به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آیا با یک بام و دو هوای سوگند شاهانه و حکومت نظامی میتوان امام امت و تودههای به پا خواسته مردم را فریب داد؟ دروغِ دروغگو را با قسم حضرت عباس هم نمیتوان پنهان کرد، چون دم خروس از زیر لباس همسایهِ دزد بیرون زده و قابل مخفی کردن نیست.
ماجرا چه بود؟ محمدرضا پهلوی ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ برای بر تن کردن ردای سلطنت و ادای سوگند به مجلس شورای ملی رفت، اما سوار شدنش بدون هر نوع تشریفات بود حتی مثل مسافران عادی هم نتوانست سوار بر خودرو شود. محمدرضای ۲۲ ساله به توصیه محمدعلی فروغی یار با وفا و آخرین نخست وزیر رضا شاه با لباس شخصی سوار بر یک اتومبیل کرایسلر قدیمی شد. او بین صندلی جلو و عقب خودرو پنهان شد و از دری که خدمه مجلس تردد داشتند به داخل مجلس برده شد، چون شرایط سیاسی کشور به شکلی بود که هر آن احتمال دستگیر شدنش توسط نیروهای متخاصم روس و انگلیس زیاد بود.
او پس از قرار گرفتن پشت تریبون مجلس شورای ملی این چنین سوگند خورد: «سوگند به کلامالله مجید و خداوند تبارک و تعالی. من خداوند متعال را گواه گرفته، به کلامالله مجید و هر آنچه در نزد خداوند محترم است قسم یاد میکنم که تمام عمر خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی و مشروطیت و ایران را نگهبان و طبق آن و قوانین سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنیعشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال، خداوند عز شأنه را حاضر و ناظر دانسته و منظوری جز سعادت و عظمت دولت ایران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ملت ایران توفیق میطلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد مینمایم.»
حالا او پس از ۳۷ سال و در آخرین ماههای عمر سلطنتش که صدها نفر را روانه قبرستانها و گلزار شهدا کرده بود و هزاران نفر را به دست جلادان و شکنجه گران بی رحم ساواک سپرده بود و خانوادههای بسیاری را بی پدر و مادر و جوان کرده بود، بار دیگر پشت تریبون رفت و مجددا قسم خورد. او با اعتراف به خطاها و اشتباهات گذشته، از مردم عذرخواهی کرد و از روحانیون که زمانی عامل عقب افتادن ملت میخواند، استمداد طلبید، اما در همان روز ارتشبد غلامرضا ازهاری را مسؤول تشکیل کابینه نظامی کرد.
دو واقعه تاریخی مذکور این شعر مولانا را به یاد میآورد که «یکی پرسید اُشتر را که هی - از کجا میآییای اقبال پی / گفت از حمام گرم کوی تو - گفت خود پیداست در زانوی تو». مولانا در این حکایت به دروغ گفتن با وجود نشانههای آشکار اشاره دارد.
نویسنده آخرین خطابه محمدرضا شاه یعنی عبدالرضا قطبی، پسر دایی فرح دیبا بود. براساس اسناد موجود متن این نطق با دست خط شخص قطبی به تلویزیون فرستاده شد و در اختیار شاه قرار گرفت. شاه که تا لحظه آخر از جزییات این خطابه خبر نداشت به محض خواندن، نارضایتی و مخالفتش را با قرائت آن اعلام کرد، ولی قطبی و سیدحسین نصر او را چنین توجیه کردند که «حرفهای اعلیحضرت باید شبیه حرفهای مردم باشد» و این چنین محمدرضا راضی به خواندن این پیام شد. شاه همواره پس از آن این نطق را به عنوان «نطق کذایی» یاد کرد.
از آنجا که این خطابه به دست قطبی به دفتر مدیرعامل سازمان رادیو و تلویزیون ملی ارسال شده بود، یکی از نزدیکان قطبی در دفتر مدیرعامل در پیامی برای قطبی ارسال متن خطابه با دستخط خودش را کاری نامتعارف حتی خطرناک توصیف کرد. او در این پیام نوشت: «رضاجون، به هیچوجه صلاح نیست کسی بفهمد یا حتی احتمال بدهد که تو نطق را نوشتهای. کم کسانی نیستند که از شاه تنفر دارند و به هر قیمتی مایلند از بین برود و اشتباهات خود را تکرار کرده و منفور همه شود. اگر بدانند تو این کلمات را نوشتهای به خصوص از آنجا که بسیار مؤثر و دلنشین بود، تصور خواهند کرد که تو مغز متفکر ایشان هستی و در نتیجه هدف خواهی شد. صحیح نبود که دستخط خود را به TV بدهی؛ بالاخره خواهند فهمید یا مگر آنکه آن قدر از زندگی دلزده شده و کماکان آرزوی همیشگی خود را برای فدا شدن در راه وطن داشته باشی که خود را اینچنین در خطر انداخته ای.»
پسر دایی فرح دیبا متن خطابه را اینگونه نوشته بود: «ملت عزیز ایران، در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد.
متاسفانه در کنار این انقلاب دسیسه و سوءاستفاده دیگران از احساسات و خشم شما، آشوب و هرج و مرج و شورش نیز به بار آورد. موج اعتصابها نیز که بسیاری از آنها بر حق بوده اخیرا ماهیت و جهت یافت تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم تلف شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد، قطع گردد، تا عبور و مرور روزانه و تامین مایحتاج زندگی مردم نیز تعطیل شود. ناامنی، اغتشاش و شورش و کشتار در بسیاری از نقاط میهن مان به جایی رسیده است که استقلال مملکت را در خطر انداخته است. وقایع اسفباری که پایتخت را دیروز به آتش کشید، برای مردم و مملکت دیگر قابل ادامه و تحمل نیست.
در پی استعفای دولت و برای جلوگیری از اضمحلال مملکت و از بین رفتن وحدت ملی، برای جلوگیری از سقوط و هرج و مرج و آشوب و کشتار، و به منظور برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام کوشش خود را در تشکیل یک دولت ائتلافی مبذول داشتم و فقط هنگامی که معلوم شد که امکان انجام این ائتلاف نیست، بناچار یک دولت موقت را تعیین کردیم.
من آگاهم که به نام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که به نام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و، اما من به نام پادشاه شما که سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است به صورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای به دست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم، که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. در وضع فعلی برقراری نظم و آرامش برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال ایران وظیفه اصلی نیروهای مسلح شاهنشاهی است که همیشه با حفظ ماهیت ملی خود متکی بر ملت ایران و وفادار به سوگندهای خود بوده و هست، باید با همکاری شما هموطنان عزیم این نظم و آرامش هرچه زودتر برقرار شود تا دولت ملی بعدی که استقرار و آزادیها، اجرای اصلاحات و به خصوص برقراری انتخابات آزاد را بر عهده خواهد داشت در اسرع وقت کار خود را شروع کند.
من و شما در این سی و چند سال وقایع حساسی را دیده ایم و خطرات بسیار را پشت سر گذاشته ایم، امیدوارم در این لحظات حساس و خطیر وسرنوشت ساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنایات خود فرماید، تا بتواینم در کنار هم به هدفهای اصلی که آسایش و رفاه و آزادی و سربلندی و ایران و ایرانی است برسیم.
من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و به خصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنماییهای خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. من از رهبران فکری جوانان میخواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را هموار کنند. من از شما پدران و مادران ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید میخواهم که با راهنماییهای آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند، و به خود و به میهنشان لطمه وارد سازند.
من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست، میخواهم تا میهن مان را به خون و آتش نکشید و به امروز و خود و فردای ایران ضرر نزنید. من از شما رهبران سیاسی جامعه میخواهم تا به دور از اختلافهای عقیدتی و با توجه به موقعیت تاریخی حساس و استثنایی کشورمان، نیروهای خود را برای نجات میهن بکار برید.
من از همه شما کارگران و کارکنان و دهقانان که با کوششهای خود چرخهای اقتصادی کشور را به حرکت در میآوردند میخواهم، تا با فعالیت هر چه بیشتر در حفظ و احیای اقتصادی کشور بکوشید.
من از همه شما هموطنان عزیزم میخواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم؛ و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستهها و آرمانهای ملت ایران همراه شما خواهم بود.
امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم، خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد. انشاء الله تعالی.»
محمدرضا شاه به فاصله کوتاهی از این خطابه که آن را «نطق کذایی» خواند ارتشبد ازهاری ۶۹ ساله را مامور تشکیل کابینه نظام کرد. او هم با عجله کابینه ۹ نفرهای را که چهار نفرشان از وزرای دولت شریف امامی و پنج نفرشان از فرماندهان نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی بودند به شاه معرفی کرد و پس از تأیید شاه در ۲۷ آبان ۱۳۵۷ و تکمیل بقیه اعضای کابینه به مجلس شورای ملی فرستاد و موفق شد با ۱۹۱ رای موافق و ۲۷ رای مخالف از این مجلس رای اعتماد بگیرد.
در دولت نظامی ازهاری، ارتشبد عباس قره باغی وزیر کشور، امیرخسرو افشار قاسملو وزیر امور خارجه، حسین نجفی وزیر دادگستری، ارتشبد عباس قره باغی سپس حسنعلی مهران وزیر امور اقتصادی و دارایی، ارتشبد رضا عظیمی وزیر جنگ، دریاسالار کمال الدین میرحبیب اللهی سپس محمدرضا عاملی تهرانی وزیر آموزش و پرورش، کریم معتمدی وزیر پست، تلگراف و تلفن، حسن شالچیان وزیر راه، دریاسالار کمال الدین میرحبیب اللهی سپس محسن فروغی وزیر فرهنگ و هنر، امیرحسین امیرپرویز وزیر کشاورزی و عمران روستایی، محمدحسن مرشد وزیر بهداری، ارتشبد غلامعلی اویسی سپس سپهبد باقر کاتوزیان وزیر کار و امور اجتماعی، سپهبد خلبان امیرحسین ربیعی سپس منوچهر بهروان وزیر مسکن و شهرسازی، سپهبد دکتر ابوالحسن سعادتمند وزیر اطلاعات و جهانگردی، سپهبد ایرج مقدم وزیر نیرو، دریاسالار کمال الدین میرحبیب اللهی سپس دکتر شمس الدین مفیدی وزیر علوم و آموزش عالی، محمدرضا امین وزیر صنایع و معادن، احمد معمارزاده وزیر بازرگانی، عزت الله همایونفر سپس دکتر مصطفی پایدار وزیر مشاور در امور اجرایی، احمد ناظمی وزیر مشاور در امور پارلمانی، مرتضی صالحی وزیر مشاور و رییس سازمان برنامه و بودجه، علینقی کنی سپس محسن شریعتمداری وزیر مشاور و سرپرست اوقاف، علی فرداد معاون نخست وزیر منصوب شدند.
ابراهیم یزدی بازپرس دادگاه انقلاب در زمان محاکمه ژنرالهای ارتش شاهنشاهی در این خصوص نوشت: «پس از آنکه تلاشهای شاه و دولتهای خارجی ذیربط در تشکیل یک دولت ائتلافی ملی در چارچوب حفظ شاه و سلطنت، حتی با قبول تز «شاه سلطنت کند، نه حکومت» شکست خورد ازهاری در ۱۵ آذر ۱۳۵۷ در مجلس سنا اظهار داشت که سر و صدای شبهای تهران واقعی نیست بلکه صدای نوار است، مردم این سخنان او را در تظاهرات بعدی با این شعار پاسخ دادند: «ازهاری بی چاره بازم بگو نواره، نوار که پا نداره.» بیثمر ماندن تلاشهای دولت نظامی منجر به تمایل ازهاری برای برکناری از این پست حساس شد و سرانجام بعد از ۵۵ روز با این عنوان که سکته کرده و بیمار است، از نخستوزیری کناره گرفت و جای خود را به شاپور بختیار داد.
غلامرضا ازهاری در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی در شیراز متولد شد و پس از گذراندن مقطع ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۱۲ به دانشکده افسری رفت و یک سال بعد با درجه ستوان دومی وارد ارتش شاهنشاهی شد و در سال ۱۳۱۶ با درجه سرهنگی به پست معاونت فرماندهی دژبان مرکز منصوب شد. در سال ۱۳۲۸ برای گذراندن دوره آموزش عالی به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت در سال ۱۳۳۰ دوره یک ساله فرماندهی ستاد را در دانشگاه جنگ گذراند و به درجه سرتیپی ارتقاء یافت.
وی در طول خدمت نظامی مدالهای متعددی مانند نشان درجه یک و دو همایون، نشانهای لیاقت، افتخار، خدمت، کوشش، ورزش، سپاس، پاس، ۲۸ مرداد و سنتو دریافت کرد و عهده دار پستهایی نظیر فرماندهی، ریاست دانشگاه نظامی نیروی زمینی و ریاست رکن یک و آجودانی مخصوص شاه بود.
در سابقه خدمتی غلامرضا ازهاری آمده است: دوره کالج فرماندهی ارتش آمریکا را به پایان رساند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که ارتش زیر سلطه مستشاران آمریکایی بود به دفعات به آمریکا اعزام شد و دورههای ستاد و اطلاعات را پشت سر گذاشت. در سال ۱۳۳۶ به فرماندهی لشکر کرمان و پس از آن به فرماندهی لشکر سبزوار و دو سال بعد به درجه سرلشکری ارتقا یافت و سپس به فرماندهی دانشکده جنگ منصوب شد. در سال ۱۳۴۱ به ستاد فرماندهی نیروی زمینی منتقل شد و سال بعد با درجه سپهبدی به فرماندهی سپاه غرب ارتقا یافت. در سال ۱۳۴۵ نماینده نظامی ایران در گروه نمایندگان پیمان نظامی سنتو شد. از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ جانشین رییس ستاد ارتش بود. وی در دوران ریاست ارتشبد فریدون جم بر ستاد ارتش، خود را بازنشسته کرد، اما با برکناری ارتشبد فریدون جم در سال ۱۳۵۰ با درجه ارتشبدی مجددا به خدمت دعوت شد و تا آبان ۱۳۵۷ ریاست این ستاد را به عهده داشت.
با گذشت چند روز از رای اعتماد چهره واقعی دولت ازهاری ظاهر شد و اوضاع سیاسی رژیم بحرانیتر از قبل شد. تظاهرات و راهپیماییها افزایش یافت، اعتصابات در ادارات و کارخانجات گستردهتر شد، بازارها و مدارس تعطیل شد، کارکنان روزنامههای کیهان و اطلاعات به عنوان مهمترین نشریات آن روز همراه با چند روزنامه دیگر به جمع اعتصاب کنندگان پیوستند، کارکنان رادیو و تلویزیون دست از کار کشیدند و اکثر بانکهای کشور نیز به خاطر اعتصاب کارکنان تعطیل شدند. سرکوب خونین مردم توسط دولت نظامی ادامه یافت. نخستوزیر در اولین گام حکومت نظامی اعلام و مطبوعات را توقیف و ساختمان رادیو و تلویزیون ملی را تصرف کرد که این مسئله باعث اعتصابات نویسندگان و تعطیلی روزنامهها و بیکاری شدن کارکنان رادیو و تلویزیون شد. ماموران نظامی ازهاری در بعضی روزنامهها مستقر شدند تا کنترل مستقیم تری در تعطیلی آنها داشته باشند.
نقطه اوج این قیام تظاهرات میلیونی و تاریخی مردم در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی در روزهای ۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷ در سراسر کشور بود و دولت ازهاری نتوانست واکنش جدی از خود نشان دهد. میلیونها نفر از مردم معترض در راهپیماییهای ضد شاه در تهران و شهرهای دیگر شرکت کردند.
یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب این واقعه را این چنین روایت کرد: «در محرم ۱۳۵۷ ازهاری با تشدید حکومت نظامی اجازه برگزاری هیچ گونه تظاهراتی را در سطح شهر نداد، اما مردم با فرمان رهبرشان، امام خمینی و بزرگان دیگر به خیابانها آمدند و دستورات دولت ازهاری را زیرپا گذاشتند. رژیم از ترس اینکه در روز تاسوعا و عاشورا اوضاع وخیمتر شود، عقبنشینی کرد و کوشید همانند شب عید فطر با مخالفان سازش کند بنابراین سنجابی، فروهر و ۴۷۰ زندانی دیگر را آزاد کرد و اجازه داد در همه شهرها مراسم سوگواری برگزار شود.»
ازهاری در گام دوم برای آرام کردن اعتراضات مردمی، ۱۲ دولتمرد معروف رژیم پهلوی از جمله نعمت الله نصیری، منوچهر آزمون، عبدالعظیم ولیان، داریوش همایون، غلامرضا نیکپی و امیرعباس هویدا را دستگیر و روانه زندان کرد.
بر اساس روایت ماموران شاه، غلامرضا ازهاری در ۳۰ آذر ۱۳۵۷ سکته قلبی زد و در ۱۱ دی ۱۳۵۷ استعفا داد و چند روز بعد به بهانه درمان قلب از ایران به واشنگتن گریخت و ۲۳ سال بعد در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۸۰ در اثر سرطان مُرد.
واکنش رهبر فقید انقلاب به دولت نظامی شاه
فردای انتصاب ازهاری به عنوان رییس دولت رژیم پهلوی، خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس سراغ امام امت در نوفل لوشاتو رفت و نظر ایشان دربارۀ دولت نظامی منصوب شاه جویا شد. امام خمینی هم پاسخ داد: «توطئه جدید شاه یعنی انتصاب دولت نظامی برای کشتار بیشتر و تسلیم مردم ایران است، که نه تنها راه برای شاه نیست، بلکه هم شاه و هم حامیان وی را در بن بست بدتری قرار میدهد.»
وی در سوالی دیگر از امام پرسید آیا انتصاب این دولت، سقوط و سرنگونی رژیم فعلی را آسانتر و یا مشکلتر میکند، که امام پاسخ دادند: «آنچه مسلم است سرنگونی رژیم را قطعیتر میکند.»
خبرنگار تلویزیون «سی. بی. اس» آمریکا هم سراغ امام رفت درباره نطق شاه پرسید. امام به ایشان هم گفتند: «تغییر دولتها تأثیری در نهضت عمومی مردم ایران ندارد. دولتها، چه دولت نظامی باشند و چه دولتهای دیگر، نمیتوانند مسائل را حل کنند؛ یعنی قیامی که از مردم صادر شده، این قیام را بشکنند. حرفهای شاه هم حرفهایی است که دیگر ملت از او نمیپذیرند. این مطالبی که حالا گفته و تعهدی که داده است، آغاز سلطنتش هم این تعهد را داد و قسم خورد؛ تعهد را داد و خلاف کرد. اکنون دیگر این تعهدات اثری ندارد. ایشان بدون اینکه خودشان را خیلی زحمت دهند، باید بروند تا ملت خودش تکلیف کشور را تعیین کند.»
رهبر فقید در مصاحبه دیگری با کانال دو رادیو و تلویزیون آلمان در همان روز بیان کردند: «با این حکومت نظامی، مردم همان رفتار را میکنند که با حکومتهای دیگر کردند و این دست و پا کردنها در ایران، دیگر هیچ رنگی ندارد و فایدهای برای شاه ندارد. شاه باید برود و چارهای جز این نیست.»
ایشان در مصاحبه دیگری که در نوفل لوشاتو با خبرنگاران داشتند درباره خطابه شاه و دولت نظامی ازهاری تصریح کردند: «کار شاه جز فریب و نیرنگ نیست و گمان کرده است به صرف اعتراف، ملت از او دست برخواهد داشت. دیگر این که اگر مجرمی به گناه خود اعتراف کند، برحسب اعترافش باید محاکمه و مجازات شود. دلیل دیگر این که به دروغ میگوید پیام انقلاب شما را شنیدم. اگر شنیده است، که حتما شنیده، پیام ملت این است که شاه و همه خاندانش باید کنار بروند.»
امام خمینی به مناسبت روی کارآمدن دولت نظامی و کشتار ۱۳ آبان دانشگاه تهران، طی پیامی خاطرنشان کردند: «من از جنایاتی که اخیرا با فرزندان اسلام در دانشگاهها نمودهاند در سوگم. من از دانشجویان عزیز که در راه اسلام و کشور فدایی دادهاند و در مقابل شاه با مشتی گره کرده ایستادهاند و او را محکوم کردهاند، تشکر میکنم. عزیزان من از این هیاهوی نظامی نهراسید، که نمیهراسید. شما ملت شجاع ثابت کردید که این تانکها و مسلسلها و سرنیزهها زنگ زده است و با اراده آهنین ملت نمیتواند مقابله کند.... ملت هوشمند ایران نه از چماق و سرنیزه هراس دارد و نه از این خدعه و نیرنگ و فریب.»
بنیانگذار جمهوری اسلامی همچنین در سخنرانی برای گروهی از ایرانیان مقیم نوفل لوشاتو اظهار کردند: «.. مردم حکومت نظامی را دیدهاند. دیگر چیز عجیبی نیست که حالا به چشم مردم عجیب بیاید و بترسند.... دیگر عادی مردم است. کسی خیال نکند حکومت نظامی راه حل است؛ یا امریکا مثلا خیال نکند به این که کودتای نظامی بشود، رژیم را میبرد و نظامیان را سرکار میآورد. مگر میشود؟!»
منبع: ایسنا
انتهای پیام/