سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ستاره اسکندری از معاشرتش با کتاب می‌گوید

ستاره اسکندری بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون پرونده‌ای پروپیمان از بازی‌های خوب دارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ستاره اسکندری بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون اهل ایران پرونده‌ای پروپیمان از بازی‌های خوب دارد، چه در سینما چه در تئاتر. او دو بار برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره تئاتر فجر برای بازی در نمایش‌های سعادت لرزان مردمان تیره‌روز (۱۳۷۹) و هم‌هوایی (۱۳۹۳) شده است. اسکندری اولین‌بار سال ۱۳۷۴ در جشنواره دانشجویی برای تئاتر افسانه و پس از آن در سال ۱۳۷۶ در جشنواره تئاتر فجر برای نمایش آخرین قهرمانان زمین نامزد جایزه شد و از سال ۱۳۷۸ با نمایش «دندون طلا»، به کارگردانی داوود میرباقری، به تئاتر حرفه‌ای پیوست و کار خود را در گروه تئاتر «دی» به سرپرستی علی رفیعی و همزمان با آن، بازیگری در تلویزیون و سینما شروع کرد.

آغاز کار اسکندری در سینما با بازی در فیلم حریف دل (عبدالرضا گنجی) در سال ۱۳۷۵ بود و همچنین علاوه بر کارگردانی دو تله‌تئاتر، در چندین تئاتر دیگر، از جمله نمایش خانه برناردا آلبا به کارگردانی علی رفیعی به‌عنوان تهیه‌کننده حضور داشته است.

شما از چه سالی با کتاب و خواندن محشور شدید و امروز می‌دانید این اتفاق چرا و چطور افتاد؟

من در پنج‌سالگی و پیش از دبستان رفتن، سواد داشتم و کتاب «توکایی در قفس» نیما یوشیج را خواندم و، چون از همان سنین متوجه شدم که کتاب خواندن فرصت و تجربه زیست در دنیایی دیگر را به آدم می‌دهد بسیار جذبش شدم و برایم از درس و مدرسه هم مهم‌تر بود. همین اولین برخورد‌ها بسیار مهم است و روزگار بعد آدمیزادی را شکل می‌دهد. می‌توانستم در قالب قهرمان‌های قصه‌های بسیاری قرار بگیرم که شامل طیف وسیعی از نویسندگان بزرگ مثل «م. به‌آذین»، «صمد بهرنگی» و... می‌شد. آدم بخشی از تخیل خود را در قالب این قهرمان‌ها پیدا می‌کند و با آن‌ها زندگی می‌کند و حتی بعداً آن قهرمان‌ها تبدیل به سیاستگذاری‌های ناخودآگاه و زندگی می‌شود.

یعنی یک جایی مثل ماهی سیاه کوچولو با خود فکر می‌کنی که آیا این راهی است که باید بروم؟ همین راهی که از راه دیگران متفاوت است؟شاید به‌همین دلیل هم نظریه‌پردازان حوزه کودک معتقدند که دقیقاً شاکله بخشی عمده‌ای از انسان و آنچه با او به آینده می‌رود از همین سن کودکی شکل می‌گیرد.

بله اتفاقاً دوران کودکی من هنوز سال‌هایی بود که ایده‌آل‌هایی وجود داشت و همه چیز سر جای خود بود و کتاب‌هایی که می‌خواندم و شخصیت‌هایشان به سیاستگذاری‌های ذهنی کسی مثل من تبدیل می‌شدند و ما را شکل می‌دادند و نگاه‌مان را تغییر می‌داد. امروز (نه در قالب ناامیدی) فضای مجازی آنقدر گسترده شده و به تبع آن، ابتذال هم زیاد شده که گویی هیچ چیزی حتی کتاب‌ها هم نمی‌توانند روی کودکان ما تأثیر واقعی داشته باشند، چون همه چیز گذرا شده در صورتی که کتاب عمق داشت و تفکر.

آیا این‌ها می‌تواند جای کتاب را پر کند؟

ما سال‌های آینده نخواهیم بود، اما شاید روزی تاریخ نشان بدهد دوره‌ای که ما زندگی کردیم بواسطه گذرا و خلق‌الساعه بودنش، حافظه انسان را دچار تغییر و تحول کرده است. ما پر از اخبار لحظه‌ای هستیم و بیشتر هم خواهیم شد و حافظه‌مان هر روز بیش از روز قبل به حافظه آلزایمری‌ها تبدیل خواهد شد که چیزی از زمان حال به یادمان نمی‌آید و فقط چنگ می‌اندازیم به چیزی در گذشته. این حجم از هیجان و زردی و ابتذال و دوره خوبی که سپری نمی‌کنیم شاید در گذر تاریخ قضاوت شود یا حتی اصلاً به خاطر نیز آورده نشود. از نظر من زمانه، یک تاریخ قلب شده و شسته شده‌ای است.

این به معنی بی‌تفاوت شدن کسی مثل شما نسبت به جامعه‌ای ا‌ست که در آن زندگی می‌کنیم؟

نه اتفاقاً به آنچه که مد نظر و نوع زیست شخصی‌ام است، پافشاری دارم، اما واقعیت این است که ما تبدیل به مشاهده‌گر‌هایی شده‌ایم که تلخی این روزگار را در خود ثبت می‌کنیم و این به معنی بی‌تفاوت شدن نیست. ما ذره ذره این تلخی را، (ضمن احترام بسیار به نبض زندگی که حرکت است و شور و جریان) حس می‌کنیم.

به نظر شما ما چه چیزی را به نسل بعد منتقل خواهیم کرد و چه امیدی می‌توانیم به آنچه برای بعد از خودمان به ارث می‌گذاریم داشته باشیم؟
همانطور که گفتم ما در شرایط مشاهده‌گری هستیم و درست‌ترین وظیفه این است که همان چیزی که مشاهده می‌کنیم را به نسل بعد منتقل کنیم. ما نسلی بودیم که در زمان تندی به تحولات بنیادین رسیدیم. ما از تلفن‌هایی که بواسطه مرکز باید به مخاطب وصل می‌شد به روزگار تکنولوژیکالی رسیده‌ایم که می‌بینید یا روابط اجتماعی و انسانی هیچ‌وقت اینقدر دچار تغییر و تحول نشده است و همه چیز انگار با جنس دیگری اتفاق می‌افتد.

در گذشته همه چیز بسیاری چیز‌ها از بستر یک جریان یا یک موج نو شکل می‌گرفت و آرام‌آرام منسجم می‌شد، اما امروز دیگر این‌طور نیست و انگار در یک خلأ قرار داریم. شاید مفیدترین حالتی که می‌توانیم داشته باشیم همین است که بتوانیم پلی از گذشته به آینده‌ای که نمی‌دانیم چه خواهد بود برقرار کنیم و مشاهده‌گران درستی باشیم که قدرت انتقال درستی دارند.

منبع: ایران

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.