سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

۴۰ ضرب‌المثل الجزایری به همراه ترجمه و معادل‌های فارسی

آشنایی با ضرب‌المثل‌های دیگر کشور‌ها ما را با فرهنگ عامه آن‌ها آشنا می‌کند. در این گزارش با چهل ضرب‌المثل الجزایری و معادل‌های فارسی‌شان آشنا می‌شوید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در قسمت نخست از سلسله گزارش‌های «فرهنگ عامه در آینه ضرب‌المثل‌های الجزایری» درباره ویژگی‌های ضرب‌المثل و چگونگی بازتاب فرهنگ عامه جوامع در آن‌ها صحبت و همچنین بیست ضرب‌المثل الجزایری به همراه ترجمه و معادل‌های آن‌ها در فرهنگ ایران ارائه شد.

قسمت نخست را از اینجا بخوانید و در ادامه با قسمت دوم این گزارش که از تولیدات رایزنی فرهنگی ایران در الجزایر است، همراه شوید. این قسمت شامل چهل ضرب‌المثل الجزایری دیگر به همراه معادل‌های آن‌ها در فرهنگ ایرانی است:

۱. اللی والف الحفا ینسی صباطو:

کسی که عادت کرده است پا برهنه راه برود. کفشش یادش می‌رود.

یعنی عادت کردن بر چیزی یا کاری سخت است؛ و اگر خواستیم ترکش کنیم خسته می‌شویم و شاید نتوانیم.

معادل ایرانی: ترک عادت موجب مرض است.

۲. المال یدیر طریق فی البحر:

پول تو دریا هم راه می‌سازد.

یعنی پول، امر محال را هم ممکن می‌سازد.

معادل ایرانی: بعد از مرتضی علی پول حلال همه مشکلات است.

۳. کل خنفوس فی عین یماه غزال:

کفشدوزک در چشم مادرش غزال است.

یعنی وقتی کسی (یا چیزی) را خیلی دوست داری، حتی هم اگر به نظر دیگران زیبا نباشد، به نظرت بهترین و زیباترین است.

معادل‌های ایرانی: سوسکه به بچه اش می‌گفت قربون دست و پای بلوریت

اگر در دیده مجنون نشینی * به غیر از خوبی لیلی نبینی

۴. العمشا فی بلاد العمیان حسنة الانظار:

کسی که بینایی کمی دارد، در میان کورها؛ خوش نظر است.

به کسی گفته می‌شود که یک عیبی دارد، اما در میان آنهایی؛ که از عیب‌های بیشتر دارند، سالم و خوشبخت به نظر می‌آید.‌ای دوست تو را نان جوین خوش ننماید * مقصود من آن است که در نزد تو زشت است

۵. کبر الراس للدبارة و کبر الساقین للخسارة:

سر بزرگ برای تدبیر است و پا‌های بزرگ برای خسران است.

یعنی عقل مهمترین چیزی که انسان دارد، اما بقیه اعضا آنقدر مهم نیست.

معادل ایرانی: ماهی از سر گنده گردد نی ز دم

۶. لسانک صنتو صانک، خنتو خانک:

زبان تو اسب توست، اگر نگهش داری تو را هم نگهت می‌دارد و اگر به آن خیانت کنی، به تو خیانت می‌کند.

این ضرب المثل فضیلت سکوت را بیان می‌کند.

معادل‌های ایرانی: زبان سرخ سر سبز می‌دهد برباد

زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم * به از کسی زبانش نباشد اندر حکم

۷. اللی قرصو الحنش، یخاف من الحبل:

کسی که مار او را گزیده، از طناب هم می‌ترسد.

کسی که از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای همیشه رعب و وحشت دارد.

معادل ایرانی: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد.

۸. کی تشبع الکرش تقول للراس غنی

شکم که سیر می‌شود، به سر می‌گوید آواز بخوان.

یعنی آدم گرسنه خیالش راحت نیست و نمی‌تواند با شکم خالی شاد و شنگول باشد.

معادل ایرانی: شکم و گرسنه دین و ایمان ندارد.

۹. الزین ما یعمر بیت:

قشنگی خانه را آباد نمی‌کند.

انتخاب زن برای ازدواج نباید از روی قشنگی باشد. بلکه باید به خاطر اخلاق زن باشد.

معادل ایرانی: زن باید اهل زندگی باشه، خو شکلی نون و آب نمیشه

۱۰. الکلب اذا نبح ما عض ما جرح:

سگ وقتی پارس می‌کند گاز نمی‌گیرد و زخم نمی‌کند.

نباید از گفته‌ها و تهدیدات دیگران خیلی بترسیم.

معادل ایرانی: سگی که پارس می‌کنه گاز نمی‌گیره

از آن نترس که‌های و هو دارد * از آن بترس که سر به تو دارد.

۱۱. کدس کومة حجار ولا سو جار:

یک کوپه سنگ جمع کن، اما همسایه بد نداشته باش.

وجود توده‌ای ازسنگ در کنار خانه زشت است، اما بهتر از همسایه بد است.

معادل ایرانی: یار بد بدتر بود از مار بد

۱۲. اولاد الیوم غیر الهدرة والقمقوم والطولة فاتت السلوم:

بچه‌های امروز فقط حرافی و زبان درازی بلدند و قد و قامت بزرگ کردند.

بچه‌های این دوره زمانه، عاقل و دانا نیستند. بلکه فقط زبان دراز و هیکل درشت هستند.

معادل ایرانی: هیکلی چخ، غیرتی یخ.

۱۳. اللی یزرع الریح یحصد غبارو:

کسی که باد بکارد، گرد و خاکش را درو می‌کند.

کسی که کار بدی انجام دهد، در نتیجه جز شر و بدی آن را نخواهد دید.

معادل ایرانی: هر کس باد بکارد طوفان درو می‌کند.

۱۴. علی قد حصیرک مد رجلیک:

به اندازه حصیرت، پاهات را دراز کن.

در انجام کار‌ها باید حد و مرز خود را شناخت و به اندازه شأن و توان خود پیش رفت.

معادل‌های ایرانی: پایت را به اندازه گلیمت دراز کن

لقمه را به اندازه دهانت بردار

۱۵. و لد الفار یجی حفار، و ولد البط یجی عوام:

بچه موش، زمین را می‌کند و جوجه اردک شنا می‌کند.

یعنی هر طور پدر بود. بچه‌اش هم همانطور در می‌آید.

معادل‌های ایرانی: پسر کو ندارد نشان از پدر * تو بیگانه خوانش نه خوانش پسر

تره به تخمش می‌ره حسنی به باباش

عاقبت گرگ زاده گرگ شود * گر جه با آدمی بزرگ شود

مه فشاند نور و سگ عوعو کند * هر کسی بر طینت خود می‌تند

۱۶. الغابة یحرق‌ها عود‌ها والمعزة یعمی‌ها قرن‌ها:

شاخه درخت جنگل را می‌سوزاند، و شاخ بز چشم‌اش را کور می‌کند.

به کسی گفته می‌شود که با دست خودش به خودش آسیب می‌رساند.

معادل ایرانی: از ماست که بر ماست

۱۷. ثلاثة عدیانی: عینی و وذنی و لسانی، لوکان ما هوما ندخل قبری هانی:

سه تا دشمن دارم: چشمم، گوشم، زبانم. اگر این‌ها نباشند، با خیال راحت به قبرم وارد می‌شوم.

ضرورت مراقبت از اعضا و جوارح و دوری از گناه.

معادل ایرانی: ز دست دیده و دل هر دو فریاد

۱۸. قلل ناسک یرتاح راسک:

مردم دور و برت را کم کن، خیالت راحت می‌شود.

یعنی ارتباطت با بقیه که کم می‌شود. از مشکلات و درد سر دور خواهی بود.

معادل ایرانی: دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد.

۱۹. الفم المغلوق ما تدخلو ذبانة:

در دهان بسته، مگس وارد نمی‌شود.

نباید در کار‌های دیگران و موضوعاتی که به ما مربوط نیست دخالت کنیم تا دردسر نشود و مجبور نشویم حرف‌های بد دیگران بشنویم.

معادل ایرانی: زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم * به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم

۲۰. احیینی الیوم و اقتلنی غدوا:

امروز زنده‌ام کن، فردا منو بکش.

به کسی گفته می‌شود که به فکر فرداش نیست، و هر چی دارد (غذا، پول و…) می‌خواهد همین امروز تمامش کند.

معادل ایرانی: امروز را سرکنیم، فردا خدا بزرگه

دم را غنیمت شمار

۲۱. فارح و حزین إلی یوم الدین:

سرحال و غمگین تا روز قیامت.

زندگی عبارت از شادمانی و غم و اندوه تا روز حسرت.

معادل ایرانی: یک روز شادی، یک روز غم یک روز زیادی، یک روز کم، کار اوستا کریمه

۲۲. حاجة ما تدوم، کی مشات الضحکة تمشی الهموم:

هیچ چیزی ماندنی نیست، خنده که رفت، غم هم می‌رود.

یعنی نباید خیلی حساس باشیم و حسرت بخوریم، زیرا همه چیز می‌گذرد.

معادل‌های ایرانی: دنیا با همه پستی و بلندی‌هایش می‌گذرد.

یک روز شادی، یک روز غم

۲۳. أولاد الکلبة کلهم کلاب:

توله سگ‌ها همه سگ هستند.

یعنی فرع از اصل پیروی می‌کند.

معادل‌های ایرانی: عاقبت گرگ زاده گرگ شود * گرچه با آدمی بزرگ شود

تره به تخمش می‌ره حسنی به باباش

۲۴. تخطی راسی و تفوت:

از سرم دور است و می‌گذرد.

به کسی گفته می‌شود که تو مشکلی که به او مربوط نیست دخالت و کمک نمی‌کند، فقط سلامتی خودش برایش مهم است.

معادل‌های ایرانی: سری که درد نمی‌کنه رو دستمال نمی‌بندن

دیگی که برای من نمی‌جوشه بگذار کله سگ توش بجوشه

۲۵. خاف من الجیعان ادا شبع و ما تخافش من الشبعان ادا جاع:

از گرسنه‌ای که سیر شد بترس، ولی از سیر، اگر گرسنه شد نترس.

فقیری که یک مرتبه پولدار شد، متکبر، ستمگر و طمعکار می‌شود، اما پولداری که فقیر شد دیگر چیزی برایش جالب نیست تا شخصیتش عوض شود.

معادل ایرانی: یا رب روا مدار گدا معتبر شود * گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود

۲۶. یدور علیک الزمان یا ناکر خیری، وتعرف قدری کی تعاشر غیری:‌ای نمک نشناس، روزگار می‌گذرد و وقتی با بقیه معاشرت کردی قدر من را می‌دانی.

یعنی با تو خوش رفتاری کردم، اما قدرم را ندانستی، ولی وقتی رفتار بقیه را ببینی آن موقع می‌فهمی و می‌گویی افسوس.

معادل ایرانی: برو تا قدر عافیت را بدانی.

۲۷. الإحسان یقطع اللسان:

نیکی زبان را می‌برد.

یعنی نیکی به مردم دشمنی شأن را کم می‌کند.

معادل ایرانی: الانسان عبید الاحسان

۲۸. بیت الرجال خیر من بیت المال:

خانه مرد بهتر از خانه پول است.

مرد‌ها پول را به دست می‌آورند، اما پول مردانگی را نمی‌سازد. برای همین؛ اخلاق و شرافت بهتر و مهم‌تر از پول است.

معادل ایرانی: ادب مرد به ز دولت اوست.

۲۹. صاحبک هو جیبک:

دوستت، جیبت هست.

دچار بحران مالی که می‌شویم، فقط پول خودمان به ما کمک می‌کند وهیچ کس دیگری به ما کمک نمی‌کند.

معادل ایرانی: تا پول داری رفیقتند * رفیق بند کیفتند

۳۰. البصلة عمر‌ها ما تولی تفاحة، والرخیص لا تبان فیه ملاحة، و ناس هاد الزمان ما تلیق معاهم غیر القباحة:

هیچ موقع پیاز تبدیل به سیب نمی‌شود، و نمک نشناس لیاقت نیکی را ندارد، و بامردم این دوره زمانه هم فقط باید با جدیت و خشنونت رفتار کرد.

در خصوص آدم‌های بد و نا نجیب و نحوه مقابله با آن‌ها گفته می‌شود.

معادل ایرانی: ناکس به تربیت نشود‌ای حکیم کس

۳۱. اذا تفاهمت العجوزة والکنة، ابلیس یدخل للجنة:

اگر مادر شوهر با عروسش به توافق رسیدند، ابلیس به بهشت می‌رود.

یعنی رابطه مادرش شوهر با عروس معمولاً همراه با مشکلات و سختی‌هاست.

معادل ایرانی: عروس و مادر شوهر مثل کارد و پنیرند.

۳۲. اللی ما یحسن لنفسو، ما یحسن لغیرو:

کسی که با خودش خوب نیست، با بقیه خوب نخواهد بود.

کسی که چیزی را ندارد نمی‌تواند آن را بدهد. نیکی و آسایش را اول خودت داشته باش سپس به دیگران منتقل کن.

معادل ایرانی: ذات نا یافته از هستی بخش * کی خش تواند که شود هستی

کسی که خودی نگه داشت، شهری نگه داشت.

۳۳. اللی دار دایرة ما دارش واللی دار زوج ما خلاش:

کسی که برای اولین بار کار بدی انجام داده انگار انجام نداده، ولی اگر تکرارش بکند، دیگر بخشیدنی نیست.

یعنی اشتباه اول بخشیدنی است، ولی تکرار اشتباه بخشودنی نیست.

معادل‌های ایرانی: بار اولش که نیست

یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، به دام افتی ملخک

۳۴. اللی یتبع الولاد داه الواد:

کسی که از نظر بچه‌ها پیروی می‌کند، رودخانه او را می‌برد.

نباید به حرف‌های کوچکتر‌ها و بچه‌ها گوش بدهیم و به آن عمل کنیم، زیرا تجربه‌ای ندارند.

معادل ایرانی: به حرف بچه گوش داده و اختیارش را داده دست بچه

۳۵. الجمل یضحک علی حدبة خوه وینسی حدبتو:

شتر به کوهان برادرش می‌خندد، اما کوهان خودش را فراموش کرده است.

به کسی گفته می‌شود که به عیب‌های بقیه می‌خندد. در حالیکه خودش همان عیب را دارد.

معادل ایرانی: دیگ به دیگ میگه رؤیت سیاه، سه پایه می‌گه صل علی

۳۶. اللی ماهو فالقلب ینساوه العینین:

کسی که در دل جایی ندارد، چشم، هم او را فراموش می‌کند.

یعنی اگر جای معشوق در دل نباشد، حتی هم اگر او را ببینیم، فراموشش می‌کنیم.

معادل‌های ایرانی: از دیده رود هر آنکه از دل برود

از چشم افتادن

۳۷. هو فی الموت وعینیه فی الحوت:

دارد می‌میرد، اما چشم‌هایش دنبال ماهی است.

به کسی گفته می‌شود که در بستر مرگ افتاد، اما هنوز فکرش به شهوت است.

معادل ایرانی: پایش لب گوره، چشمش پی سوره

۵۸. غلبو وقتو، دار علی مرتو:

زمان بر او غلبه کرد، رفتارش با زنش از این رو به آن رو شد.

به کسی گفته می¬شود که دچار مشکلات شده و این باعث شد که به زنش ظلم کند و در حقش مقصر باشد.

ناراحتی اش از جای دیگه است، دق دلش را سر زن و بچه¬اش در می-آورد

۳۹. دار من الحبة قبة:

از دانه‌ای، گنبد ساخت.

به کسی گفته می‌شود که مشکلات کوچک را بزرگ می‌کند.

معادل‌های ایرانی: از کاه‌ی، کوهی ساخت.

یک کلاغ را چهل کلاغ کرد.

۴۰. ناکل الخبز البایت ولا اسفنج الشمایت (اسفنج: نوع من العجینة المقلیة فی الجزائر):

نان بیات می‌خورم، نه اسفنج با منت (اسفنج: یک نوع خمیر سرخ شده در الجزایر است.)

رضایت به آنچه که در دست داریم هر چقد هم کم باشد، بهتر از چیز زیادی است که با منت به دست انسان برسد.

معادل‌های ایرانی: هر که نان از عمل خویش خورد * منت از حاتم طایی نبرد

نان گندم بخورم منت مردم نکشم.

منبع: مهر

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.