سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

همه ثانیه‌های یک بیعت تاریخی/ گفتگو با یکی از همافران حاضر در دیدار با امام (ره)

امروز ۱۹ بهمن، روز نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است؛ روزی که همافران، در بهمن ۵۷، در دیداری تاریخی با امام (ره)، از طاغوت گسستند و به الله پیوستند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  آن‌جا شعار‌هایی می‌دادیم که یکی از آن‌ها را خوب به خاطر دارم؛ (سرهنگ یکی از آن‌ها را برایم می‌خواند) ما پرسنل نیروی هوایی، همه هستیم فدایی، به فرمان خمینی، زطاغوت گسستیم به ا... پیوستیم.

امروز ۱۹ بهمن، روز نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است؛ روزی که همافران نیروی هوایی، در بهمن ۵۷، در دیداری تاریخی با امام (ره)، از طاغوت گسستند و به ا... پیوستند.

بیشتر ما شاید از این رویداد، فقط یک قطعه عکس را دیده باشیم؛ اما امروز می‌خواهیم ماجرا‌های آن دیدار را، با یکی از همافران حاضر در آن رویداد تاریخی مرور کنیم؛ سرهنگ بازنشسته «احمد برسی‌پور» که سال ۵۵ وارد نیروی هوایی شده و در آن دیدار حضور داشته است.

مرور خاطرات روز‌های قبل و بعد از ۱۹ بهمن و مراسم بیعت با امام (ره) به روایت او، شنیدنی و خواندنی است.

۱۶ شهریور ۵۷، میدان ژاله
من بهمن ۵۵، در زمانی که ۱۸ سال داشتم، استخدام نیروی هوایی شدم. همزمان با ورود به نیروی هوایی برای گذراندن دوره‌های آموزشی، شامل چهارماه دوره‌های مقدماتی و نقشه‌خوانی و هشت‌ماه زبان انگلیسی، عازم تهران شدم که پس از این یک‌سال، وارد سال دوم و فراگیری تخصص مراقبت پرواز شدم.

این زمان، مصادف شد با سال ۵۷ و اوج مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی. ما به همراه ۱۲ نفر از هم‌دوره‌ای‌هایمان، اولین فراگیران دوره تخصصی مراقبت پرواز در ایران بودیم. یعنی فراگیران قبل از ما، همه برای گذراندن دوره به آمریکا اعزام می‌شدند. ما در دوره آموزشی تهران، به صورت شبانه‌روزی در مرکز فرماندهی آموزش‌های نیروی هوایی بودیم؛ یعنی از صبح شنبه تا عصر پنج‌شنبه در پایگاه باید حضور می‌داشتیم.

طبیعتاً شرایط آن روز کشور، به‌ویژه در تهران، تحت‌الشعاع انقلاب و اعتراضات و تظاهرات مردم بود. من می‌خواهم خاطراتم را از ۱۶ شهریور ۵۷ آغاز کنم؛ تظاهرات مهم تهرانی‌ها که در میدان ژاله (میدان شهدا) رخ داد. خاطرم هست آن روز عصر پنج‌شنبه بود و من و دوستانم در خیابان در حال قدم زدن بودیم که دیدیم جمعیت زیادی، شاید صد‌ها هزارنفر، در حال تظاهرات هستند. آن‌جا از دوستانم که من را از پیوستن به تظاهرات منع می‌کردند، جدا شدم و در جمع مردم قرار گرفتم.

آن روزها، همه تظاهرات‌ها به سمت میدان آزادی بود و آن‌جا ختم می‌شد. حضور در این جمعیت بزرگ، با شعار‌هایی که سر می‌دادند، حس و حال عجیبی بود و همان‌طور که می‌دانید، اتفاقات خونین ۱۷ شهریور در میدان ژاله، فردای همین روز رخ داد. آن روز، ما در پایگاه شیفت نگهبانی بودیم که به دلیل فاصله کمی که با میدان ژاله داشتیم، صدای تیراندازی‌ها و شعار‌های مردم را می‌شنیدیم و طبیعتاً، با مشاهده این اوضاع، در دلمان غوغایی بود و به قول دوستانم ما هم انقلابی شده بودیم.

از ۱۴ بهمن تا ۱۹ بهمن
در این ایام، ما تا آن‌جا که می‌توانستیم، در اجتماعات و تظاهرات شرکت می‌کردیم که البته، به دلیل شرایط سفت و سخت امنیتی پایگاه و نظارتی، امکان انجام این‌گونه فعالیت‌ها برایمان واقعاً سخت بود. با این حال، اولین دیدار و بیعت پرسنل نیروی هوایی با حضرت امام (ره)، ۱۴ بهمن بود که من هم توانسته بودم با حدود ۶۰-۵۰ نفر از پرسنل نیرو، با کارت شناسایی‌ام، در مدرسه علوی و همراه با سایر اقشار مردم، به دیدار امام (ره) بروم.

طبیعتاً این دیدار مثل دیدار ۱۹ بهمن، چندان سازمان‌یافته نبود؛ اما دیدار ۱۹ بهمن در شرایط خاصی برگزار شد که در نوع خود تحولی بزرگ در پیروزی انقلاب پدید آورد. ماجرای حضور من در دیدار ۱۹ بهمن با امام (ره)، این‌گونه بود که ما در یکی از کلاس‌ها متوجه شدیم فردا صبح، یعنی صبح ۱۹ بهمن، قرار است همافران نیروی هوایی به دیدار امام (ره) بروند.

آن روز، ما در کلاس مراقبت پرواز بودیم که استاد آن، «محسن آژوی» بود. او اولین استاد مراقبت پرواز ایران محسوب می‌شد که البته در سال ۶۱، در دفاع مقدس به شهادت رسید. آژوی از همافران انقلابی بود که بخشی از اعلامیه‌های امام (ره) در پایگاه‌های نیروی هوایی توسط او پخش می‌شد.

این را هم بگویم که اگر سیستم متوجه چنین فعالیت‌هایی از سوی نظامی‌ها می‌شد، کمترین مجازاتش اعدام بود. خدایش رحمت کند؛ آن روز در کلاس به ما گفت که فردا صبح، ساعت ۹ قرار است با جمعی از همافران از همه پایگاه‌ها، به دیدار امام برویم.

فرار از پایگاه
از پایگاه فرار کردیم؛ خب ما هم دل توی دلمان نبود و می‌خواستیم هرطور شده خودمان را به این دیدار برسانیم. راهش هم این بود که باید از پایگاه فرار می‌کردیم. همراه دوستم، آقای برزو توکلی، عصر روز هجدهم بهمن، به زحمت از روی دیوار خودمان را به بیرون پرت کردیم و شب برای استراحت به خانه او رفتیم.

بالاخره صبح نوزدهم با برزو به سمت مدرسه علوی حرکت کردیم. آن‌جا که رسیدیم حدود ساعت ۸ بود و دیدیم جمع زیادی از پرسنل نیروی هوایی، مقابل مدرسه هستند. البته بیشتر آن‌ها لباس‌های نظامی‌شان را درکیف‌هایشان گذاشته بودند و آن‌جا تعویض کردند. آن روز، قرار بود مردم برای تظاهرات به خیابان‌ها بریزند و از دولت منتخب امام (ره) حمایت کنند؛ برای همین صحبت‌هایی در مقابل مدرسه علوی میان برخی از پرسنل نیروی هوایی و مدرسه علوی رد و بدل شد که همافران هم در تظاهرات به مردم بپیوندند؛ اما همافران اصرار داشتند که این دیدار انجام شود تا این‌که سیداحمدآقا، فرزند امام، خودشان بیرون آمدند و وقتی در مقابل اصرار همافران قرار گرفتند، قرار شد این دیدار انجام شود.

ما به داخل مدرسه رفتیم و همراه ما هم، تعدادی از مردم وارد مدرسه شدند که در طبقات بالا جا گرفتند. آن‌جا جمعی از بزرگان انقلاب هم حاضر و مردم هم در طبقات بالای مدرسه علوی شاهد بیعت همافران بودند.

وقتی امام آمدند و روبه‌روی ما قرار گرفتند، یکی از همافران فرمان «به رژه» داد که یکی از بهترین مراسم نظامی در مقابل فرمانده را، آن‌جا در محضر امام (ره) انجام دادیم که شاید باورتان نشود، از بهترین رژه‌های نیروی هوایی در طول تاریخ، از نظر نظم و حس و حال بود.

ضمن این‌که آن عکس معروف مرحوم حسین پرتوی، عکاس انقلاب هم که به دلیل مسائل امنیتی از پشت سر همافران گرفته شد، تاثیر بسزایی در فضای عمومی آن روز‌های جامعه و جریان انقلاب داشت که‌ای کاش آن عکس از روبه‌رو گرفته می‌شد.

اشک شوق مردم در مدرسه علوی
آن‌جا از قبل تکه‌کاغذ‌هایی هم به ما داده بودند که روی آن نوشته بود: «خمینی‌ای امام، خمینی‌ای امام،‌ای مجاهد‌ای مظهر شرف...» ما آن را آن‌جا، در مقابل امام (ره) خواندیم. من خودم دیدم مردمی که در اطراف جمعیت ما بودند، وقتی این فضا و این عرض ارادت تاریخی همافران را به امام دیدند، همه از شوق گریه می‌کردند.

امام (ره) نیز، سخنرانی کوتاهی داشتند و خاطرم هست آن‌جا در یکی از جملاتشان گفتند: درود بر شما که ترک کردید حکومت «طاغوت» را و به حکومتِ «ا...» پیوستید. سپس قطعنامه‌ای هم در حمایت نیروی هوایی از امام و انقلاب، توسط یکی از همافران قرائت شد و ما توانستیم در آن دیدار از نزدیک هم نسبت به حضرت امام (ره) عرض ادب کنیم.

در میان خروش مردم
پس از پایان مراسم، بزرگان و شخصیت‌هایی که در مدرسه علوی حضور داشتند، از ما هم خواستند که به جمع تظاهرات مردم در خیابان‌ها بپیوندیم. ما گروه همافران که حدود ۳۰۰ نفر بودیم، به سمت خیابان انقلاب رفتیم و حوالی پل حافظ بود که به مردم رسیدیم. آن‌جا مردم ما را در حلقه خودشان قرار دادند و به نوعی ما را محافظت کردند که با فیلم‌ها و عکس‌هایی که گرفته می‌شد، شناسایی نشویم.

طبیعتاً دیدن این صحنه‌ها برای رژیم بسیار سخت بود؛ این‌که نیرو‌های نظامی‌اش، به صورت دسته‌جمعی در خیابان و همراه با مردم، علیه حکومت شعار دهند.

مسیر تظاهرات را ادامه دادیم تا رسیدیم مقابل سینما کاپری (سینما بهمن)، قبل از دانشگاه تهران، که یک بالگرد روی سر ما آمد و از بالا شروع به تصویربرداری کرد.

بعد از آن روز متوجه شدیم که حدود ۸۴ نفرمان شناسایی شده بودیم. عصر، حدود ساعت ۳، به سمت مدرسه علوی برگشتیم. آن‌جا حوالی خیابان ایران، چند خودروی نیرو‌های گارد برای دستگیری پرسنل نیروی هوایی مستقر شده بود؛ اما ما باز موفق شدیم از معرکه فرار کنیم.


بیشتر بخوانید

خروش در پایگاه نیروی هوایی
شب ۲۱ بهمن با دوستم برزو به پایگاه برگشتیم. به دژبانی که رسیدیم دژبان از من پرسید کجا بودی؛ گفتم برای بیماری مادرم به مشهد رفتم. برگه مرخصی خواست که گفتم از روی دیوار از پایگاه خارج شدم. بالاخره وارد شدیم، اما معاون یکی از گروهان‌ها، رد من و دوستم توکلی را در تظاهرات زده بود و ما لو رفته بودیم و باید صبر می‌کردیم تا ببینیم چه می‌شود.

حدود ساعت ۹-۸ شب، بچه‌ها خبر دادند که تلویزیون می‌خواهد فیلم مراسم ورود امام (ره) به فرودگاه مهرآباد را نشان دهد. ظاهراً تا آن موقع رژیم اجازه نداده بود که این تصاویر از تلویزیون پخش شود. همه به اتاق تلویزیون پایگاه رفتیم. وقتی فیلم شروع شد و لحظه پیاده‌شدن امام (ره) از هواپیما را از تلویزیون می‌دیدیم، بچه‌ها همه صلوات فرستادند.

نیرو‌های گارد که آن روز‌ها مراقب پرسنل بودند، شروع به فحاشی به ما کردند. خب این بحث و جدل‌ها، مدت‌ها بود که میان نیرو‌های گارد مستقر در پایگاه و پرسنل وجود داشت. تا این‌که تصاویر تلویزیون به لحظه سخنرانی امام (ره) در بهشت زهرا رسید که ایشان گفتند «من توی دهن این دولت می‌زنم»؛ ما همه که در حال تماشای تلویزیون بودیم، شروع به تکبیرگفتن کردیم که نیرو‌های گارد مستقر در پایگاه این شرایط را نتوانستند تحمل کنند و شروع به تیراندازی کردند.

بلوایی در پایگاه به وجود آمده بود. البته این را بگویم که تا جایی که من دیدم، با تیراندازی‌هایی که گاردی‌ها آن شب کردند، کسی از پرسنل کشته نشد. این شب را با همه التهاباتی که در پایگاه ایجاد شده بود، به صبح رساندیم. صبح، حدود ساعت ۹ بود که در پی شعار‌های پرسنل نیروی هوایی و التهاباتی که در داخل پایگاه بود، نیرو‌های گارد شروع به تیراندازی کردند و به گمانم ۸-۷ نفر از بچه‌های نیروی هوایی همان‌جا به شهادت رسیدند.

طبیعتاً بهترین اقدام این بود که ما از پایگاه فرار کنیم، قبل از آن به اسلحه‌خانه هجوم بردیم و مسلح شدیم؛ من خاطرم هست دو قبضه کلت برداشتم. حدود ساعت یک‌ظهر بود که اخبار رادیو از تصرف تعدادی از کلانتری‌ها توسط پرسنل نیروی هوایی خبر داد. درواقع آن روز وقتی تسلیحات ارتش در میدان شهدا به دست مردم افتاد، کار نیرو‌های نظامی رژیم تمام شد.

منبع:روزنامه خراسان

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.