به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان، اینجا تپه شیخ سلام در سنندج است، میعادگاه ۲۰ شهیدی که در این تپه آرمیدهاند، شهدایی که خونشان پای امنیت این آب و خاک بر زمین ریخته شده است.
شیب تند و مسیر دسترسی به مزار شهدا سخت است، اما مشکلات به همین خلاصه نمیشود، خانواده شهدا از ترس حضور معتادین و مواد فروشهایی که به راحتی در این مکان اقدام به مصرف مواد میکنند دستشان از مزار شهدایشان کوتاه شده است.
هرچه جلوتر میروم آثار تخریب حاصل از روشن کردن آتش و مصرف مواد بیشتر و بیشتر پیکر تپه را زخمی کرده است، تا چشم کار میکند لکههای سیاه حاصل از روشن کردن بساط مصرف مواد است.
سرسوزن، سرنگ و ... همه و همه آثار تازه و کهنه به جا مانده از معتادین است که از حاشیه امن و دور از دسترس این آرامستان استفاده میکنند و حتی برای خودشان آلونکهایی کوچک با سنگ و چوب و پارچه ساختهاند و شب را درون آن سپری میکنند.
روزهای سخت
برگهای تاریخ را به روزهای اوایل انقلاب ورق میزنم، روزهایی که هنوز با جنگ تحمیلی فاصله داشت، اما جنگ در استانهای مرزی مانند کردستان به واسطه حضور گروهکهای ضد انقلاب عرصه را بر مردمان این دیار تنگ کرده بود.
آنان که با ادعای حمایت از کرد و کردستان به سمت مردمان بیگناه اسلحه کشیدند و خون هزاران نفر از زنان و مردان بیگناه بر زمین ریختند در چنین شرایطی پیکر شهیدان شبانه در بلندیهای شهر غریبانه دفن میشد تپه شیخسلام یکی از همین میعادگاههای شهدا است آنجا که پیکر ۲۰ شهید را در دل خود جای کرده است.
۴۰ سال از آن روزها میگذرد، مادران، همسران و حتی فرزندان شهدای آرمیده در این تپه الان پا به سن گذاشتهاند، توانایی دیروز را ندارند، مسیر دسترسی به مزار عزیزانشان سخت شده است، این انتظار زیادی نیست که میخواهند.
اما دریغ و افسوس که نالهها و اشکهای بیامان و لگام گسیختهای که از چشمان خانم قزوینی مادر، همسر و خواهر ۲ شهید میریزد حکایت از بیتوجهی مسئولان دارد.
گوهرتاج خانم اصالتا اهل کرمانشاه است و آشنا و فامیل زیادی هم در آنجا دارد، اما الان بیش از ۴۰ سال است به خاطر همسر و فرزند شهیدش که در اینجا به خاک سپرده شدهاند شبها و روزهایش را در سرزمین مجاهدتهای بزرگ به هم گره میزند.
برگهای خاطراتش را به دل تاریخ ورق میزند تنها ۲۲ بهار از عمرش گذشته بود که همسرش محمدکریم محمدیطالهوران به شهادت رسید و او را با فرزندان قد و نیم قد فرسنگها دور از خانواده و بستگانش تنها گذاشت.
گوهرتاج خانم میگوید: همسر شهیدم سال ۱۳۴۴ به استخدام ارتش در آمد و با پیروزی انقلاب و حضور گروهکهای ضدانقلاب در استان کردستان در درگیریهای متعدد به مصاف ضد انقلاب رفت. در سال ۱۳۵۹ و پس از ماهها مبارزه با ضد انقلاب در حین پاکسازی کوههای اطراف سنندج بر اثر سانحه سقوط بالگرد به شهادت رسید، همسرم نخستین شهید ارتش بود.
پسر بسیجی
محمد پسرم اصرار به گام برداشتن در مسیر پدرش داشت، این بود که در سن نوجوانی وارد بسیج شد در قالب بسیج دانشآموزی به روستاهای اطراف برای کمک میرفت و حتی در کار کشاورزی هم به مردم کمک میکرد، وی در جریان بمبارانهای دوران دفاع مقدس به شهادت میرسد.
پیکر همسرم و برادرهایم را ندیدم، ولی جنازه پسرم را خودم تکهتکه جمع کردم با گذشت سالها از آن روز هنوز رنجی را که دیدم فراموش نکردهام، اما با وجود تمام اینها حاضرم دو فرزند دیگرم را هم در راه انقلاب و رهبر فدا کنم.
اجازه نامه امام برای قیومیت فرزند
همسرم که شهید شد موضوع کفالت فرزندانم مطرح بود سختی زیاد کشیدم اجازه نمیدادند فرزندانم پیش خودم باشند، شب تا صبح گریه میکردم همان روزها خدمت حاج آقا موسوی نماینده امام در کردستان رسیدم مشکلم را مطرح کردم و از ایشان خواستم در این روزهای سخت یاریگرم باشند.
به کمک او به تهران و حضور امام (ره) رسیدم، حاج آقا موسوی حکایت تلخ زندگیام و روزهای سختی که پشت سر گذاشته بودم را برای حضرت امام (ره) گفته بود نیازی به توضیح اضافهتر نداشت.
محضر امام (ره) که رسیدیم، «پسرم سعید» را با مهربانی در آغوش گرفتند و بوسیدند، سعید در حالی که اشک میریخت به امام گفت: آقا بابام را از ما گرفتند، الان میخواهند مامانمان را هم از ما بگیرند پس ما کجا بریم، امام فرمودند "نه پسرم من سالها تلاش کردم که مردم در آرامش باشند چگونه اجازه میدهم تو بیمادر بمانی"..
امام دستور داد و با حکمی که در دادگستری از سوی شهید بهشتی صادر شد قیومیت دو فرزندم را به من دادند، بچهها را بزرگ کردم و با سربلندی تحویل جامعه دادم، الان خودم گوشهگیر شدهام تنها دلخوشیام نفس کشیدن در شهر و دیاری است که پیکر همسر و پسرم در آن به خاک سپرده شده است.
سالهای سال است تنها دلخوشیام مزار شهدایم است که البته با مشقت و سختی زیاد میتوانم بروم، سخت و صعبالعبور بودن مسیر از یک سو و حضور افراد معتاد و موادفروش از سوی دیگر عرصه را بر من و سایر خانواده شهدایی که عزیزانشان در تپه شیخ سلام دفن شدهاند سخت کرده است.
مزار ۲۰ و چند شهید در این تپه قرار گرفته است، سالها تلاش ما مکاتبات پی در پی با استانداران مختلف و شهردارانی که یکی پس از دیگر سکان مدیریت را به دست گرفتهاند بیفایده بوده است.
اگر در این شهر دور از عزیزانم ماندهام به خاطر مزار عزیزان دیگرم است. مسئولانی که امروز پشت میزهای مدیریتی نشستهاند باید این موضوع را فراموش نکنند که آنچه امروز در اختیار آنها قرار گرفته حاصل خون شهدا است نباید شهیدان را به فراموشی بسپارند.
خانم قزوینی از حضور رهبر معظم انقلاب در منزلشان به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیاش نام میبرد و میگوید: حضرت آقا در سفر تاریخیشان به کردستان به منزل ما تشریف آوردند و منزل ما را با قدم مبارکشان متبرک کردند.
رهبر معظم انقلاب فرمودند چه درخواستی از محضرشان دارم، خدمتشان عرض کردم به خاطر همسر و فرزند شهیدم اینجا ماندهام، تنها در خواستم ساماندهی قبرستانی است که شهیدانمان در آنجا به خاک سپرده شدهاند.
مقام معظم رهبری فرمودند هرآنچه لازم است انجام شود، کوتاهی در این زمینه صورت نگیرد، به هر روش ممکن این مشکل حل شود.
این شهدا خونشان را در راه امنیت و حراست از انقلاب و این سرزمین فدا کردند سزاوار نیست که اینگونه مورد بیتوجهی قرار گیرند...
وقفیبودن اراضی این آرامستان بهانهای برای توجیه کمکاری مسئولان بود که مدیرکل اوقاف استان بدون هیچ مشکلی نوشتند از اول خیابان حضرت فاطمه تا تپه شیخ سلام متعلق به شهدا است، ۵۰ نفر صورت جلسه را امضا کردند، ولی باز هم اتفاقی نیفتاد.
نامه اوقاف را به شهرداری بردم، شهرداری به بنیاد شهید و بنیاد شهید ما را به شهرداری حواله میکند و توپ را در میدان یکدیگر میاندازند!
اگر چه محوطه آرامستان توسط شهرداری نهالکاری شد، اما بعد از مدتی به خاطر حضور معتادان و عدم آبرسانی مناسب از بین رفت.
میعادگاه شهدا
این مادر شهید میگوید: اینجا میعادگاه شهدا است باید به محلی برای حضور زائران راهیان نور تبدیل شود، اما متاسفانه توجهی به آن صورت نمیگیرد جمعهها نماز صبح را سر مزار همسر و فرزندم میخواندم الان دیگر پاهایم قدرت ندارد، نمیتوانم سر مزار بروم همان پای تپه مینشینم و با شهدا درد دل میکنم و برمیگردم.
یک روز دلم طاقت نیاورد سختی و درد پاهایم را به جان خریدم تپه را بالا رفتم از دور چند معتاد را دیدم که بین مزار همسر و پسرم آتش روشن کرده بودند و مشغول مواد کشیدن بودند، جرگم سوخت، وجودم آتش گرفت...
یادآوری آن اتفاق تلخ خانم قزوینی را بیتاب کرد اشک بیامان از چشمانش فرو میریخت، گفت: لحظات تلخی را تجربه کردم تاب نیاوردم گفتم چرا روی مزار آتش روشن کردهاید؟
تنها خواستهام هموارسازی مسیر دسترسی به مزار پسر و همسرم است که در طول این ۴۰ سال سراغ خیلی از مسئولان رفتهام، ولی هیچ نتیجهای عایدم نشده است.
همه به من میگویند مشکلات تنها با کمک استاندار و شهرداری حل میشود، حاضرم حقوقم را قطع کنند فقط مسیر مزار پسر و همسرم و دیگر شهدای این نقطه را سامان دهند.
این همسر، مادر و خواهر دو شهید ادامه داد: هیچ انتظاری از مسئولان ندارم، اما انصاف نیست در فصل بارندگی روز و شبم با کابوس سپری شود، منزل ما در پایینترین نقطه کوچه شهید قزوینی قرار دارد و شیب کوچه موجب سرازیر شدن و جمعشدن آب باران و برف جلوی درب منزلم میشود، سال گذشته همه وسایل خانهام روی آب افتاد همسایهها کمک کردند، ضرر زیادی به من وارد شد.
متولیان امور شهر وعده دادند که مشکل را حل کنند، مدتی کار کردند، ولی متاسفانه گفتند هزینهبر بوده و به این راحتی این مشکل قابل حل نیست، سوال اینجا است باز هم فصل بارندگی شروع شد، تکلیف من پیرزن که تنها هم زندگی میکنم چیست؟
درخواست دیدار با فرمانده سپاه کردستان
خانم قزوینی میگوید، صدایمان به جایی نمیرسد از شما به عنوان یک رسانه انتظار دارم صدایم را به گوش سردار حسینی فرمانده سپاه بیت المقدس برسانید، شنیده ام ایشان برای ساماندهی مزار شهدای عزیز به روستاها هم رفتهاند میخواهم مشکلاتم را با او در میان بگذارم.
وقتی میشنوم فرمانده سپاه نسبت به یک شهید در روستایی دور افتاده احساس مسئولیت و وظیفه میکند و یادمان میسازند قطعا اگر وضعیت ما را بداند بیتفاوت نخواهد بود.
مسئولان وقت اعم از استاندار و شهردار در محضر رهبر معظم انقلاب قول دادند مزار شهدا را ساماندهی کنند، ولی دریغ که با گذشت بیش از ۱۱ سال رنگ عمل به خود نگرفت.
حضور معتادین و اراذل و اوباش در این محدوده از دیگر مشکلاتی است که دست ما را از مزار شهدایمان کوتاه کرده است، فرمانده انتظامی استان دستور دادند که یک نیرو مستقر کنند، ولی ساز و کار برای استقرار نیروی انتظامی در این نقطه هنوز فراهم نیست؛ و اما...
گرچه عنوان شهید بر تارک تمامی ارزشها میدرخشد، اما دیدن این قله نور نباید ما را از توجه به کسانی که این نورانیت از آنها نشأت گرفته و بدون آنها و تأثیرگذاری بیبدیلشان، امکان به وجود آمدن چنین نورانیتی وجود نداشت، غافل کند.
اهمیت این موضوع نه صرفاً بهعنوان جایگاه و مقام، بلکه به دلیل اوج نیاز جامعه دینی به چنین نورآفرینانی است که همواره با تولید نورانیت، هم خود شهید و هم جامعهای را که شهید به آن تعلق دارد به اوج تعالی میرساند.
شجاعت شهید از مادر ایثارگری است که تربیت چنین فرزندی را به بهترین نحو و با معیارهای اسلامی و به نکویی انجام داده و به عهده داشته است و همچنین، صبوری و تلاشهای همسران شهدای گرانقدر را که با ایثارگریهایشان و همچنین با قبول مسئولیت، سرپرستی و تربیت یادگاران آن عزیزان، دفاع از کشورمان را به شایستگی انجام دادند ارج مینهیم.
آری، مادران و همسران شهدا، الگوی صبر، مقاومت و ایستادگی بوده و یادگاران گهرباری هستند که همواره شایسته تقدیر و سپاسگزاری جامعه بوده و خواهند بود.
گوهرتاج قزوینی نمونه بارز یک زن ایثارگر است، شیرزنی که جدای از اینکه همسر و مادر شهید است، داغ شهادت دو برادر هم بر دل دارد و بخشی از جسمش را در روزهای دفاع از مرز و بوم تقدیم کرده و در خیل عظیم جانبازان قرار گرفته است او که بزرگترین افتخارش این است که مقام معظم رهبری دربارهاش فرمودند «گوهرتاج قزوینی، زینب کردستان است».
منبع: فارس
انتهای پیام/ح