به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با آن که همه اختیارات کارگاه تراشکاری پدرم را داشتم، اما از همان روزهای آغازین دوران جوانی در حالی بر اثر معاشرت با دوستان ناباب به سوی خلاف کشیده شدم که احساس میکردم من از آنها زرنگ ترم و پول مفتی به دست میآورم تا این که ...
اینها بخشی از اظهارات جوان ۳۰ سالهای است که به عنوان مالخر در باند سارقان قطعات و اموال داخل خودرو فعالیت میکرد. این مالخر حرفهای که با تلاش شبانه روزی نیروهای ورزیده تجسس کلانتری سجاد مشهد دستگیر شده است، پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسر پرونده اش درباره سرگذشت خود و چگونگی سقوط در گرداب خلافکاری به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۱۴ ساله بودم که مادرم را بر اثر یک بیماری از دست دادم. بعد از این ماجرا درس و مدرسه را رها کردم و به همراه یکی از دوستانم در کارگاه تراشکاری پدرم مشغول کار شدم. با آن که هوشنگ یک سال کوچکتر از من بود، اما ارتباط صمیمانهای با او داشتم، چون او فرزند طلاق بود و با پدربزرگش زندگی میکرد. در واقع به خاطر کمبودهای عاطفی و مهر مادری وضعیت یکسانی داشتیم و همین موضوع رفاقت ما را در کارگاه تراشکاری پدرم صمیمیتر کرد. پدرم نیز توجه بیشتری به هوشنگ نشان میداد تا او این حرفه را به خوبی بیاموزد. اما ماجرای خلافکاریهای من از روزی شروع شد که هوشنگ یک دریچه آهنی فاضلاب را به کارگاه آورد و مدعی شد آن را در خیابان پیدا کرده است. روز بعد نیز تعداد زیادی آرم مربوط به خودروهای مختلف را به کارگاه آورد و آنها را نیز مخفی کرد. چند روز بعد فهمیدم که هوشنگ آنها را سرقت میکند و به افراد دیگری میفروشد. وقتی موضوع را با او در میان گذاشتم خیلی راحت گفت: ما با شاگردی در تراشکاری پدرت به جایی نمیرسیم و پولی از شاگردی گیرم نمیآید! آن روز از میان حرفهای هوشنگ متوجه شدم که او سرقتهای خیابانی انجام میدهد و به مالخران میفروشد. پس از آن تحت تاثیر رفتار و گفتار هوشنگ قرار گرفتم و در حالی که خودم را زرنگتر از او میدانستم، به او گفتم اگر قرار است لوازم سرقتی را در مغازه پدرم مخفی کند باید سهم مرا نیز بپردازد. او هم پذیرفت و سرقت هایش را افزایش داد تا جایی که پلهای آهنی مقابل منازل را سرقت میکرد یا به خودروها دستبرد میزد. هوشنگ دوستی داشت که برای خرید لوازم سرقتی به کارگاه میآمد و با هوشنگ معامله میکرد. مدتی بعد پلیس هوشنگ را هنگام سرقت دستگیر کرد و او روانه کانون اصلاح و تربیت شد. از آن روز به بعد دوست هوشنگ در حالی پیشنهاد خرید لوازم سرقتی را به من داد که دیگر کارگاه تراشکاری پدرم به مرکز خرید و فروش قطعات سرقتی خودروها تبدیل شده بود. پدرم نیز کمتر به کارگاه میآمد و به همین دلیل من به راحتی میتوانستم پول مفتی از این راه به دست آورم.
بیشتر بخوانید:
دیگر همه سارقان و مالخران را میشناختم و تقریبا شغل تراشکاری را فراموش کرده بودم. آرام آرام کار به جایی رسید که دیگر تلفنهای همراه سرقتی را با قیمت ناچیزی میخریدم و با ترفندی خاص به مغازه داران یا دوستانم میفروختم. تا این که چند روز قبل یکی از سارقان قطعات داخل خودرو توسط ماموران تجسس کلانتری سجاد دستگیر شد و همه همدستانش را لو داد. در این میان مرا هم به عنوان مالخر باند معرفی کرده بود که ناگهان ماموران وارد تراشکاری شدند و مقدار زیادی از لوازم سرقتی را کشف کردند و ... شایان ذکر است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مجدی (رئیس کلانتری سجاد مشهد) تحقیقات نیروهای تجسس برای ریشه یابی سرقتهای اعضای این باند و دستگیری دیگر افراد مرتبط با آنان همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/