس از راههای مختلف به سراغ کروناییها از شهرهای دیگر رفتم. نتیجه چه بود؟ جوابهای آنها دور از پاسخهای پایتخت نشینان نبود.
بیشتر بخوانید
محمد اهل سیستان و بلوچستان بود که خودش و خانوادهاش درگیر کرونا شده بودند. او در توصیف نوع برخوردها میگفت: «برخوردها تند است، یک معاینه معمولی شامل اندازه گیری تب و چک کردن گلو دارند و میگویند کروناست، بروید خانه مراقبت کنید. دیگر هم به مراکز درمانی مراجعه نکنید مگر اینکه خیلی بدحال شوید. ما برای تست دادن به آنها اصرار میکنیم که لااقل خیالمان راحت شود، اما دکترها به همین راحتی به تست گرفتن رضایت نمیدهند.»
احمد که ساکن اردبیل است خاطرهای تعریف کرد که بیشتر شبیه شوخی بود تا واقعیت. میگفت: «با علائمی مثل تب و سرفه به درمانگاه مراجعه کردم و دکتر بعد از دست گذاشتن روی پیشانی ام گفت تب ندارم.» احمد متعجب از این اتفاق درخواست تب سنج کرده و درمانگاه در این اوضاع کرونا یک تب سنج ساده نداشته است!
محسن، اما از رشت خبرهای خوبی داشت؛ پدرش با حدود هفتاد سال سن درگیر این مریضی شده و محسن میگفت: «در بدو ورود به بیمارستان برخورد کادر درمان خیلی همدلانه بود؛ از تست گرفتن به موقع گرفته تا فراهم بودن شرایط برای بستری پدرم.»
در قم هنوز میتوان صدای این ساز ناکوک بیماری و درمان را شنید. مریم که معلمی است بیست و شش ساله، تعریف میکرد: «برای آماده سازی محتوای آموزش آنلاین، مدارس برای ما معلمها باز است و ما مثل قبل روتین سرکار میرویم. برخوردها و مراوداتمان هم کم نیست.
چند روز پیش با بدن درد و تب به درمانگاهی مراجعه کردم بدون هیچ تست و آزمایشی تشخیص کرونا داد. مادر مریم به تازگی دوره شیمی درمانی گذرانده و مریم که اطمینان از درگیری با کرونا برایش خیلی مهم بود، از اصرارش برای تست دادن برایم گفت و انکار دکترها برای تست گرفتن. آخرش هم خبری از تست نبود.
میگویند مشت نمونه خروار است. مشت ما پر از اطلاعات خوب نیست، خبرها ناخوشایندند و کدر. حالا ما نگران آن خرواریم. اینکه چقدر میشود این ضرب المثل قدیمی را تعمیم داد به حال این روزهایمان.
ما در این میان به خبرهای خوب دلخوش میکنیم و امیدواریم در این برهه مشت بی مسئولیتی و خستگی نمونهی خروار نباشد.
اما در این میان پای درد دل یکی از کارکنان مراکز بیمارستانی نشستیم و او گفت: واقعیت این است که کادر درمان نه تنها از رنج کرونا، بلکه در تمام کشور به ویژه مناطق با وضعیت قرمز خسته است و این خستگی بیش از آنکه جسمی و نتیجه تلاش ۲۴ ساعته و بی خوابیهای مداوم باشد، ناشی از بی توجهیهای برخی شهروندان به تلاشها و فداکاریهای بی دریغ آنان است.
آنها فداکارانه فرزندان و خانواده و عزیزان خود را در اولویتهای بعدی گذاشته اند و اولویتشان بیمارانی شده اند که گاه نای نالیدن هم ندارند و ما خودخواهانه، آنها را در هیچ جایگاهی از اولویت هایمان نمیبینیم.
وقتی داخل لباس یکپارچه و بدون درز و مجرایی برای تنفس، با ماسکهای خشن غذا بخوری، نماز بخوانی و عرق کنی؛ اما حتی وقت تغییر رخت هم نداشته باشی، رد سرخ و کبود زخم فشار ماسک بر چهره، دردش کمتر از سوز و رنج بی مهری مردمانی میشود که جانت را به خاطرشان کف دستت گذاشتهای تا یکی از همینها جلو دوربین تلویزیون سینه اش را با جهالت سپر کند و بگوید:
چرا ماسک بزنم؟ از اطرافیان ما که کسی کرونا نگرفته؛ اصلا از کجا معلوم که کرونا وجود دارد و شایعه خودشان نیست.
پرستاری خسته نیز بی آنکه دیده و شناخته شود و در حالی که قامتش از غم جانکاه مرگ هموطنانش خمیده شده، پشت زره سفید رزمش نوشته است: "خستهام از مردمی که دغدغه تمام شبهایمان هستند و ما دغدغهای برای آنها نیستیم. "
سرمایههای گرانبهای کشور یکی یکی از شاخه آفت زده بی مبالاتی و بی مسئولیتی ما بر زمین میافتند و خجالت آور است که هنوز کسانی هستند که در خیابانهای ما بدون ماسک، قدم میزنند.
دکتر سلیمان حسین زاده پزشک واحد بیماریهای مرکز بهداشت مهاباد، اما این وقت و حوصله را برای مردم گذاشت. مثل او را باز هم میتوان یافت.
دوستی که همسرش با کرونا دست به گریبان شده بود، تعریف میکرد که در اوج بدحالی مریضش وقتی که حتی امکان بردن او را تا مراکز درمان نداشتند، با درمانگاهی تماس گرفته بودند و دکتر چقدر خوب با او که همراهش بود، حرف زده بود و علاوه بر توصیههای پزشکی، همدلی کرده بود تا رنج او را بکاهد و نگرانیاش را کم کند. آن دوست با لبخند میگفت: «هر بار که تلفن را قطع میکردم، خودم جان دوبارهای میگرفتم تا از مریضم مراقبت کنم.»
به باور روانشناسان یکی از علل مراجعه دیر هنگام برای درمان بیماری، پنهان کاری بیماری و حتی اشتیاق برای انجام رفتارهای بهداشتی و پیشگیرانه انگ یا برچسب اجتماعی به بیماران کرونایی است.
یکی از بهبود یافتگان از کرونا اینگونه بیان کرد که نوع نگاه و رفتار افراد با بیماران کرونایی پسندیده نیست و به این علت بیماری خود را پنهان کردم چراکه شاهد استفاده از واژهها و القاب سخیف در مواجهه با این قبیل بیماران از سوی برخی افراد بودم.
این خانم جوان معتقد است که ابتلا به کرونا همانند دیگر بیماریها از جمله سرما خوردگی بوده و نباید در مواجهه با این افراد و صحبت کردن در مورد آنان، آنها را سرزنش کرده و به مثابه فرد مجرم و گناهکار به او نگاه کرد.
او که به علت پرستاری از خواهر بیمارش به این بیماری مبتلا شده گفت: دچار سرما خوردگی شدید شده و یکی از پزشکان عنوان کرد که به این بیماری مبتلا نشدم و در این هنگام از خواهر بیمار پرستاری کرده و بیمار شدم.
به دنبال بیماری با فردی رفت و آمد نکردم و به کسی هم این موضوع را اطلاع ندادم چرا که در صورت اطلاع از من میترسند.
همه ما از روز اول این بیماری تا روز آخرش که امیدواریم نزدیک باشد، قدردان کادر درمانیم که از خانوادههایشان دور افتادهاند و جانشان سپر بلای مردم شده. از یکی از همین کادر درمان شنیدم که میگفت: «همه مان بالاخره به نحوی با کرونا درگیر شدهایم.
گرچه میدانیم ممکن است به زودی زود در دام آن بیفتیم، اما روز فردای اتمام قرنطینههایمان سر کار حاضر شدهایم و به مداوای بیماران مشغول شدیم.»، اما ما بیماران و همراهان کروناییها هم دلمان میخواهد و امیدواریم که در بدو مراجعه به بیمارستان پاسخ همدلانهتری در برابر چشمهای نگران و پر اشکمان بگیریم و برای دادن یک تست ساده کرونا که حداقل تکلیفمان با خودمان روشن شود، از همان در ورود بیمارستانها و درمانگاهها و آزمایشگاههای مختلف رانده نشویم.
برای پیشگیری از ابتلا به بیماری کرونا باید نسبت به استفاده از ماسک، دستکش، شستشوی مراتب دستها و ضدعفونی وسایل خانه اقدام کرد.
گزارش از سپیده خشمن
انتهای پیام / س خ