به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،شاید بتوان گفت هیچ ژانر سینمایی به اندازه ژانر علمی تخیلی مغز مخاطب را درگیر نکرده و مغزتان را به هم نمیریزد. فقط ژانر علمی تخیلی است که میتواند تصورات فیلیپ کی دیک و ویلیام گیبسون را به تصویر بکشد و این تنها ژانری است که میتواند کارگردانانی مشهور را به حسادت به ساختههای عجیب و غریبی از آلخاندرو خودوروفسکی و دیوید لینچ وا دارد، ساختههایی مانند فیلم Dune که همچنان چشم بسیاری به بازسازی آن است.
شاید این امکان وقوع ذاتی و هیجان انگیز سفر در زمان، سفر در کهکشانها و سیارات بسیار دوردست است که این ژانر را جذاب ساخت و شاید تعلیق و باورپذیر نبودنی است که با این ژانر ممکن میشود. در هر صورت، ژانر علمی تخیلی خانه روایتهای گیج کننده زیادی در دهههای اخیر بوده که برخی خلاقانه و برخی نیز بیش از حد ضعیف بوده اند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۱ فیلم علمی تخیلی آشنا کنیم که مغز مخاطب را به هم ریخته و او را تا مرز دیوانگی پیش میبرند، اما این امر به دلیلی خوب رخ میدهد.
بیشتر بخوانید
Primer
اولین تجربه کارگردانی شین کاروت به خاطر خط زمانی بسیاری پیچیده و تقریباً غیرقابل درکش شناخته میشود و فیلمی که الهام بخش فیلمهای بسیاری شد؛ از Bermuda Triangle در سینمای بریتانیا تا تریلر Timecrimes در سینمای اسپانیا که مورد اخیر یک فیلم کم هزینه تاثیرگذار از یکی از کارگردانان بااستعداد ژانر علمی تخیلی بود. فیلم Primer داستان دو دانشمند را روایت میکند که تلاش دارند کشف اتفاقی شان در مورد روشی برای سفر در زمان را درک کرده و آزمایش کنند. با این وجود درک این فرآیند برای مخاطب عام تقریباً غیرممکن است، زیرا کارگردان در زندگی واقعی در زمینه ریاضیات و مهندسی فعالیت کرده و همین موضوع باعث شده استفاده از اصطلاحات و فرمولهای ریاضی پیشرفته در فیلم برای مخاطب عام قابل درک نباشد.
زمانی که فیلم به پایان مبهم خود میرسد، کارگردان اطمینان دارد که مخاطب میتواند روایت داستان و نسخههای متعددش از شخصیتهایی که در خطهای زمانی مختلف در درون یک لوپ زمانی ثابت قرار دارند را درک کند. اما مخاطب برای این کار به یک خودکار، مقداری کاغذ و چند سال وقت نیاز دارد.
۲۰۰۱: A Space Odyssey
پدربزرگ فیلمهای علمی تخیلی روانشناسانه و شاهکار کلاسیک استنلی کوبریک، فیلم ۲۰۰۱: A Space Odyssey زمانی که به پایان عجیب خود میرسد تقریباً از قرار گرفتن در هر دسته بندی فرار میکند. البته عنصر تریلری داستان که در یک فضای سفینهای میگذرد از همان سنتهای اصیل ژانر علمی تخیلی است و کامپیوتر از کنترل خارج شده فیلم نیز میتواند به عنوان یک روایت هشدار دهنده از هوش مصنوعی چک نشدهای است که به سمت و سویی فکر نشده کشیده میشود. اما وقتی که داستان فیلم به سیاره مشتری میرسد، ایدههای قبلی ما در مورد این که این داستان به کجا ختم میشود از بین رفته و جلوههای بصری به شدت گیج کننده و سفری به درون یک دنیای بین بعدی پر از مسائل روانشناختی و بازی کننده با زمان و مکان جای آن را میگیرد.
باور کنید یا نه، همه چیز در این فیلم از اهمیت تکه سنگ ابتدای فیلم تا تصور مبهم ستاره کوچک داستان در رمانی که کوبریک داستان فیلم را از آن اقتباس کرده بود توضیح داده شده است، اما تنها بینندگان دقیق و باهوش میتواند سفر هستی شناسانهای که در فیلم به تصویر کشیده شده را درک کنند. در کنار The Shining و A Clockwork Orange، این فیلم یکی دیگر از اقتباسهای ادبی کوبریک است که در آن کارگردان خود را در به تصویر کشیدن رمان اورجینال آزاد دیده است.
Cube
فیلم Cube که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد، ترکیبی از ژانرهای وحشت، تریلر و علمی تخیلی است که برگ برندهای جذاب، اما تکان دهنده از وینچنزو ناتالی است، کارگردانی که سال گذشته In The Tall Grass را بر اساس رمانی از جو هیل ساخت. در داستانی که امثال فرانتس کافکا و ژان پل سارتر را به خاطر سادگی خلاقانه اش به حسادت وا میدارد، فیلم در مورد گروهی شخصیتهای ناجور است که در داخل مکعبی به شکل اتاق از خواب بیدار شده و در ادامه گروه از اتاقی به اتاق مشابه دیگر میروند، اما در این مسیر با افزایش پرانویا و بی اعتمادی در میان افراد گروه، هر دفعه از تعداد آنها کاسته میشود؛ و این همه داستان است بدون اینکه بفهمیم آنها چطور به اینجا رسیده اند، چرا این افراد خاص برای چنین سرنوشت ناخوشایندی انتخاب شده اند و دلیل این کار چیست. دنبالههای ترسناک فیلم برخی از نقاط خالی داستان قسمت اورجینال را پر کردند، اما در این مسیر هدف فیلم ناتالی را گم کردند. فیلم ناتالی در مورد این است که چطور قراردادهای اجتماعی تعیین شده بین افراد در اثر فشار رنگ میبازد در حالی که فیلمهای بعدی بر رنج دردناک شخصیتهای فیلم تمرکز دارند.
EXistenZ
فیلم EXistenZ که مدت کوتاهی پس از فیلم تاریخ ساز The Matrix ساخته خواهران واچوفسکی منتشر شد، یک ماجراجویی رازآلود و مبهم دیگر در درون ذهن دیوید کراننبرگ، استاد فیلمهای ترسناک علمی تخیلی است. این فیلم تغییری در رویکرد کارگردان کانادایی و فرمول معمول وی در ترکیب داستانی ساده با افکتهای ترسناک دیوانه کننده بود، آن چیزی که در فیلمهای The Brood تا Scanners و The Fly از او دیده بودیم. با بازی جود لا و جنیفر جیسون لی، این فیلم بیشتر وامدار اقتباس کراننبرگ از اثر کلاسیک تکان دهنده Naked Lunch اثر ویلیام اس بارو است تا The Dead Zone، اما همچنان یکی از فیلمهای متمایز کارنامه این کارگردان نابغه است. فیلم EXistenZ داستان یک طراح بازیهای ویدیویی را بازی لی را روایت میکند که تازهترین تجربه واقعیت مجازی عمیق خود را آزمایش میکند در حالی که ظاهراً توسط گروهی قاتل مورد تعقیب قرار گرفته است.
با این وجود هیچگاه فیلم با قاطعیت مشخص نمیسازد که آیا اکشنی که در حال تماشا هستیم بخشی از بازی معروف ساخته شده توسط شخصیت اصلی است یا واقعیت و همچنین هیچگاه مشخص نمیکند که کدام شخصیتها میدانند در درون یک بازی هستند. همین موضوعات باعث میشود مخاطب در یک قلمرو روایی درگیر کننده، اما مبهم قرار گیرد، جایی که هیچ کسی قابل اعتماد نیست و غیرممکن است خطراتی که شخصیتها با آن روبرو هستند را برآورد کرد، درست شبیه چیزی که در یک بازی ویدیویی قوی تجربه میکنیم.
Stay
Stay فیلمی متفاوت از مارک فاستر است که در کارنامه اش ساخت فیلمهای متفاوتی دیده میشود، از World War Z تا Monster’s Ball. فیلم Stay بدنبال انتشارش در سال ۲۰۰۵ منتقدان را غافلگیر کرد و بسیاری آن را به خاطر بیش از حد جدی گرفتن خود، کسل کننده بودن و پیچیدگی بیش از حد به باد انتقاد گرفتند، اما روایت پیچیده آن را میتوان به سهولت درک کرد به شرطی که پیچش داستانی اصلی انتهای فیلم را متوجه شد. در پایان فیلم متوجه خواهید شد که شخصیتهای ایوان مک گرگور و نائومی واتس در واقع تنها تجسماتی در ذهن شخصیت واقعی هنری با بازی رایان گاسلینگ هستند.
هنری به عنوان بازمانده غمگین یک حادثه رانندگی، لحظات قبل از مرگ خود را برای خلق داستانی برای آخرین لحظات زنده بودنش، در فضایی جدید بازسازی میکند. با درک این ماجرا، پیچشهای داستانی متعدد فیلم و روایت دشوار آن بیشتر معنی پیدا میکند و اگر چه هنوز هم نمیتوان آن را با Jacob’s Ladder مقایسه کرد، اما داستان Stay وقتی از دید افشاگری هیجان انگیزش در اوج داستان نگریسته شود بسیار اورجینال و تعمق برانگیز خواهد بود.
The Butterfly Effect
فیلم The Butterfly Effect که بدنبال انتشارش در سال ۲۰۰۳ به فیلمی منفور تبدیل شد- به خاطر فضای تکان دهنده و سنگینی که کمتر در سینما دیده شده بود- در دهههای بعد با تغییر دیدگاه منتقدان سینمایی نسبت به خود مواجه گردید. این فیلم داستان یک دانشجوی رنج کشیده به نام ایوان را روایت میکند که تلاش دارد تراژدیها و تروماهای بسیاری که در دوران کودکی متحمل شده را تغییر دهد، اما این کار با نابودی زندگی دوستانش همراه شده و خود ایوان نیز در این مسیر وجدان و انسانیتش را از دست میدهد.
اگر چه این فیلم شباهتی با هیچ یک از فیلمهای دیگر اشتون کوچر ندارد، اما بر اساس منطق تئوری اثر پروانه ای، هر تلاشی که ایوان برای تغییر سرنوشت خود و دوستانش انجام میدهد، دوستان او را در شرایطی بدتر از قبل قرار میدهد. این فیلم اثر غیرقابل پیش بینی و درکی که ما بر زندگی یکدیگر داریم را در پایانهای هر ماجرا به تصویر میکشد که در نهایت باعث میشود ایوان خود را از زندگی دوستانش به طور کامل حذف کرده و آنها را از سرنوشت هولناکشان نجات میبخشد.
Cloud Atlas
خواهران واچوفسکی روزگاری به خاطر مشارکت هایشان در ساخت فیلمهای دیوانه کننده محبوب منتقدان بودند، در حالی که فیلم The Matrix ساخته این دو در سال ۱۹۹۹ به عنوان شاهکار ژانر علمی تخیلی در آستانه قرن جدید شناخته میشد. با این وجود، با ساخت دنبالههای بیشتری از این فرانچایز و تو در توی شدن بیش از پیش داستان گذشته این سری فیلم، دنبالهها خیلی زود از چشم منتقدان افتاده و در باکس آفیس نیز دیگر موفقیت گذشته را نداشتند. اما فیلم حماسی چند ژانری Cloud Atlas در سال ۲۰۰۹ که بر اساس رمانی بسیار عجیب و غریب به همین نام از یک نویسنده انگلیسی ساخته شده بود شرایط را بار دیگر برای واچوفسکیها تغییر داد.
این فیلم ۶ روایت مختلف را دنبال میکند که از قرن نوزدهم تا قرن بیست و چهارم را در بر میگیرند. بازیگران یکسان شخصیتهای متفاوت را در این ۶ روایت بازی میکند که در واقع همان روحها در کالبدهای متفاوت هستند و بدین ترتیب یک فیلم افسانهای بسیار جاه طلبانه و وسیع شکل میگیرد که سعی دارد بین خطوط زمانی سفر کرده تا برخی از واقعیات اساسی انسان و ارتباطمان با یکدیگر را به تصویر بکشد. همانطور که میتوان از داستان فیلم حدس زد، Cloud Atlas در باکس آفیس شکست خورده و مخاطبان با آن ارتباط برقرار نکردند، اما منتقدان آن را یک فیلم چند داستانی قوی با نقاط قوت فراوان دیده اند.
Donnie Darko
هیچ فهرستی از فیلمهای دیوانه کننده در ژانر علمی تخیلی نمیتواند بدون نام بردن از فیلم Donnie Darko با آن دوست خرگوشی مرموز به نام فرانک کامل باشد. با بازی خیره کنندهای از جیک جیلنهال که او را به ستارهای در دنیای سینمای هالیوود تبدیل کرد، فیلم Donnie Darko ساخته ریچارد کلی داستان نوجوانی در یک شهر کوچک را روایت میکند که خوابهای ترسناکی از فرا رسیدن آخرالزمان دیده و تلاش دارد با سرنخهایی که موجود است اصل ماجرا را کشف کند. شاید درک داستان فیلم در اولین تماشا یا ابتدای داستان حقیقتاً دشوار باشد، اما برخلاف دیگر فیلمهای ناموفق کلی مانند The Box و Southland Tales، در اینجا الگویی برای دیوانگی دانی وجود دارد. بینندگان باهوش و دقیق یا کسانی که فیلم را چندین بار با وسواس تماشا کرده اند، خواهند دید که فیلم داستان فداکاری نهایی دانی را روایت میکند، در حالی که نقش حیاتی او در اتقاقات اطرافش بر توانایی او در نجات جهان سایه میافکند.
Beyond The Black Rainbow
پانوس کوستاموس کارگردان فیلم Beyond The Black Rainbow همانی است که در سال ۲۰۱۸ مخاطبان را با تریلر ترسناک روانشناسانه Mandy هیجان زده کرد، فیلمی که از داستانی ساده برخوردار بوده و به نیکلاس اجازه داد خشم خود در نقش شوهری داغدار را رها کرده و گروهی موتورسوار نیمه شیطانی که عامل مرگ همسر دوست داشتنی اش بودند را قتل عام کند. مایه تاسف است که کوستاموس نتوانست با فیلم The Colour Out of Space که اقتباسی دیگر از داستانهای لاوکرافت بود بار دیگر با نیکلاس کیج همکاری کند، همکاری که برای ریچارد استنلی امکان پذیر شد. قبل از اکران فیلم Mandy، کوستاموس با اولین فیلم خود با عنوان Beyond the Black Rainbow علاقمندان به ژانر علمی تخیلی را غافلگیر کرد، یک فیلم علمی تخیلی تاریک که بسیار وامدار ژانر نهیلیستی دهه هفتاد در فیلمهایی مانند THX ۱۱۳۸ اثر جرج لوکاس است.
فیلم Beyond the Black Rainbow داستان زنی جوان را روایت میکند که تواناییهای روانشناختی عجیبی داشته و به همین خاطر توسط یک دانشمند متفاوت در یک محل عجیب و غریبتر نگهداری میشود. بسیاری درک داستان فیلم را غیرممکن دانسته اند، اما نگاهی اجمالی به سبک کاری کارگردان (که فرزند جرج پی کوستاموس کارگردان مشهور یونانی است) این نکته را آشکار میسازد که روایت کوستاموس را میتوان به عنوان تلاشی از طرف جامعه برای کنترل و مدیریت شهروندانش تفسیر کرد.
Coherence
جیمز وارد بایرکیت کارگردان فیلم Coherence در اولین تجربه کارگردانی خود بسیار تحت تاثیر فیلم Cube ساخته وینچنزو ناتالی قرار داشت. این فیلم در ظاهر داستان زنی جوان را روایت میکند که در شب عبور یک شهاب سنگ از کنار زمین با اتفاقات عجیب و غریبی روبرو میشود، اما تماشای دقیقتر فیلم، لایهای کاملاً جدید از معنا را برای بینندگانی آشکار میسازد که مربوط به یک تریلر بسیار پیچیده و گیج کننده است. واقعیت ماجرا این است که شخصیت اصلی داستان با نام اِم و دوستانش به خاطر تغییراتی که در فضا و زمان رخ داده میتوانند بین نسخههایی متفاوت از دنیایشان در حال رفت و آمد باشند در حالی که این موضوع سفر بین نسخه هایشان از واقعیت را غیرممکن ساخته است.
این موضوع به رویاروییهای متفاوت، ریسکهایی برای فرار و در نهایت حتی قتل ختم میشود در حالی که هر شخصیت قصد دارد یک واقعیت را به خاطر ورود به واقعیت دیگر ترک کند. تمام این اتفاقات در حالی است که شخصیت اصلی سعی دارد نسخه همزاد خود را بکشد تا جای او را بگیرد، اما در این هدف شکست میخورد.
Moon
فیلم Moon یک اثر تحسین شده از دانکن جونز است که در آن سم راکول نقش سم بل را بازی میکند، تنها کارمند یک ایستگاه فضایی در کره ماه که سال هاست به استخراج مواد هستهای میپردازد. اما این تمام ماجرا نیست، زیرا وقتی سم به دوران بازنشستگی نزدیک میشود در مییابد که وی تنها یکی از نسخههای متعدد کلون شده از خود است که در یک انبار در ماه نگهداری شده و بدنبال از کار افتادن نسخه قبلی پس از سه سال خدمت کردن، جایگزین آن خواهند شد.
این افشاگری در نیمه راه داستان شکل میگیرد و بدین ترتیب نیمه دوم داستان را بسیار متفاوت و پرتنشتر از نیمه اول میسازد، زیرا شخصیت اصلی فیلم نیز همزمان با مخاطب در مییابد که تصورش از خود به کلی اشتباه بوده است. اگر چه با یک بار تماشای فیلم نیز میتوانید داستان آن را درک کنید، اما تنها با تماشای دوباره است که مخاطب میتواند رویکرد فیلم در به تصویر کشیدن فضاها، هویت ها، سازگاری و توازن بین زندگی و کار در دنیای کاپیتالیستی امروزی را ببیند.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/
فیلم های تخیلی ،
ترسناک را که با آن متفاوت است می گویم ،
خودم و بچه آینده ام با هم سوت می کشیم .
به نظرم این ژانر بدون نام بردن از فیلم شاخص و برتر میان ستاره ای interstellar محصول 2014 که نزدیک به ده سال کار فیلم نامه و تحقیقی داشت شاهکار کریستفر نولان با بازی خیره کننده متیو مک کانهی و موسیقی سحرآمیز هانس زیمر هیچگاه تکمیل نخواهد شد.