سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

به بهانه چهلمین روز؛

درختی از بوستان ادب که ریشه در یزد دارد

شخصیت آرام و منزوی شاعر کویر مهمترین دلیل کمتر شناخته شدنش نسبت به میزان معروفیتش است.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از یزد، عباس صفاری در پاییز ۱۳۳۰ در محله شش بادگیری یزد نزدیک به میدان مارکار فعلی، دیده به جهان گشود. او در هفت سالگی همراه خانواده اش به تهران می‌رود و در آنجا تحصیل را آغاز می‌کند.

سرنوشت او را شاعر می‌خواست

صفاری به اصرار خانواده در مقطع دبیرستان به رشته علوم طبیعی می‌رود، اما به دلیل سازگار نبودن این رشته با روحیاتش، به رشته ادبیات روی می‌آورد. او می‌گوید علاقه اش به ادبیات با خواندن کتاب  امیر ارسلان نامدار شکل گرفت.

شروع به کار صفاری در حوزه شعر

صفاری برای ادامه تحصیل به خارج می‌رود. او قبل از مهاجرت دوازده ترانه می‌سراید. مرتضی فلاح، عضو هیات علمی دانشگاه یزد، در گفت و گو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان از یزد، می‌گوید: ترانه «اسیر شب» صفاری که فرهاد مهراد آن را خوانده است، به تنهایی برای درخشان بودن رزومه او کفایت می‌کند.
جغد باروون خورده‌ای تو کوچه فریاد می‌زنه
زیر دیوار بلندی یک نفر جون می‌کنه

کسب اولین جایزه ادبی

«در ملتقای دست و سیب» نخستین مجموعه شعری صفاری است که در لس آنجلس چاپ شده و جایزه شعر باران، بهترین مجموعه شعر خارج از کشور را برایش به ارمغان آورده است. مرتضی فلاح سروده‌های صفاری در این مجموعه را متاثر از سپید‌های شاملو می‌داند.

روند معروفیت صفاری یک استثنا است

مرتضی فلاح روند معروفیت شاعران و هنرمندان را بدین گونه بیان می‌کند که آن‌ها ابتدا در وطن خویش اسم و رسمی بهم زده، آنگاه فراتر از مرز‌های وطن آوازه خویش را پرطنین‌تر به فریاد در می‌آورند. اما صفاری قبل از معروفیت به خارج از ایران رفته و خارج از مرز‌های وطن برای خویش شهرتی درخور کسب کرده است. از این جهت صفاری یک استثنا است.

صفاری؛ دلخواه عام و خاص

حسن چاکری زاد، فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی که پایان نامه کارشناسی ارشد خود را با عنوان «زبان و تخیل در اشعار عباس صفاری» در دانشگاه یزد دفاع کرده است، در گفت و گو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان از یزد، می‌گوید: زبان شعری صفاری، زبانی ساده و صمیمی و نزدیک به زبان محاوره است که از پیچیدگی‌های دستوری به دور است. او می‌گوید: طنز گاه به گاه و نگاه شاعرانه به اتفاقات و اشیا دم دستی باعث شده که مخاطبان عام جذب اشعارش شوند.
این چراغ‌های بی پایان
فقط سایه‌های کمرنگ ما را
از روشنایی دور دست
تحویل می‌گیرند
تاریک و باریکمان می‌کنند
و به چراغی دیگر تحویلمان می‌دهند...

مرتضی فلاح دلیل استقبال نسل جوان از اشعار صفاری را نگاه ساده او به زندگی و ملموس بودن اشعارش می‌داند. از طرف دیگر در اشعار صفاری نمونه‌های بی شماری را می‌توان یافت که از منظر فنی برای مخاطبان خاص حوزه ادب چشمگیر و دلخواه باشد. حسن چاکری زاد به بسامد قابل توجه بازی‌های زبانی که از مولفه‌های شعر مدرن است، اشاره می‌کند و می‌گوید: آشنایی زدایی‌های صفاری در محاورات معمول گاه خواننده را به شگفتی وا می‌دارد.
تا چشم کار می‌کند
تو را نمی‌بینم

سهل و ممتنع بودن اشعار صفاری

حسن چاکری زاد در این باره می‌گوید: بسیاری از شاعران و منتقدان، سادگی زبان شعر را ناشی از ضعف شاعر می‌دانند و شعر گنگ و مبهم را به شعر روان و روشن ترجیح می‌دهند. اما صفاری به چنین راهی نرفت. شعر او روان و قابل فهم است و همچنین به معنای واقعی کلمه شعر است. شعری که هم خیال را بر می‌انگیزاند و هم عاطفه و احساس را.
آسمان و هرچه آبی دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگِ هدر رفته است

مرتضی فلاح اشعار صفاری را به لحاظ سادگی دست نیافتنی دانسته، از این منظر او را با بیژن جلالی و بیژن نجدی از سرآمدان موج نو قیاس می‌کند.

نگاه نوستالژیک صفاری به یزد

چاکری زاد بیان می‌کند: صفاری هرچند مدت کوتاهی تا هفت سالگی در یزد بوده است، ولی در اشعارش یادواره‌هایی برای یزد به چشم می‌خورد. او در شعری با عنوان «ذکر بندرگاه یزد» توصیفی فرا واقع گرایانه از یزد ارایه می‌دهد که این تصویر پارادوکسیکال با خواندن عنوان سروده نیز ذهن مخاطب را درگیر می‌کند. کویر یزد و بندرگاه؟! و یا در شعر «ذکر سالومه در عبدالملک» از مکانی به نام عبدالملک که بین مسیر یزد – مهریز قرار دارد یاد می‌کند.

جهان وطنی بودن اشعار صفاری

مرتضی فلاح می‌گوید: صفاری در اشعارش به انسان به ما هو انسان می‌نگرد و وطن آدمی را فراتر از مرز‌های مشخص شده جغرافیایی می‌داند. نگاه انترناسیونالیستی صفاری از مهم‌ترین ویژگی‌های محتوایی اشعار اوست و او را پس از شاملو می‌توان در این حوزه یکی از شاعران سرآمد معاصر تلقی کرد.
در هر زندان دنیا
زندانی فراموش شده‌ای
و در هر گورستان دنیا
عزیز به خاک سپرده‌ای داشتم

کبریت خیس؛ اوج تعالی شعر صفاری

مرتضی فلاح آثار اولیه صفاری را تحت تاثیر شاملو می‌داند و بیان می‌کند که او رفته رفته زبان ویژه خود را پیدا می‌کند. صفاری در تقسیم بندی جریان‌های شعری در زمره شاعران موج نو تلقی می‌شود. «کبریت خیس» معروف‌ترین مجموعه شعری اوست که به چاپ یازدهم هم رسیده است.
تنها بودم،
اما بودا نبودم
و نیلوفری ارغوانی
در سینه بلورینم نمی‌تپید

و در آخر

صفاری شاعر توانمندی بود که هیچ گاه داعیه جریان سازی نداشت و از طرفی وابستگی حزبی خاصی هم نداشت. شخصیت آرام و منزوی او از دلایلی است که می‌توان برای کمتر شناخته شدنش نسبت به میزان معروفیتش عنوان کرد.

عباس صفاری تا پایان عمر معتقد بود که مهاجرت نکرده بلکه به عنوان دانشجو به خارج از کشور رفته و شرایط برای او به نحوی سپری شده که همان‌جا ازدواج کرده و مانده است.

او بر حفظ تابعیت ایرانی‌اش اصرار داشت و می‌گفت برای گرفتن تابعیت کشوری دیگر نمی‌تواند قسم به چیزی بخورد که به آن باور ندارد.

دریغا که بیماری مهلک کرونا هفتم بهمن‌ماه سال ۱۳۹۹ در آمریکا این مروارید ارزشمند دریای ادب و فرهنگ را از ما گرفت.


دلخوشیم که در نیمه تاریک دنیا
کسی ما را گم کرده است
و دارد در به در
به دنبالمان می‌گردد
کسی که زنگ در را
همیشه بعد از هجرت ما
به صدا در خواهد آورد.

گزارش از حسین جودوی

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.