سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وقتی مستعمره ایالات متحده بودیم/چرا آمریکا با ما دشمنی می‌کند؟

تاریخ روابط ایران و ایالات متحده آمریکا از جنگ جهانی دوم که این روابط شروع شد تا زمان اشغال سفارت آمریکا در تهران که قطع شد، چیزی جز موارد متعدد استعمار و بهره‌کشی رایگان از ایران ندارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روابط ایران و ایالات متحده آمریکا یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار مناسبات سیاسی و بین‌المللی است که الگو‌های تکراری جالبی در دهه‌های گذشته دارد؛ مواردی مثل تحریم، حمله نظامی، اعزام نیرو، تهدید، محاصره، جنگ روانی و … همه از جمله کلیدواژه‌هایی هستند که در بحث گسترده رابطه ایران و آمریکا با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم.

رابطه ایران با آمریکا امری است که با وقوع جنگ جهانی دوم و باز شدن پای آمریکا به ایران آغاز شد و وقوع انقلاب اسلامی هم موجب قطع آن شد. این‌رابطه فراز و نشیب چندانی نداشت؛ در نقطه‌ای که انقلاب اسلامی بود، به‌طور ناگهانی قطع شد، اما از ابتدا تا آن مقطع، به‌طور تصاعدی، رو به رشد بود؛ رشدی که به مستعمرگی هرچه بیشتر ایران می‌انجامید. اما این‌روند همان‌طور که اشاره کردیم با وقوع انقلاب، کاملاً متحول شد.

یکی از موارد تکرار تاریخ روابط ایران و آمریکا را می‌توان در تشابه شرایط امروز که دولت دونالد ترامپ سر کار است و روز‌هایی که آمریکا سر راه دولت محمد مصدق سنگ‌اندازی می‌کرد، مشاهده کرد.

کاری که آمریکا با مصدق کرد، مشابه همان‌کاری است که ترامپ با ایران کرده و می‌کند و در واقع از یک فرمول ثابت و همیشگی پیروی می‌کند: فشار‌های اقتصادی و تحریم، با همراهی فشار روانی، سمپاشی و جنگ رسانه‌ای که در آن، رسانه‌ها اطلاعات مسموم را به خورد مردم ایران می‌دهند تا مقاومت‌شان در جنگ اقتصادی شکسته شود.

این‌که چرا امروز ایران توسط آمریکا تحریم می‌شود، پاسخ ساده‌ای دارد: تلاش برای جلوگیری از قدرت و اوج‌گرفتن ایران. نمونه تکراری این‌رویکرد را هم می‌توان باز در همان‌سال‌های دولت مصدق جستجو کرد؛ زمانی که دولت ایران، پس از ملی شدن صنعت نفت، به میزانی از قدرت نظامی و اقتصادی رسیده بود که مدعی نقش ساماندهی منطقه خاورمیانه باشد و قدرت‌های بزرگ این‌مساله را خوش نداشتند.

البته ایرانِ آن‌زمان برای رسیدن به چنین جایگاهی، مدیون همکاری متحد بزرگش یعنی آمریکا بود که سیل کمک‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی خود را به ایران سرازیر کرده بود، اما ایران امروز با وجود داشتن چنین ادعایی (ساماندهی منطقه) چنان کمکی و پشت‌گرمی‌ای ندارد.

کتاب «روابط ایران و آمریکا (۱۹۴۲-۱۹۶۰)» نوشته گوهر اسکندریان استاد ارمنستانی تاریخ که سال ۲۰۱۰ به زبان ارمنی چاپ شد، یکی از منابع مطالعاتی خوب درباره تاریخ ایران و آمریکاست که نویسنده‌اش تلاش کرده کتاب خود را با دوری از الگو‌های قالب ادبیات شوروی بنویسد و از حیث بی‌طرفی، کتاب خوبی برای مرور تاریخ روابط ایران و آمریکاست. اسکندریان در صفحه ۲۵۲ و فراز‌های پایانی کتاب خود، نوشته است: «ایران امروز سیاست خارجی و داخلی مستقلی پیش می‌برد؛ اقتصاد و توان نظامی کشور رشد ثابتی دارد. ایران یکی از کشور‌های قدرتمند منطقه به شمار می‌آید که براساس ترازنامه نظامی ۱۹۹۱-۱۹۹۲ یک ارتش ۵۲۸ هزار نفری دارد…»، اما ایرانی که او در کتاب خود تا پیش از این‌مقطع (یعنی ایرانِ سال ۲۰۱۰) ترسیم کرده، ایرانی توسری‌خور و وابسته است که اگر دست حمایت آمریکا از پشت آن برداشته می‌شد، توانایی ایستادن روی پای خود را نداشت. این‌مولف در بخش «سخن پایانی» کتابش نوشته است: «اکنون همه دریافته‌اند که غربی‌ها در کنار موضوع دستیابی ایران به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای، سخت نگران جهش علمی-فنی ایران‌اند؛ چیزی که به ایران امکان خواهد داد پس از گذشت ۱۰-۲۰ سال سیاست کاملاً مستقلی در پیش گیرد و تلاش کند همه مسائل منطقه‌ای را به کمک نیرو‌های خود منطقه حل و فصل کند.» با توجه به سال نگارش کتاب، چندسال بعد نمونه عینی این‌مساله یعنی حضور و تأثیرگذاری ایران در سوریه به سمع و نظر همه مردم دنیا رسید.

یک نکته مهم دیگر درباره نتیجه‌گیری‌های اسکندریان در کتاب «روابط ایران و آمریکا»، با اشاره به قطع ارتباط ایران و آمریکا از انقلاب اسلامی تا سال ۲۰۱۰، این است: «به نظر ما در آینده‌ای دور یا نزدیک این دو متحد پیشین بی‌گمان به گفتگوی دوجانبه خواهند پرداخت و مسائل حاد موجود را ساماندهی خواهند کرد» جالب است که این‌نکته هم جامه عمل پوشید و ایران و آمریکا در زمینه مذاکرات و توافق برجام، پشت یک میز نشسته و بدون واسطه مذاکره کردند، اما با روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ نتیجه همه مذاکرات از بین رفت.

یکی از حقایق مهم تاریخی درباره سیاستمداران آمریکایی که در کتاب «روابط ایران و آمریکا» هم به آن اشاره شده و امروز هم به عینه شاهدش هستیم، این است که «دشوار بتوان مقامی پیدا کرد که به نحوی با انحصارات نفتی در ارتباط نباشد.» (صفحه ۱۱۸) و همچنین «باید گفت که سیاست آمریکا در خاور نزدیک و میانه بدون توجه به این‌که رئیس‌جمهور از کدام حزب باشد تغییر اساسی نمی‌یافت. هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان از منافع انحصار‌های بزرگ آمریکایی دفاع می‌کردند.» (صفحه ۱۱۹) و این یکی از بحث‌هایی است که این‌روز‌ها درفضای مجازی و محافل مختلف سیاسی مطرح است؛ این که آمدن جو بایدن یا حضور دوباره دونالد ترامپ در کاخ سفید، تفاوتی در وضعیت فعلی ایران ایجاد نمی‌کند و رویکرد کلی آمریکا در قبال ما و کشورمان، ثابت است. مساله نفت هم که همیشه بوده و هست و در ادامه این‌مطلب به‌طور مفصل به آن خواهیم پرداخت.

یکی از لطیفه‌های تاریخ سیاست جهان و روابط ایران و آمریکا را آیزنهاور رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده در مه ۱۹۵۷ در پیامی به مردم آمریکا گفت؛ زمانی که کودتای ۲۸ مرداد پیروز شده بود و او در صدد موجه‌جلوه‌دادن عملیات کودتا گفت ایران واقعاً با خطر جدی کمونیسم آن هم از جانب مصدق روبرو بود و سپس در جملاتی دیگر اضافه کرد: «ایران از ما کمک‌های ضروری دریافت کرده است… ایران در آزادی به سر می‌برد. استقلال او نشان‌دهنده اهمیتی است ما به استقلالش می‌دهیم.» این‌مساله در کتاب «پاسخ به تاریخ» شامل خاطرات محمدرضا پهلوی صفحه ۹۱ به ۹۲ آمده است.

در بخشی از این‌مطلب حتماً به شایبه «پیشرفت ایران به خاطر کمک‌های آمریکا در سال‌های پیش از انقلاب» پاسخ خواهیم داد و برای این‌کار از کتاب گوهر اسکندریان کمک خواهیم گرفت. اما در همین ابتدای بحث بد نیست به این‌نکته مهم و تذکر پژوهشگر ارمنی مذکور اشاره کنیم که نوشته: «باید گفت اگرچه این‌کمک‌ها ضرورت داشت، برای ایران بسیار گران تمام شد. تجربه حکومت‌های جوان نشان می‌دهد که کمک‌های آمریکا آن‌ها را به وابستگی مالی و افزایش بدهی خارجی کشانده است. دولت‌ها برای بازگرداندن اصل و فرع این بدهی‌ها دوباره از آمریکا تقاضای کمک می‌کردند. هریمن سیاستمدار معروف آمریکایی، آشکارا اعلام کرد: کمک‌های آمریکا در واقع صندوق کمک به خود ایالات متحد است.» (صفحه ۱۸۱ به ۱۸۲) در همین‌زمینه جان دالس وزیر وقت امور خارجه آمریکا هم پس از کودتای ۲۸ مرداد گفته بود: «برای تصرف یک کشور خارجی دو راه وجود دارد: یکی برقراری کنترل نظامی بر مردم آن کشور با نیرو‌های مسلح و دیگری برقراری نظارت بر اقتصاد کشور با سیاست مالی.» و مورد دوم، همان کاری است که ایالات متحده آمریکا با ایران کرد.

* ۱- چرا آمریکا در امور کشور‌های دیگر دخالت می‌کند؟

سازمان مرکزی اطلاعات (سیا)، که عملیات‌های جاسوسی مختلفی را در کشور‌های جهان اجرا می‌کند، براساس قانون امنیت ملی آمریکا مصوب سال ۱۹۴۷، تشکیل شد که البته این‌قانون هیچ اصلی مربوط به فعالیت‌های مخفیانه نداشت. براساس قانون امنیت ملی آمریکا، شورای امنیت ملی این‌کشور به ریاست رئیس‌جمهور تشکیل شد که می‌توانست متکی بر سازمان سیا باشد. اول دسامبر ۱۹۴۷، یعنی دو ماه پس از تأسیس سازمان سیا، شورای امنیت ملی آمریکا در نخستین نشست خود حکم کاملاً محرمانه‌ای به شماره ۵۴۱۲.۲ صادر کرد که به سیا اجازه می‌داد چنان‌چه موضوع منافع امنیتی ایالات متحد در میان باشد، در کشور‌های دیگر عملیات مخفیانه انجام دهد. در این‌حکم اشاره شده بود عملیات مخفیانه باید به صورتی اجرا شود که دولت آمریکا در صورت لزوم بتواند آن‌ها را انکار کند. به قول گوهر اسکندریان، با این‌حکم، «آمریکا در صورت لزوم می‌توانست با نقض اصول سازمان ملل در امور داخلی کشور‌های دیگر دخالت کند. سازمان سیا می‌توانست بر اساس اطلاعات خود فعالیت کند.» (صفحه ۱۳۴ به ۱۳۵)

در ادامه این‌تصمیمات، شورای امنیت ملی آمریکا در ۱۹۴۸ با حکمی ویژه، اجرای عملیات‌های مخصوص را در کشور‌های در حال رشد، به سازمان سیا سپرد. در زمان انجام عملیات کودتای ۲۸ مرداد هم بنا شد در صورت شکست عملیات، رئیس‌جمهور، وزیر خارجه و رئیس سیا هرگونه ارتباط با کودتا را انکار کنند. تنها در سال ۱۹۷۶ بود که کمیسیون مخصوص سنا برای رسیدگی به عملکرد نهاد‌های جاسوسی آمریکا رسماً از دخالت آمریکا در امور داخلی ایران خبر داد.

سازمان سیا بین سال ۱۹۵۳ تا ۵۴ دو عملیات مداخله‌جویانه انجام داد؛ یکی در ایران و دومی در گواتمالا. این‌عملیات‌ها در ایران برای منافع نفتی آمریکا و در گواتمالا به‌خاطر منافع زراعی و کشاورزی بودند. یکی از اهداف مهم این‌گونه عملیات‌ها که نباید از نظر دور داشته شوند و البته در ادامه مطلب به آن خواهیم پرداخت، تحلیلی است که گوهر اسکندریان در کتاب خود آورده است: «آمریکا می‌کوشید با استفاده اوضاع آشفته جهان در دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ به سلطه انگلیس در منطقه پایان دهد.»

به این‌ترتیب مشخص می‌شود چرا آمریکایی‌ها به خود اجازه می‌دهند، در امور کشور‌های دیگر مداخله، در خاک‌شان نیرو پیاده و یا کودتا کنند. بزرگ‌ترین توجیهشان حکم شورای امنیت ملی‌شان است که استنباط می‌کند امنیت ملی این‌کشور چه زمانی در خطر افتاد یا قرار است بیافتد!

* ۲- اتفاقات مهم تاریخی تا پیش از ورود آمریکا به ایران

پیش از ورود نیرو‌های متفقین به ایران، رضاخان یادداشتی برای فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا فرستاد و خواستار ممانعت آمریکا از تجاوز انگلیس و شوروی به ایران شد. اما کوردل هال وزیر امور خارجه آمریکا قاطعانه این‌درخواست را رد کرد. این‌مطلب در اسناد کتابی مطرح شده که سال ۱۹۸۸ با عنوان «ایران و ایالات متحده: مطالعه جنگ سرد» در آمریکا چاپ شد. آمریکا چه آن‌زمان و چه زمان محمدرضا پهلوی به دنبال به دست آوردن «آوازه نیک» در ایران بود و با گذشت سالیان زیاد از کودتای ۲۸ مرداد و دیگر رسوایی‌ها، هنوز هم در پی کسب این‌آوازه در ایران است.

محمدرضا پهلوی پس از جانشینیِ رضاخان و تاجگذاری، به آمریکا پیشنهاد عقد پیمان داد. او معتقد بود اگر متفقین کمک‌های خود را از راه ایران به شوروی نمی‌رساندند، حمله آلمان در ۱۹۴۲ به پیروزی می‌رسید و ایران به اشغال نازی‌ها در می‌آمد. به‌همین‌دلیل به دنبال گرفتن امتیاز از متفقین و آمریکا بود و این‌رویکرد را تا زمان انقلاب اسلامی و سقوطش ادامه داد.

بریتانیا در سال ۱۹۴۱ مرکز تدارکات خاورمیانه را راه‌اندازی کرد و آمریکا در سال ۱۹۴۲ به عضویت آن درآمد. توجه داریم که این‌اتفاق مربوط به دوره‌ای است که هنوز انگلیس در ایران و خاورمیانه قدرت داشت و پای آمریکا به کشورمان باز نشده بود. به‌هرحال مرکز تدارکات خاورمیانه باعث شد کل اقتصاد کشور‌های خاور نزدیک و میانه، در کنترل انگلیس و آمریکا قرار بگیرد. اتفاق مهم بعدی امضای قرارداد «پیمان سه‌جانبه» بین ایران، شوروی و انگلستان بود. این‌قرارداد با هدف خارج‌کردن ایران از بی‌طرفی و قانونی‌کردن حضور انگلیس و شوروی در ایران امضا شد و در آن تاکید شده بود حضور نیرو‌های انگلیس و متفقین در ایران، هرگز به معنای اشغال نظامی نیست. در ادامه همین وقایع بود که ایران در ۹ سپتامبر ۱۹۴۳ (۱۷ شهریور ۱۳۲۲) به آلمان اعلان جنگ داد. در نتیجه آمریکا قدم جدیدی در تثبیت موقعیتش در ایران برداشت. گوهر اسکندریان هم در کتاب خود گفته «در دوران جنگ جهانی دوم نفوذ آمریکایی‌ها در ایران تشدید شد.» (صفحه ۱۸)

این‌محقق در کتابش مطالبی دارد که بیانگر این‌واقعیت تلخ هستند که پس از جنگ جهانی دوم و تثبیت جای پای آمریکا در ایران، کشورمان به‌طور رسمی از دامان انگلیس خارج و به دامن آمریکا افتاد. آمریکا در کنار اعطای کمک‌های مالی و اقتصادی تلاش می‌کرد برای دفاع از منافع خود در ایران، اتباع خود را در مقام‌های حساس دولتی جابه‌جا کند. یکی از پست‌های حساس و مهم در این‌زمینه به ماکس وستون تورنبرگ، مشاور وزارت امور خارجه آمریکا رسید که از ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۹ به عنوان مدیر امور نفتی در ایران به فعالیت پرداخت. زمانی که جنگ هنوز ادامه داشت، یعنی سال ۱۹۴۳ با تلاش قوام‌السلطنه ایران و آمریکا یک قرارداد تجاری امضا کردند که به موجب آن، شرایط مساعدی برای ۳ عاملِ «واردات کالا‌های آمریکایی به ایران»، «صادرات کالای ایرانی به آمریکا» و «کاهش نرخ گمرکی» فراهم شد. اسکندریان در این‌باره به نقل از مطبوعات آن‌دوره ایران می‌گوید هدف از این‌قرارداد (۸ آوریل ۱۹۴۳) رساندن آمریکا به جایگاه ممتاز آلمان در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم بود. در نتیجه شمار مستشاران آمریکایی در ایران در سال ۱۹۴۳ به ۷۵ نفر رسید و طبق اسناد تاریخی، آن‌ها خود را در کشوری تحت اشغالشان یا راحت‌تر بگوییم مستعمره‌شان احساس می‌کردند. در همان‌سال ۱۹۴۳ بود که روزولت رئیس‌جمهور آمریکا دکترین حمایت خود را تدوین کرد. این‌دکترین توسط همه رئیس‌جمهور‌های بعدی آمریکا هم دنبال شد. اما حالا که از لفظ مستعمره استفاده کردیم بد نیست به کنفرانس تهران هم اشاره کنیم که در آن، استالین، چرچیل و روزولت برای روز‌های آینده جنگ جهانی دوم در آن حضور پیدا کردند و رفتار استعمارگرایانه خود را به‌طور عیان و عریان‌تری نشان دادند. از سران متفقین که به تهران آمده بودند، روزولت و چرچیل اصلاً لزومی برای رفتن نزد شاه و دیدار با او احساس نکردند و فقط استالین بود که با رعایت اصول دیپلماتیک به دیدار شاه رفت و به‌همین‌دلیل هم باعث تعجب او شد.

کنفرانس تهران که روزولت (آمریکا)، چرچیل (انگلیس) و استالین (شوروی) به‌عنوان سران متفقین در آن حضور پیدا کرده و ضمن تعیین تکلیف برای ایران، سرنوشت روز‌های پس از جنگ جهانی دوم را برنامه‌ریزی کردند. این‌کنفرانس از ۲۸ نوامبر تا ۱ دسامبر ۱۹۴۳ طول کشید

کوردل هال همان وزیر امور خارجه‌ای که درخواست رضاخان را رد کرده بود، درباره این‌برهه از روابط ایران و آمریکا گفته است: «هیچ‌یک از کشور‌های خاور نزدیک و میانه به اندازه ایران مورد توجه محافل حکومتی آمریکا نبوده است.» گوهر اسکندریان به نقل از اسکار ویلارد خبرنگار آمریکایی مرکوری در سال ۱۹۴۳ این‌مطلب را در کتاب خود آورده است: «ما از ایران حمایت کردیم و چنان ساکت و آرام به آن رسیده‌ایم که حتی تا این اواخر تعداد اندکی آمریکایی می‌دانستند که هزاران شهروند ما و منابع مالی فروان و در پی آن‌ها یک ارتش کامل با نام "فرماندهی خلیج فارس" به آن‌جا منتقل شده است.» (صفحه ۲۰) توضیح تکمیلی اسکندریان در این‌باره این است که آن‌زمان، بندرعباس، خرمشهر و بندر شاهپورِ ایران در کنترل فرماندهی خلیج فارس قرار داشتند. در همین‌راستا باید بگوییم یکی از اهداف مهم آمریکایی‌ها پس از جنگ جهانی دوم، در دست گرفتن کنترل نیرو‌های مسلح ایران بود که تا حد بسیار زیادی به آن رسیدند. در این‌زمینه مطالب زیادی هست که در ادامه مطلب به آن‌ها می‌پردازیم.

طمع آمریکا به منابع نفتی ایران هم از جمله مسائل مهم تاریخی است که از آن‌دوران تا امروز ادامه داشته است. در نتیجه همین سیاست‌های طمع‌ورزانه بود که ایران امتیاز‌های نفتی شوروی را رد کرد و در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، همراه با ترکیه تبدیل به کانون اصلی سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه شد. اما میزان کمک‌های آمریکا به ترکیه همیشه بیشتر از ایران بوده است. این‌واقعیت تاریخی نیز نباید مغفول واقع شود که به مدد کمک‌های ایران به متفقین در جنگ جهانی دوم، وضع اقتصادی کشور بسیار وخیم و حجم تولیدات بسیار کم شد. در نتیجه در سال ۱۹۴۴ قیمت کالا‌ها در کشورمان به ۱۱ برابر قیمت‌شان در سال ۱۹۳۷ میلادی رسید. گشودن دروازه‌های خاورمیانه به روی تجارت آمریکا هم طرحی بود که شورای ملی تجارت خارجی آمریکا در سال ۱۹۴۶ با طرح آن، از دولت آمریکا خواست موانع پیش‌روی مساله را بردارد. همان‌سال بود که برنامه ۷ ساله عمرانی قوام‌السلطنه در ایران آغاز شد که توسط مستشاران آمریکایی طراحی شده بود. اشتغال‌زایی برای جمعیت بی‌کار شهر‌ها و روستا‌ها هدف این‌برنامه عنوان شد و تأمین مالی‌اش هم از محل اعتبارات «قرارداد الحاقی» شرکت نفت ایران و انگلیس انجام می‌شد. آمریکا در ادامه وام‌های میلیون‌دلاری زیادی به ایران داد که تفکیک جزبه‌جز و دقیق‌شان از حوصله این‌مطلب خارج است و در بخش اول کتاب «روابط ایران و آمریکا» قابل مطالعه هستند.

محمود جم وزیر جنگ ایران و جرج آلن سفیر آمریکا در ایران روز ۱۳ مهر ۱۳۲۶ (۱۹۴۷) موافقتنامه‌ای نظامی بین دو کشور امضا کردند که این‌توافق به آمریکا امکان می‌داد در شکل‌گیری نیرو‌های مسلح ایران نقش اساسی داشته باشد و در نتیجه آن، ایران دیگر نمی‌توانست بدون موافقت آمریکا از هیچ کشور دیگری مستشار نظامی دعوت کند. طبق این‌قرارداد فقط آمریکا بود که مجاز به داشتن مستشار در ارتش ایران بود و اعضای هیئت نظامی آمریکا مجاز بودند به همه مؤسسات نظامی ایران سرکشی و اسنادشان را مطالعه کنند. همچنین ایران مکلف بود فقط از ایالات متحده جنگ‌افزار بخرد و آمریکا هم برای این‌خرید‌های ایران، کمک مالی می‌کرد. به‌راستی همه این‌عوامل را در کنار یکدیگر، چه‌چیزی به جز استعمار و وابستگی نظامی یک کشور توسط دیگری دانست؟ گوهر اسکندریان هم درباره این‌دستاورد‌های نظامی سیاسی آمریکا نوشته است: «این را به راستی می‌توان پیروزی سیاست ایالات متحد دانست.» (صفحه ۳۰)

آن‌سیاست خیرخواهانه یا همان آوازه نیک که آمریکا در پی رسیدنش در ایران بود، در نتیجه امضای چنین قراردادهایی، خود را با کاهش نفوذ شوروی و انگلستان در ایران، و هشدار خطر نفوذ شوروی و حزب توده در کشور نشان می‌داد. در پی عقد این‌قرارداد همکاری بین ایران و آمریکا، سفیر وقت شوروی در ایران، در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۶) یادداشتی اعتراضی به دولت ایران داد که در آن گفته شده بود آمریکا در تلاش است ایران را تبدیل به پایگاه نظامی خود کند و این‌کار مرز‌های شوروی را تهدید می‌کند. در ادامه این‌وقایع هم ماجرای سوءقصد و ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ (۱۹۴۹) رخ داد که دولت ایران، حزب توده و شوروی را به دست داشتن در آن متهم کرد. شاه در نوامبر ۱۹۴۹ به واشنگتن سفر کرد و در ضیافتی که به افتخارش برگزار کرده بودند، گفت ایران درباره امنیت ملی و توسعه اقتصادی و اجتماعی، نیازمند همکاری با آمریکا است. او همچنین گفت ایران به دلیل کمبود وسایل دفاع از بقای خود مطمئن نیست و از آمریکا برای برنامه‌ریزی استراتژیکی مشترک درخواست کمک کرد.

به غیر از روزولت، ترومن دیگر رئیس‌جمهور آمریکا هم از سیاست دکترین حمایتی استفاده کرد و زمانی که بنا شد براساس این‌دکترین، به ایران، یونان و ترکیه کمک شود، کمک‌های اختصاص‌یافته به ایران، نسبت به دو کشور دیگر، ناچیز بود. در ادامه، سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰) موافقتنامه نظامی ایران و آمریکا در زمینه کمک‌های دفاعی دوجانبه به امضا رسید و محموله عظیمی از سلاح‌های آمریکایی وارد ایران شد. همچنین هیئت نظامی آمریکا فعالیت‌هایش را در ایران گسترش داد و مناطق شمالی کشور نیز برای عملیات اکتشافی نفت در اختیار آمریکایی‌ها قرار گرفت. می‌دانیم که در آن‌دوران، آمریکا و شوروی کشمکش‌هایی برای نفت شمال ایران داشتند و حزب توده در این زمینه تحرکاتی را به ثمر نشاند.

جالب است که هدف کمک‌های نظامی و اقتصادی آمریکا به ایران در این‌برهه، مانند دیگر مقاطع تاریخی رابطه ایران و آمریکا، فروش بیشتر سلاح‌های آمریکایی به کشورمان بود. آمریکا همچنین برای جبران مخارج خود، کارشناسانش را برای آموزش استفاده از سلاح‌های خود به ایران فرستاد. تحلیلی که گوهر اسکندریان از این‌مساله دارد این است که ایران وابسته می‌شد، چون در صورت خرابی سلاح‌ها، از پس تعمیرشان برنمی آمدو فقط خود آمریکایی‌ها بودند که باید تعمیر و تأمین لوازم یدکی را به عهده می‌گرفتند.

* ۲-۱ دمیدن یا ندمیدن استعمارگران در شیپور تجزیه‌طلبی:

تجزیه ایران، یکی از سیاست‌های قدیمی آمریکا و استعمارگران شرق و غرب بوده که ظاهراً همیشه در پی اجرایش بوده‌اند. آمریکا، شوروی و قدرت‌های غربی هرگاه تجزیه‌طلبی را در راستای سیاست‌های خود دیده‌اند، از آن حمایت کرده‌اند؛ مانند سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴) که جنبش‌های دولت خودمختار آذربایجان و کرد‌های کردستان شکل گرفتند. جالب است در آن‌برهه علاوه بر آذربایجان که اهرم فشار شوروی بود، کرد‌های ایران هم تا حدی به شوروی امید بسته بودند. اسکندریان هم در بخشی از کتاب خود می‌گوید: «دولت ایران به درستی می‌دانست که جنبش‌های خودمختاری آذربایجان و کردستان از سوی اتحاد شوروی برانگیخته شده است. گواه روشن آن این بود که هرگاه دولت ایران برای ساماندهی امور داخلی خود ارتش می‌فرستاد با مقاومت نیرو‌های نظامی شوروی روبرو می‌شد.» (صفحه ۳۹).

دقت‌داریم که این‌اتفاقات مربوط به زمانی است که پس از پایان جنگ جهانی دوم؛ صحبت خروج یا عدم خروج نیرو‌های شوروی و بریتانیا از ایران مطرح بود. در این‌کشاکش‌ها، دولت آمریکا در ۲۴ نوامبر ۱۹۴۵ (۳ آذر ۱۳۲۴) با یادداشت سفیر آمریکا در مسکو، از دولت شوروی خواست نیرو‌های شوروی، انگلیس و آمریکا برای بهبود اوضاع کشور، پیش از موعد مقرر ایران را ترک کنند. این‌حرکت سیاسی را هم می‌توان در راستای تقویت همان تصویر خیرخواهانه‌ای دانست که آمریکا سال‌ها نزد مردم ایران از خود ساخته بود. به‌هرحال آن‌زمان شوروی می‌گفت حضور نیرو‌های آمریکا در ایران غیرقانونی است و استنادش هم برای این‌مساله، این بود که آمریکا، مثل انگلیس و شوروی برای حضور نیروهایش در ایران، هیچ مجوز یا قراردادی ندارد. جالب است که در پی نارضایتی آمریکا از موضع‌گیری شوروی، این‌کشور پیشنهاد یک نشست سه‌جانبه را داد و در آن وزرای امور خارجه سه کشور حضور پیدا کردند. ترومن رئیس‌جمهور آمریکا از نتیجه این‌کنفرانس هم راضی نبود و آن‌چه جالب است، یکی از جملات اوست: «ایران (در طول جنگ جهانی دوم) یک دالان آزاد در اختیار ما گذاشته بود…»

همان‌طور که پیش‌تر توضیح داده‌ایم، شوروی برای خروج از خاک ایران، کارشکنی‌های زیادی کرد و در پیِ گرفتن امتیازات مختلف بود. ماجرای تخلیه ایران از نیرو‌های اشغال‌گر هم ماجرایی تاریخی است که مشابه و مابه‌ازای امروزی دارد؛ مثل مساله خروج نیرو‌های آمریکایی از عراق که تا مطمئن نشوند امتیازات عدیده خواهند گرفت، این‌کشور را ترک نخواهند کرد. در ادامه همین‌وقایع بود که جنگ سرد بین قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم شکل گرفت که از نظر محمدرضا پهلوی، این‌رویداد از ایران آغاز شد. اما یکی از فراز‌های مهم تاریخ در این‌باره که در کتاب گوهر اسکندریان هم به آن اشاره شده، به این‌ترتیب است: «رئیس‌جمهور ترومن به ارتش آمریکا آماده‌باش داد تا در صورت لزوم در ایران به عملیات نظامی بپردازند. افزون بر این، ایالات متحد مستقیماً تهدید کرد که از سلاح اتمی بر ضد شوروی استفاده خواهد کرد. بر اساس خاطرات سناتور هنری جکسون، ترومن سفیر اتحاد شوروی، آندره گرومیکو را به کاخ سفید دعوت کرد و گفت اگر نیرو‌های شوروی فوراً از ایران خارج نشوند، آمریکا ضد شوروی از سلاح اتمی استفاده خواهد کرد.» (صفحه ۴۵)

هری ترومن سی‌وسومین رئیس‌جمهور آمریکا که گفته بود ایران در جنگ جهانی دوم یک دالان آزاد در اختیار متفقین قرار داد و همچنین استالین را تهدید به جنگ اتمی کرد

در نتیجه این‌مسائل بود که نیرو‌های شوروی خاک ایران را ترک کردند و جای پای بیشتری برای آمریکا در ایران باز شد. البته قوام‌السلطنه نخست‌وزیر ایران هم پیش از آن، به مسکو سفر کرده و اطمینان داده بود که امتیازاتی از نفت ایران به شوروی واگذار خواهد شد. قول تأسیس شرکت مختلط نفت ایران و شوروی، یکی از وعده‌هایی بود که در این‌زمینه به شوروی داده شد و آمریکا هم پس از خروج شوروی از ایران، تا حد ممکن تلاش کرد در تأسیس این‌شرکت نفتی اختلال ایجاد کند. یکی از این‌اقدامات صدور بیانیه سفیر آمریکا در ۲۰ شهریور ۱۳۲۵ بود که در آن اعلام شد ضمن دفاع از حقوق ملت ایران، از آن‌ها خواسته می‌شود نفت خود را به صلاحدید خود اداره کنند؛ و این «صلاح‌دید خود» احتمالاً به معنای اداره نفت توسط آمریکا بوده؛ نه شوروی و نه ملت ایران!

خلاصه این‌که مذاکرات قوام در مسکو، سپس در تهران ادامه پیدا کرد، اما پس از سفری که او به مسکو داشت، اشرف پهلوی خواهر شاه هم به مسکو سفر کرد تا اطلاعات توافقات قوام با شوروی را به اطلاع دربار برساند. در همین‌زمان جرج آلن سفیر آمریکا در ایران، به دولت مرکزی ایران اعلام می‌کرد آمریکا آماده کمک به ایران است و از ایران می‌خواست حاکمیت خود را در استان‌های مرزی برقرار کنند. یکی از نکات و کلیدواژه‌های جالب و البته دردناک، در این‌زمینه «تلقی» است که نمونه‌های امروزی زیادی دارد. در تاریخ روابط ایران و آمریکا هم این‌تفاوت تلقی را درباره مساله انرژی هسته‌ای می‌بینیم. گوهر اسکندریان در کتاب خود می‌نویسد پس از امضای قرارداد توافق میان قوام و سادچیکوف سفیر شوروی در ایران، شوروی موظف شد نیرو‌های خود را از مسیر آذربایجان خارج کند و مساله آذربایجان را به‌عنوان یک مساله داخلی ایران «تلقی» کند. در نتیجه این‌اتفاقات، قوای دولتی ایران، آذربایجان را بدون جنگ تصرف کرده و به بیان صحیح‌تر پس گرفتند. در نتیجه استان اذربایجان که می‌رفت مثل قرارداد‌های ترکمان‌چای و گلستان از خاک ایران جدا شود، دوباره به خاک ایران ضمیمه شد و در کنترل دولت مرکزی قرار گرفت.

گوهر اسکندریان در کتاب خود درباره خروج نیرو‌های شوروی از ایران، یک‌جمع‌بندی از مورخان و سیاستمداران آمریکایی و ایرانی دارد. او می‌گوید درباره این‌مساله چند دیدگاه وجود دارد. اولی دیدگاه آمریکایی‌هاست که تنها عامل مؤثر در خروج نیرو‌های روس را، اقدام ترومن می‌دانند. دیدگاه دیگر متعلق به ایرانی‌هاست که برای دیپلماسی قوام السلطنه جایگاه خاصی قائل‌اند و نقش آمریکا را تقلیل می‌دهند. اما دیدگاه خود این‌نویسنده، هر دو عامل را در نظر گرفته و مؤثر می‌داند؛ و البته عامل سومی را هم اضافه می‌کند؛ این‌که شوروی تازه از جنگ بیرون آمده و نمی‌خواسته با قدرت‌های جهانی یا به بیان راحت‌تر آمریکا، درگیر جنگ دوباره شود.

اگر بخواهیم تا این‌مقطعِ بحث را جمع‌بندی کنیم، باید بگوییم از ابتدای باز شدن پای آمریکا به ایران یعنی از سال ۱۹۴۲ و بحبوحه جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۵۰ یعنی ۵ سال پس از جنگ، وجهه آمریکا نزد مردم ایران بالا رفت و آمریکا هم در سال‌های بعد از این‌موضوع حداکثر استفاده را کرد. اما این‌که چرا این‌وجهه بالا رفت، دو دلیل دارد؛ سابقه بد و استعمارگرایانه ظاهری و بیرونی انگلستان و دیگر خطر شوروی و شیوع کمونیسم در ایران که به‌طور مرتب توسط آمریکا هشدار داده می‌شد.

آمریکا طی ۳ سال بعد یعنی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ کمک‌های مالی زیادی را سرازیر ایران کرد که از نظر گوهر اسکندریان، مهم‌ترین عامل روابط ایران و آمریکا، همین‌کمک‌های بی‌حدوانت‌ها بودند.

* ۳- روابط ایران و آمریکا از ۱۹۵۳ تا پیش از کودتا _ استعمار؛ کمک‌ها و وابستگی‌ها

آمریکا در دهه ۱۹۵۰ یک سیاست مهم داشت که عبارت بود از تخصیص کمک به کشور‌های توسعه نیافته که به گفته گوهر اسکندریان چنین‌سیاستی در کوتاه‌مدت جواب می‌داد. این‌رویکرد در قالب لایحه‌ای با عنوان کمک به کشور‌های توسعه نیافته در کنگره آمریکا تصویب شد. براساس اصل چهار دکترین ترومن، بنا بود آمریکا به ایران، افغانستان، مصر، عراق، اسرائیل، اردن، لبنان و عربستان کمک کند. ترکیه نیز که نامش این‌میان نیست، براساس طرح مارشال کمک دریافت می‌کرد. در نتیجه کمک‌های نظامی آمریکا به ایران، از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ شمار نظامیان ارتش ایران از ۶۵ هزار نفر به ۱۲۳ هزار نفر رسید. آمریکا در برنامه کمک‌های دفاعی خود به اعضای ناتو در خاورمیانه و خاور نزدیک یعنی ترکیه و یونان، از ایران، کره جنوبی و فیلیپین هم حمایت سیاسی می‌کرد. ایران در این‌کمک‌ها، جایگاه سیزدهم یعنی آخرین جایگاه را داشت.

کشور‌هایی که از آمریکا کمک دریافت می‌کردند، موظف بودند از اقتصاد و نیرو‌های مسلح خود گزارش تهیه کرده و در اختیار آمریکا قرار دهند. همچنین باید جلوی ملی‌کردن شرکت‌های خصوصی آمریکایی را در کشور خود می‌گرفتند. این‌کشور‌ها همچنین تعهد داده بودند شرایط مناسبی برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های خصوصی آمریکا در خاک خود فراهم کنند. وجوه کمکی هم که از آمریکا دریافت می‌کردند، باید فقط صرف خرید کالا از آمریکا می‌شد. همچنین کشور‌هایی که از آمریکا وام می‌گرفتند، نه تنها ناچار به بازگرداندن اصل مبلغ و بهره سالانه‌اش در موعد مشخص بودند، بلکه باید آن را به دستور وام‌دهنده یعنی دولت آمریکا، و با نظارت این‌دولت هزینه می‌کردند. حتی یکی از این‌موارد برای استعماری‌خواندن قرارداد‌های این‌کشور‌ها با آمریکا کافی است. اما فهرستی بلندبالا از این‌موارد را چه‌چیزی جز بهره‌کشی و استثمار بی‌سابقه آمریکا از کشور‌های دیگر می‌توان نام گذاشت؟

اما درباره ایران، براساس قرارداد کمک ۱۹ اکتبر ۱۹۵۰ (۲۷ مهر ۱۳۲۹) هیئت‌های اقتصادی آمریکا مجاز بودند نه‌تن‌ها از وجوه دریافتی از آمریکا، بلکه از بودجه ایران هم خرج کنند. ایران براساس این‌قرارداد، سالانه ۳.۲ میلیون ریال برای هزینه‌های عملیاتی هیئت فنی آمریکا پرداخت می‌کرد. در ادامه شرایط قرارداد مذکور، کارکنان هیئت آمریکایی از پرداخت عوارض گمرکی و مالیات معاف بودند که این‌مساله خسارت زیادی به خزانه ایران وارد می‌کرد. اسکندریان معتقد است کارکنان هیئت آمریکایی به فعالیت‌های جاسوسی هم مشغول بوده‌اند. این‌افراد همچنین مصونیت دیپلماتیک هم داشتند.

در سال‌های گذشته یکی از شائبه‌ها و شبهه‌هایی که درباره قدرت نظامی ایران در جنگ تحمیلی ۸ ساله با عراق مطرح می‌شود، این است که اگر خرید‌های تسلیحاتی محمدرضا پهلوی از آمریکا نبود، ارتش و سپاه توانایی رویارویی با عراق و حامیانش را نداشتند. اما مطالعه تاریخ روابط ایران و آمریکا خط بطلان پررنگی بر این‌ادعا می‌زند. شاه خود از میزان کمک‌های آمریکا ناراضی بوده و آن‌ها را کافی نمی‌دانسته است. او در مصاحبه‌ای که ۸ آذر سال ۱۳۲۹ با خبرگزاری رویترز داشت، گفت آمریکایی‌ها قدردانی خاصی نسبت به دوستی مردم ایران نداشته‌اند و در حالی‌که ایران طی ۲ سال و نیم، ۳ و نیم میلیون دلار برای حضور مستشاران نظامی آمریکا هزینه داده، آن‌ها هم در عوض فقط سلاح‌های کهنه و مستهلک به ایران تحویل داده‌اند. نکته مهم‌تر این است که آمریکا سلاح‌ها را همراه با کارشناسان و مستشاران نظامی خود به ایران می‌فرستاد و نگهداری و تعمیر تسلیحات ازجمله علومی بودند که ایرانی‌ها از آن بی‌بهره بودند و در صورت خرابی، علم تعمیر و تعویض این‌سلاح‌ها نزد خود آمریکایی‌ها بود نه ایرانی‌ها.

در همین‌بحث یکی از فراز‌های جالب روابط ایران و آمریکا مربوط به دوران نخست‌وزیری رزم‌آرا است که با روی کار آمدنش اعلام کرد ایران نیازی به کمک آمریکا ندارد و ۱۳ آبان ۱۳۲۹ در تهران، یک قرارداد همکاری بازرگانی را با شوروی امضا کرد. در همان سال، همچنین با شوروی درباره مسائل مرزی به توافقاتی رسید. رزم‌آرا، اما یکی از مخالفان سرسخت ملی‌شدن نفت ایران بود و دشمنی‌اش با آمریکا هم فرصتی دوباره به آمریکا می‌داد که آن‌وجهه نیک و خوب خود را نزد مردم ایران تقویت کند؛ همچنین نفت ایران را از چنگ انگلیس در بیاورد. به‌هرحال همان‌طور که می‌دانیم رزم‌آرا ۱۶ اسفند همان‌سال (۱۳۲۹/ ۱۹۵۱) در مسجد شاه ترور شد و مطبوعات شوروی به‌طور صریح آمریکا را به کشتن وی متهم کردند.

با کشته‌شدن رزم‌آرا سیاست ضدآمریکایی و نامساعد ایران به پایان رسید. در تابستان ۱۹۵۱ ایران با بانک صادرات و واردات آمریکا وارد مذاکره شد تا ۲۵ میلیون دلارکمک بگیرد. در همین‌مذاکرات بود که نمایندگان آمریکا با استفاده از همان اهرم کمک‌های مالی وفنی، توانستند مقامات مهمی را در دولت، ارتش و شهربانی ایران به دست آورند.

اما نکته مهمی که این‌میان، باعث تأسف و شرم‌ساری است، رفتار وابسته و انگل‌وار شاه ایران است. او با توجه به کشاکش‌های آمریکا و شوروی در میدان جنگ ایران، بار‌ها و بار‌ها سعی کرد از تقابل‌های دو قدرت مذکور بهره‌برداری کند. شاه با تاکید پیوسته بر اهمیت موقعیت ایران در منطقه، اعلام کرد چنان‌چه کمک‌های آمریکا به ایران کافی نباشد، امکان دارد به سمت شوروی رفته و زیر نفوذ این‌کشور قرار بگیرد. در نتیجه وام‌ها و کمک‌های آمریکا با توجه به این‌رویکرد، کم و زیاد می‌شد. این‌مساله مربوط به زمانی است که مصدق نخست‌وزیر شده بود و با هرچه‌بیشتر محبوب‌شدنش نزد مردم، وجهه شاه و آمریکا بین مردم ایران در حال کاهش بود. یکی از تقابل‌های شاه و مصدق درباره مساله خرید سلاح از آمریکا بود که شاه، موافق خرید مقدار زیاد و کلان مهمات مدرن؛ و مصدق مخالف آن بود. اسکندریان تحلیل مهمی دارد که البته موید حقایق و بدیهیات تاریخی است: «(با بودن مصدق) به‌نظر می‌رسید که ایران نیز مانند دیگر کشور‌های آسیایی، پیمودن راه جمهوری‌خواهی، بی‌طرفی و رادیکالیسم طبقه متوسط را آغاز کرده است.» (صفحه ۶۹) در نتیجه همان‌طور که می‌دانیم در نهایت مصدق را با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از صحنه معاملات سیاسی حذف کردند.

در زمستان سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۲) یعنی یک سال پس از کشته‌شدن رزم‌آرا و دو سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد، ایران و آمریکا یک توافقنامه همکاری فنی امضا کردند که طبق آن، آمریکا ۲۳ میلیون دلار به دولت ایران اختصاص داد و ایران هم ناگزیر شد هیئت جدید فنی امریکایی را بپذیرد. به گفته گوهر اسکندریان، این‌موافقتنامه تنها آغاز راه بود. چون «در‌های ایران گشوده شد و سرمایه آمریکایی به داخل کشور سرازیر شد.» (صفحه ۷۰)

۳-۱ جنگ نفتی آمریکا و انگلیس در میدان ایران

در مجموع از پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) تا سال ۱۹۵۴، ایران در مجموع ۳۳۸.۸ میلیون دلار وام و کمک از آمریکا دریافت کرد. جالب است که این‌کمک‌ها نه به خواست ایران که با خواست و اهداف مشخص آمریکا اعطا می‌شدند و وقتی مصدق در چندبرهه از آمریکا تقاضای کمک کرد. پاسخ رد شنید. یکی از مقاطع مورد نظر، سال ۱۹۵۳ است که به قول اسکندریان، چون مصدق از دریافت کمک‌های آمریکا ناامید شد، تلاش کرد با گسترش اختیارات خود، اداره ایران را تحت کنترل خود در بیاورد. یکی از اقداماتش هم در این‌زمینه این بود که اداره ارتش ایران را به دست بگیرد؛ ارتشی که به‌طور عمده حامی شاه و زیر نفوذ مستشاران آمریکایی بود.

مصدق در ۲۸ مه ۱۹۵۳ (۷ خرداد ۱۳۳۲) یعنی همان سال کودتا، برای بار چندم از رئیس‌جمهور آمریکا درخواست کمک کرد و آیزنهاور پس از گذشت ۴۳ روز به او پاسخ منفی داد. در ادامه همین‌اتفاقات بود که کودتای ۲۸ مرداد رقم خورد و آمریکا پس از راحت شدن از دست مصدق، کمک‌های بزرگی را به ایران و در واقع به سمت شاه سرازیر کرد. به گفته اسکندریان، «دریافت مجوز بهره‌برداری از نفت خوزستان توسط شرکت‌های آمریکایی در ۱۹۵۴ (یک سال پس از کودتا)، به راستی بهترین دستاورد آمریکا در برابر کمک‌های داده‌شده به ایران بود.» (صفحه ۷۷)، اما پس از پیروزی کودتا، آمریکا برای تصاحب کامل نفت ایران، با انگلیس وارد جنگ و در نتیجه، موفق هم شد.

به جنگ آمریکا و انگلیس در میدان جنگ ایران اشاره کردیم. فراز‌هایی از کتاب «روابط ایران و آمریکا (۱۹۴۲-۱۹۶۰)» درباره علت این‌جنگ و ستیز هستند. مثلاً این‌که نفت ایران از نوع سبک است و این‌نفت، در آبادان تصفیه می‌شد. همین‌مساله از نظر گوهر اسکندریان، باعث جنگ و درگیری آمریکا و انگلیس بر سر این‌مساله بوده است. او یک‌تذکر مهم هم در این‌زمینه دارد: «باید گفت که آمریکا جدال بر سر نفت ایران را بسیار زودتر از آن، در ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ (۱ آذر ۱۳۰۰) که مجلس ایران لایحه واگذاری امتیاز به شرکت آمریکایی استاندارد اویل را تصویب کرد، آغاز کرده بود.» (صفحه ۸۱) این‌بخش‌های تاریخ، مربوط به مذاکرات و کشمکش‌های مسئولان سیاسی و نفتی آمریکا و انگلیس است که امتیاز نفت ایران را هرکدام از یک‌سو می‌کشیدند و جالب است که در این‌برهه تا مدتی، آمریکا ناکام میدان بوده است. اما در نهایت بعد از جنگ جهانی دوم به خواست خود رسید. در یکی از مذاکرات، انگلیس وعده داد اجازه بهره‌برداری از ذخایر نفت فلسطین و بین‌النهرین را به آمریکا بدهد. استاندارد اویلِ آمریکا در سال ۱۳۰۰ به دولت ایران اعلام کرده بود تصمیم دارد با مشارکت شرکت نفت ایران و انگلیس، به طور مساوی از ذخایر نفت شمال ایران بهره ببرد. جالب است که دولت وقت ایران در آن‌زمان در واکنش، امتیاز شرکت آمریکایی مذکور را لغو کرد. شرکت‌های نفتی آمریکا در سال ۱۳۱۶ دوباره برای نفت ایران دورخیز کردند، اما مجلس ایران که ازطرف دولت انگلستان تحت فشار بود مانع دسترسی آمریکایی‌ها به نفت ایران شد. در نتیجه با ناکامی دوباره آمریکایی‌ها، آن‌ها از سال ۱۹۴۳ (دو سال پیش از پایان جنگ) به سمت عربستان سعودی و ذخایر نفتش رفتند.

جنگ جدی و رسمی انگلیس و آمریکا بر سر نفت ایران از سال ۱۹۴۶ شروع شد و تا سال ۱۹۵۴ ادامه داشت. اما پیش از این‌برهه باید به برخی از آمار‌ها و حقایق توجه کنیم؛ ازجمله این‌که سهم شرکت‌های نفتی آمریکا از صادرات نفت خاورمیانه و خاور نزدیک که سال ۱۹۳۲ صفر بود، طی ۵ سال، در ۱۹۳۷ به ۱.۱۳ درصد رسید. آن‌زمان سهم انگلیس ۸.۷۶ بود. پس از جنگ جهانی دوم آمریکا برای لغو قرارداد نفتی «خط قرمز» که ژوئیه ۱۹۲۸ امضا شده بود، وارد رقابت سختی با انگلستان شد، چون این‌قرارداد آمریکا را از نظر استخراج و فروش نفت مناطق مذکور به شدت محدود می‌کرد. شرکت‌های نفتی آمریکا سال ۱۹۴۴ بود که برای اولین‌بار قرارداد خط قرمز را نقض کردند و با این‌کار ضربه مهمی به موقعیت نفتی انگلیس زدند. پس از پایان جنگ، سهم آمریکا در کنترل نفت به سرعت افزایش پیدا کرد. این‌سهم در سال ۱۹۴۵ به ۲.۱۹ رسید. سهم انگلیس هم به ۷۴.۲ رسیده بود. اعداد مورد اشاره در سال ۱۹۵۲ برای آمریکایی‌ها به ۶۴.۵ و برای انگلیسی‌ها ۲۶.۶ رسید. جالب است که انگلیسی‌ها هم در فراز‌هایی از تاریخ ایران، در دشمنی با آمریکا موارد قرارداد را نقض می‌کردند و آمریکایی‌ها هم به‌طور متقابل، در آتش گرایش‌های ضدانگلیسی ایرانیان می‌دمیدند.

آمریکا باور داشت ذخایر نفت ایران و عراق و خاور نزدیک، اهمیت زیادی دارند و درصورت بروز جنگ در آینده، اهمیت حیاتی پیدا می‌کنند. این‌باور همان‌طور که می‌بینیم، هنوز هم بین دولتمردان آمریکایی رایج است.


بیشتر بخوانید

۳-۲ وقتی انگلیس آمریکا را تهدید کرد

در ادامه روند حوادث، ملی‌شدن صنعت نفت ایران به وقوع پیوست که به‌دلیل ملی‌گرایانه بودن مبارزات مربوط به آن، هراس زیادی بر پیکر آمریکا و انگلیس افتاد و به‌نوعی باعث اتحاد آن‌ها برای اجرای عملیات آژاکس یا همان کودتای معروف ۲۸ مرداد ۳۲ شد. پس از پیروزی نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، دولت آمریکا، مصدق را تحت فشار گذاشت تا از فکر الحاق بحرین به ایران و ملی‌کردن شرکت نفتی بحرین پترولیوم منصرف شود. به گفته گوهر اسکندریان، روشن بود که آمریکا امتیاز نفتی خود در بحرین را به ایران واگذار نمی‌کند. به‌همین‌دلیل به سمت همکاری با انگلستان رفت. به‌این‌ترتیب، در همان‌زمان که پیمان ناتو تازه تأسیس شده بود، چرچیل به‌طور مستقیم به ترومن گفت کمک انگلستان به آمریکا در کُره، منوط به کمک آمریکا به انگلستان در ایران است. در همان‌زمان همچنین انگلستان، فشار‌های اقتصادی و نظامی خود را به ایران و دولت مصدق وارد می‌کرد و انتظار داشت مورد حمایت آمریکا قرار بگیرد. اما آمریکا که یکی به نعل و یکی به میخ می‌زد، اعلام کرد اگر انگلیس به ایران حمله نظامی کند، ناچار نیست به ایران نیروی نظامی اعزام کند؛ که چنین موضع‌گیری‌هایی در راستای همان‌رویکرد داشتن وجهه خوب و دلسوزانه آمریکا نزد مردم ایران بود. اما گوهر اسکندریان این‌تحلیل را هم به بحث اضافه می‌کند که مقامات واشنگتن با این‌سیاست به اصطلاح دلسوزانه، به خوبی نشان دادند که درک می‌کنند حمله نظامی بریتانیا به ایران، چه فرصت مناسبی را در اختیار شوروی قرار می‌دهد. نفرت مردم ایران از آمریکا و شاه، با اجرای نقشه کودتای ۲۸ مرداد بروز و ظهور کرد و تا پیش از آن، مردم گمان می‌کردند آمریکا در حوزه سیاست خارجی و ارتباط با ایران، صادقانه عمل می‌کند با قدرت‌های دیگری مثل انگلیس و شوروی تفاوت دارد.

در همان‌حال، که مقامات آمریکا ظاهراً برای میانجی‌گری بین ایران و انگلیس (که از ملی‌شدن صنعت نفت زیان دیده بود) و باطناً برای مقاصد خود به ایران سفر می‌کردند، در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) آمریکا به دولت ایران، وعده تغییرات داد و پیشنهاد کرد به‌جای کارشناسان انگلیسی، از کارشناسان آمریکایی استفاده کند. اسکندریان در توصیف اوضاع و احوال آن‌روز ایران نوشته است: «بازار ایران در تصاحب آمریکا بود و بیش‌ترین واردات ایران از آن کشور انجام می‌شد. بخش چشمگیری از مردم ایران به سبب کمک‌های عظیم آمریکا پیشرفت کشور را در همکاری تنگاتنگ با آمریکا می‌دیدند و ایالات متحد مایل نبود همه این‌ها را به خطر اندازد.» (صفحه ۱۰۴) به‌هرحال در همان‌سال ۱۳۳۰ که دولت مصدق همه کارشناسان انگلیسی را از چاه‌های نفت و پالایشگاه‌ها اخراج کرده بود، در پی برون‌رفت از فشار‌های اقتصادی آمریکا و انگلیس، یک موافقتنامه تجاری موقت برای صدور نفت به شوروی، چکسلواکی و مجارستان امضا کرد که با تهدید‌های آمریکا درباره قطع کمک‌های مالی، دولت مصدق اجرای موافقتنامه را لغو کرد.

حضور محمد مصدق نخست‌وزیر وقت ایران در جلسه شورای امنیت سازمان ملل که به‌خاطر شکایت انگلیس از ایران برپا شده بود

نکته مهم دیگری هم که نباید این‌میان از آن غافل شد، این است که در گیر و دار شکایت انگلستان از ایران به شورای امنیت سازمان ملل (به‌خاطر ملی‌شدن صنعت نفت) آمریکا دستاورد‌های زیادی به دست آورد؛ از جمله این‌که سهام شرکت ملی نفت ایران به بانک جهانی ترمیم و توسعه سپرده شد؛ جایی که سرمایه آمریکایی‌ها غالب بود. ۱۲ دسامبر ۱۹۵۱ (۲۰ آذر ۱۳۳۰) بود که دولت ایران اعلام کرد اگر خریداران سابق شرکت نفت ایران و انگلیس، تا ۱۰ روز نفت ایران را نخرند، دولت مجاز خواهد بود آن را به هر خریداری که خواست بفروشد. این‌تصمیم با واکنش آنی آمریکا روبرو شد و لوی هندرسون سفیر وقت این‌کشور در ایران، به دولت ایران گفت از این‌کار و فروش نفت به کشور‌های سوسیالیستی اجتناب کند. در غیر این‌صورت آمریکا سیاست خود را در قبال ایران تغییر خواهد داد. از این‌گونه کارشکنی‌های آمریکا در زمینه نفت ایران، زیاد داریم که بررسی همه مواردشان از حوصله این‌مطلب خارج است، اما به‌طور خلاصه و در مجموع، چنین‌سیاست‌های استعمارگرایانه و زیاده‌خواهانه‌ای بود که موجب شد مصدق بگوید: «بهتر است مستقل باشیم و سالانه یک تن نفت بفروشیم، تا این که ۳۲ میلیون تن نفت بفروشیم و نوکر انگلیس باشیم.»

در ادامه سیاست‌های تحریم انگلیس و کمک‌های ناچیز مالی آمریکا به ایران، صادرات نفت ایران قطع شد و همان‌طور که می‌دانیم مصدق تدابیری برای چاره اندیشید که در نتیجه سنگ‌اندازی‌های آمریکا و انگلیس به مشکلات زیادی برخورد. اما آمریکا از قطع‌شدن صادرات نفت ایران سود بسیاری برد. چون در دیگر کشور‌های منطقه به‌ویژه کشور‌های عربی، استخراج نفت افزایش پیدا کرد. در سال ۱۹۵۲ هم که آیزنهاور به‌عنوان رئیس‌جمهور جدید آمریکا روی کار آمد، سیاست آمریکا در قبال ایران دگرگون و بسیار تند شد. شرکت‌های نفتی آمریکایی هم خواستار کارشکنی در مذاکرات ایران و انگلیس و شکست این‌مذاکرات بودند. علت این‌خواسته‌شان هم این بود که فرصتی کسب کنند تا مذاکرات محرمانه با شرکت‌های نفتی انگلیسی را بر سر نفت ایران به نتیجه برسانند. در نتیجه این‌مذاکرات، ۴۰ درصد سهام شرکت نفت ایران و انگلیس به شرکت‌های نفتی آمریکا واگذار شد.

با به ثمر نشستن کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، در ۱۰ آوریل ۱۹۵۴ (۲۱ فروردین ۱۳۳۳) توافقنامه‌ای در لندن امضا شد و به موجب آن، یک کنسرسیوم بین‌المللی نفت متشکل از ۸ شرکت بزرگ نفتی جهان برای بهره‌برداری از نفت ایران تأسیس شد. یعنی پس از همه تلاش‌هایی که برای ملی‌شدن صنعت نفت ایران انجام شد، با وقوع کودتا و سرنگونی دولت مصدق، نفت ایران دوباره تحت سیطره بیگانگان و این‌بار آمریکایی‌ها در آمد. آمریکایی‌ها هم پس از امضای این‌موافقتنامه اعلام کردند دیگر لزومی به بازگشت کارشناسان انگلیسی به ایران نیست و بهتر است بازسازی صنعت نفت ایران توسط کارشناسان کشوری دیگر _ یعنی آمریکا _‌انجام شود. در ادامه این‌ماجرا‌ها هم، همان‌طور که می‌دانیم شرکت ملی نفت ایران تنها به‌صورت صوری و حقوقی مالک صنعت نفت کشور بود و اجازه ورود مستقل به بازار جهانی را نداشت.

گوهر اسکندریان در کتاب «روابط ایران و آمریکا» دستاورد‌های آمریکا را از همه این‌حوادث، این‌گونه جمع‌بندی می‌کند که آمریکا کنترل ۴۰ درصد طلای سیاه ایران را به دست گرفت و این‌امکان را به دست آورد که در صورت لزوم، در امور داخلی ایران دخالت کند و اهرم‌های بیش‌تری برای نفوذ در زندگی سیاسی و اقتصاد ایران به دست آورد. روزنامه پراودا در آن‌زمان نوشت: «پس از تأسیس کنسرسیوم بین المللی در ایران هیچ چاه نفت بزرگی در خاور نزدیک و میانه نمانده است که سرمایه آمریکایی در بهره‌برداری از آن شرکت نداشته باشد.» اسکندریان می‌گوید: «این بود موفقیت‌های بزرگ آمریکا در منطقه که به وخامت اوضاع ایران انجامید.» (صفحه ۱۲۸)

همان‌طور که می‌دانیم ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قرارداد کنسرسیوم را لغو کرد و امتیازداران آن را بیرون کرد. شرکت ملی نفت هم همه امورنفت کشور را به دست گرفت. به تعبیر نویسنده کتاب «روابط ایران و آمریکا» با پیروزی انقلاب اسلامی و بازپس‌گیری واقعی امتیاز نفت توسط ایران، «سرانجام رؤیای شیرین محمد مصدق و مردم ایران پس از سال‌ها به واقعیت پیوست.» (صفحه ۱۳۱)

* ۴- روابط ایران و آمریکا پس از کودتا

ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و در نتیجه کمک‌های مالی و نظامی آمریکا، تبدیل به ژاندارم این‌کشور در خاورمیانه شد و این‌خواسته آمریکایی‌ها پس از سرنگونی دولت مصدق جامه عمل پوشید. مصدق در سال ۱۹۵۳ (یعنی همان سالی که کودتا اجرا شد)، در یکی از سخنرانی‌های خود قاطعانه درخواست آمریکا را برای مشارکت ایران در تشکیل یک‌سازمان دفاعی خاورمیانه رد کرد و گفت ایران در هیچ‌یک از سازمان‌های دفاعی خاورمیانه شرکت نخواهد کرد. به مساله تشکیل سازمان‌های نظامی آمریکا در خاورمیانه و ایران در بخش بعدی خواهیم پرداخت.

دولت آمریکا هدیه و اصطلاحاً شیرینی‌های زیادی به مهره‌های ایرانی‌اش در کودتای ۲۸ مرداد اعطا کرد. ۱.۵ میلیون دلار به‌عنوان پاداش افراد ارتش، ژاندارمری و پلیس به دولت زاهدی پرداخت شد. جالب است که وزارت امور خارجه آمریکا به تنهایی ۱۹ میلیون دلار برای رشوه به افسران ارتش و مقامات دولتی ایران و تبلیغاتش ضد دولت مصدق هزینه کرد. لویی هندرسون سفیر وقت آمریکا در ایران هم، در سال ۱۹۸۴ در مصاحبه‌ای اعلام کرد تنها ۲ میلیون دلار به شخص سرلشگر زاهدی پرداخت شده که یک‌میلیونش بلافاصله پس از کودتا توسط سازمان سیا به طور نقدی به او اعطا شد. به‌جز ایرانی‌ها، دولت آمریکا از کرمیت روزولت (مهره و فرمانده اصلی کودتا) و عملکرد درخشانش هم در پیروزی کودتا قدردانی ویژه کرد که فهرست بلندبالای تقدیر و تحسین‌ها در این‌زمینه از حوصله مطلب خارج است.

خلاصه کلام آن‌که کودتای ۲۸ مرداد، جای پای آمریکا را در حد بسیار وسیع و غیرقابل تصوری در ایران باز کرد. گوهر اسکندریان هم در این‌زمینه می‌نویسد: «دولت ایران در آن‌دوره سیاست قاطع آمریکاگرایی را پیش می‌برد و حافظ منافع ایالات متحد در خاورمیانه بود.» (صفحه ۱۷۱) اسکندریان برای کودتای ۲۸ مرداد، ۴ دستاورد مهم را برای آمریکا برمی‌شمارد. ۱- وابستگی بیشتر ایران به آمریکا در دهه ۱۹۵۰ و نزدیک‌تر شدنش به غرب؛ ۲- ضدیت آشکار ایران با کمونیسم؛ ۳- تبدیل رقابت سنتی انگلیس و روس به رقابت آمریکا و شوروی و خودش هم دستاورد چهارمی را می‌افزاید که می‌گوید مهم‌ترین است: دستیابی به ۴۰ درصد نفت ایران؛ چیزی که آمریکا مدت‌ها دنبال آن بود.

کرمیت روزولت، نوه تئودور روزولت رئیس‌جمهور سابق آمریکا و رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا که کودتای ۲۸ مرداد را فرماندهی کرد

پس از براندازی دولت مصدق، به پیشنهاد روزولت، آمریکا مبلغ هنگفتی به‌عنوان کمک بلاعوض به ایران داد که کسری بودجه و مخارج دولت با آن تأمین شد. گوهر اسکندریان از تعبیر «سیل کمک‌های آمریکا» در این‌زمینه استفاده کرده که پس از سرنگونی دولت مصدق به ایران سرازیر شد. این‌پژوهشگر تاریخی، بهای دریافت کمک‌های ایران از آمریکا را که به‌خاطر مبارزات مصدق متوقف شده بود، این‌گونه برمی‌شمارد که سرلشگر زاهدی پس از به ثمر رسیدن کودتا از طرف آمریکا مسئول شد در عوض دریافت کمک ۴۵ میلیون دلاری، کمونیست‌های ایران (یعنی حزب توده) را طی ۳ ماه سرکوب کرده و زمینه‌های تبدیل ایران به ترکیه‌ای دیگر را فراهم کند. زاهدی همچنین موظف شد زمینه مساعد برقراری ارتباطات مجدد دیپلماتیک ایران و انگلستان و همچنین مقدمات حل مساله نفت را فراهم کند و سومین وظیفه‌ای هم که پس از کودتا روی دوشش گذاشته شد این بود که با ترکیه و آمریکا پیمان همکاری نظامی بسته و به دنیای آزاد بپیوندد. تحلیل اسکندریان این است که با وظایفی که آمریکا روی دوش زاهدی گذاشت، سطح جدیدی از سلطه این‌کشور بر ایران آغاز شد که علاوه بر آن کمک ۴۵ میلیون دلاری، یک کمک نظامی ۲۰ میلیون دلاری بلاعوض را هم همراه خود داشت. یک آمار جالب و قابل تأمل دیگر از آن‌دوران، این است که پس از سرنگونی دولت مصدق، میزان کمک‌های فنی آمریکا به ایران، ۳ برابر شد.

یک توضیح بسیار مهم برای کسانی که فکر می‌کنند ایران در سال‌های پیش از انقلاب، به دلیل دریافت کمک‌های نظامی، مالی و اقتصادی آمریکا وضعیت معیشتی بهتری داشته، در صفحه ۱۷۸ کتاب گوهر اسکندریان آمده است: «درست است که ایران در آن اوضاع شدیداً نیازمند کمک بود، اما این کمک‌ها بعداً بار سنگینی بر دوش مردم شد.» او می‌گوید سقوط دولت مصدق باعث باز شدن دروازه‌های تجارت ایران به روی سرمایه‌های آمریکایی شد. ۲۳ مرداد ۱۳۳۴ یعنی دو سال پس از کودتا، ایران و آمریکا عهدنامه مودت را امضا کردند که برای خود یک ترکمانچای دیگر بود. تنها بخشی از بند‌های این توافقنامه موید این بودند که اتباع آمریکایی حاضر در ایران، تا ۵ سال از پرداخت مالیات معاف بوده و می‌توانستند هرسال درآمد خالص خود را به صورت ارز از ایران خارج کنند. اما به گفته اسکندریان، طبق اسناد تاریخی انحصارگران آمریکایی از قانون جذب سرمایه خصوصی هم که در این توافقنامه آمده بود، راضی نشدند و وزارت خارجه آمریکا به دولت ایران تذکر داد پذیرش این‌قانون ازسوی سرمایه‌داران آمریکایی کافی نیست و خواستار تضمین‌های بیشتری از طرف ایران شدند. پیش از عهدنامه مودت هم، ایران و آمریکا در ۱۵ مرداد ۳۴ قرارداد دوستی امضا کردند که به موجب آن، آمریکا چند کنسولگری در استان‌های مختلف ایران تأسیس کرد. توضیح تکمیلی این‌که کمک‌های مالی آمریکا و غرب، تأثیر چندانی روی رشد اقتصاد ایران نداشتند، چون بخش عمده آن‌ها طبق برنامه‌های سنتو (پیمان ۱۹۵۹ که به آن خواهیم پرداخت)، برای ارتش و نیروی پلیس هزینه شدند.

در تکمیل توضیح برای کسانی که فکر می‌کنند در سال‌های پیش از انقلاب، ایرانی به واسطه رابطه با آمریکا بهشتی آرمانی بوده، باید این‌نکته را درباره دانشجویان بورسیه اضافه کنیم. ممکن است تصور شود دانشجویان ایرانی زیادی بوده‌اند که به‌راحتی از دانشگاه‌های آمریکا بورس گرفته، در آن‌جا تحصیل کرده و سپس برای آبادانی مملکت خود در ایران مشغول به کار می‌شده‌اند. اما برای روشن‌شدن اذهان این‌گروه از مخاطبان، باید بخش دیگری از کتاب «روابط ایران و آمریکا» را متذکر شویم: «علاوه بر کمک‌های آمریکا، در ۱۹۶۵-۱۹۵۷ تعداد ۶۵۲۱ ایرانی برای تحصیل به خرج دولت رهسپار آمریکا شدند که ۳۸۰۲ نفر از آن‌ها (۵۸ درصد) تابعیت آمریکایی گرفتند و به ایران بازنگشتند.» (صفحه ۱۸۱) این‌مساله مربوط به همان‌زمانی است که اسکندریان می‌گوید در آن، ترور سفید در کشور اعلام شده بود؛ به این‌معنی که هندرسون سفیر آمریکا، تنها سیاستمداری بود که می‌توانست بدون وقت قبلی در کاخ شاه حضور پیدا کند و با او یا زاهدی دیدار کند درحالی که سیاستمداران عالی‌رتبه ایرانی باید اجازه ملاقات می‌گرفتند.

در همان‌دوران آرمانی!، همچنین، هر سال ۳۵ تن از مأموران ساواک به آمریکا، ۲۴ تن به اسرائیل، و ۱۶ تا ۲۰ نفر برای مأموریت و آموزش به انگلستان فرستاده می‌شدند. ساواک همان‌طور که می‌دانیم در سال‌های حضور و خدمت‌رسانی‌اش به شاه و البته آمریکا، ۳۶۰ هزار زندانی سیاسی را اعدام کرد یا زیر شکنجه کشت. در سال ۱۹۵۷ یعنی سه سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، براساس الگوی نظام سیاسی آمریکا، در ایران هم نظام دو حزبی تشکیل شد که دو حزب ملیون و حزب مردم را شامل می‌شد. اسکندریان هم در کتاب خود نوشته که مردم ایران، برای نشان‌دادن سرسپردگی دو حزب یادشده به شاه، آن‌ها را احزاب «بله» و «بله قربان» نامگذاری کرده بودند. یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۵۸ هم شورای امنیت ملی آمریکا اعلام کرد ایالات متحده باید برای اجرای برنامه اصلاحات داخلی به شاه فشار وارد کند و اگر او این مساله را نپذیرفت، واشنگتن حکومت وارث او را به رسمیت بشناسد. در نتیجه شاه دست به اصلاحاتی زد که همان‌طور که می‌دانیم به انقلاب سفید معروف شدند. همزمان با این‌تحولات، مساله مصر و کانال سوئز پیش آمد که مطبوعات آمریکایی در تحلیل آن معتقد بودند باید این‌مساله را به شیوه ایران (کودتای ۲۸ مرداد و دیگر راه‌حل‌های جانبی‌اش) حل کرد. در نتیجه مصر توسط آمریکا تحریم شد و با تشکیل کنسرسیوم بین‌المللی و در نهایت کودتا در این‌کشور، آمریکا مساله سوئز را هم حل کرد!

۴-۱ ایران و پیمان‌های نظامی آمریکا تا پیش از انقلاب

در سال‌های جنگ سرد، آمریکا علاوه بر دشمنی‌های در حوزه‌های مختلف با شوروی، در پی محاصره جغرافیایی بلوک شرق هم بود. به‌همین‌دلیل دست به تأسیس پایگاه‌های نظامی در کشور‌های مختلف می‌زد تا درصورت لزوم در تیرس خود داشته باشد. بحران موشکی کوبا یکی از اتفاقات تاریخی مربوط به این‌قضیه است. سازمان پیمان ناتو هم در سال ۱۹۴۹ یعنی چهار سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، با همین نیت در اروپا تشکیل شد. واشنگتن در نظر داشت یک سازمان نظامی دیگر مثل ناتو در خاورنزدیک تأسیس کند. در نتیجه گزینه تشکیل «فرماندهی خاورمیانه» با حمایت آمریکا، انگلیس، فرانسه و ترکیه در سال ۱۹۵۱ پیشنهاد شد و این‌چند کشور به مصر، سوریه، لبنان، عراق، عربستان، یمن، اسرائیل و اردن پیشنهاد کردند به فرماندهی خاورمیانه بپیوندند. اما همه کشور‌های خاور میانه و خاور نزدیک به جز اسرائیل این پیشنهاد را رد کردند. به گفته گوهر اسکندریان، آمریکایی‌ها متوجه شدند علت شکست پیشنهاداتشان در این‌زمینه، وجود اسرائیل است و خیلی زود مشخص شد طرح تشکیل چنین سازمانی عملی نیست. در نتیجه طرح تشکیل «پیمان مدیترانه شرقی» پیشنهاد شد که پیشنهاددهنده‌اش آلبرتو مارتین آرتاخو وزیر امور خارجه اسپانیا بود. این‌پیمان هم که بنا بود متممی برای ناتو باشد، عملی نشد.

در ادامه دالس وزیر امور خارجه آمریکا و استاسن رئیس اداره کمک‌های خارجی آمریکا به کشور‌های منطقه سفر کردند و فکر تشکیل «دفاع از کمربند شمالی» را با مشارکت ترکیه، ایران و پاکستان یعنی سه کشور همسایه شوروی مطرح کردند تا شوروی را از سمت جنوب غربی محاصره کنند. از ۱۹۵۳ که کودتای ۲۸ مرداد اجرا شد تا ۱۹۵۴، آمریکایی‌ها فرازو فرود‌های زیادی را درباره این‌طرح دیدند. یکی از آن‌ها یادداشت سفیر شوروی در تهران بود که در پی پیشنهاد‌های وسوسه‌کننده آمریکا برای پیوستن ایران به پیمان مذکور، تعهدات ایران را نسبت به قرارداد اول اکتبر ۱۹۲۷ یادآور شد. آمریکایی‌ها به‌طور مرتب به محمدرضا پهلوی وعده می‌دادند در صورت پیوستن به پیمان کمربند شمالی، میزان کمک‌های نظامی افزایش پیدا خواهد کرد و شاه هم به آمریکا اطمینان می‌داد ایران آماده است نقش خود را در دفاع از دنیای آزاد به بهترین شکل ممکن ایفا کند. این‌میان مساله همکاری نظامی ترکیه و عراق مطرح شد.

یکی دیگر از اختلاف‌های تاریخی انگلیس و آمریکا درباره رابطه با ایران، درباره همین پیمان نظامی است. بریتانیایی‌ها در مساله دفاع از خاورمیانه با آمریکا اختلاف‌نظر داشتند و نمی‌توانستند در پیمان بین ترکیه و پاکستان شرکت کنند. در نتیجه به گسترش آن و عضویت ایران اعتراض داشتند. ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ بود که پیمان بغداد بین ترکیه و عراق امضا شد. این‌پیمان به هسته بلوک خاورمیانه شهرت پیدا کرد و انگلیس هم در ۴ آوریل همان‌سال به آن پیوست تا در زمینه امور خاورمیانه حق رأی داشته باشد. چون تا آن‌زمان، آمریکا تا حد زیادی انگلیس را از خاورمیانه و دخالت در امور آن دور کرده بود. در ۲۳ سپتامبر همان‌سال (۳۱ شهریور ۱۳۳۴) پاکستان هم عضو پیمان بغداد شد، اما آمریکا و انگلیس در جذب کشور‌های عربی و افغانستان برای عضویت در پیمان بغداد ناکام ماندند. شاه هم تا جایی که امکان داشت با ابراز سیاست بی‌طرفی قدیمی ایران، برای عضویت در پیمان بغداد تعلل کرد. تا آن‌که در ۴ اکتبر ۱۹۵۵ (۱۱ مهر ۱۳۳۴) سلدن چبی سفیر آمریکا در ایران با حسین علا نخست وزیر وقت دیدار کرده و هشدار داد اگر دولت ایران تا چند روز آینده به پیمان بغداد ملحق نشود، از کمک‌های نظامی و مالی آمریکا محروم می‌شود. در نتیجه ایران سیاست بی‌طرفی خود را کنار گذاشته و به عضویت پیمان بغداد که بنا بود در حکم دست راست پیمان ناتو باشد، پیوست. ۳ سال پس از آن، با وقوع انقلاب عراق، (۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸) عراق به‌طور رسمی در ۲۴ مارس ۱۹۵۹ از پیمان بغداد خارج شد. در نتیجه در اوت همان سال، به جای پیمان بغداد، پیمان دیگری پا گرفت؛ یعنی سازمان پیمان مرکزی (سنتو) که همه کشور‌های قبلی به جز عراق در آن حضور داشتند: ترکیه، پاکستان، ایران و انگلستان. مرکز این پیمان هم از بغداد به آنکارا منتقل شد.

اسکندریان درباره برهه‌ای که در آن ایران به پیمان بغداد پیوست، حقایق تاریخی جالبی را در کتاب خود متذکر شده است؛ مثلاً این‌که روزنامه مصری العالم مقالات و اخباری منتشر کرد (که در روزنامه پراودا هم چاپ شدند) و یکی از مطالبی که این‌روزنامه منتشر کرده بود این بود که پس از پیوستن ایران به پیمان بغداد، آمریکا در خاک ایران، پایگاه‌های نظامی تأسیس می‌کند. ایران، ترکیه و پاکستان پس از عضویت در پیمان بغداد در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شروع به همکاری نزدیک کردند. اسکندریان در این‌باره می‌نویسد: «از آن لحظه به بعد، سیاست خارجی ایران در امور اساسی بین‌المللی دنباله‌رو استراتژی پیمان بغداد شد.» (صفحه ۲۰۲) شاه پس از آن به ترکیه سفر کرد و توافقاتی در سه حوزه گفته شده ترتیب داد. در همان حال که شمار مستشاران نظامی آمریکا در ایران در حال افزایش بود، به شوروی هم سفر کرد و نیکیتا خروشچف رهبر شوروی در دیداری که با او داشت، گفت کشورش در گذشته، نسبت به ایران مرتکب اشتباه شده، اما مردم ایران می‌توانند به نیت خیر رهبران کنونی شوروی اطمینان داشته باشند. مشخص است که این‌سخن خروشچف به دلیل ارتباط بیش از حدْ نزدیک ایران و آمریکا و تلاش برای تطمیع ایران مطرح شده است.

پیمان بغداد، دستاور‌های به ظاهر زیادی برای ایران زمان شاه داشت که یکی از آن‌ها، در سال‌های بعد تأسیس راکتور‌های هسته‌ای آزمایشی و کاربردی در نقاط مختلف ایران بود. مثلاً در سال ۱۹۶۲ یک راکتور هسته‌ای تحقیقاتی در مرکز مطالعات هسته‌ای دانشگاه تهران تأسیس شد که ۵ میلیون دلار ارزش داشت. مراکز، راکتور‌ها و آزمایشگاه‌های هسته‌ای مختلفی که در آن دوران در ایران ساخته شدند، همگی در خدمت جنگ هسته‌ای آمریکا با شوروی بودند. اسکندریان هم در تحلیل آن‌روز‌ها می‌نویسد: «آمریکا با تبدیل خاورمیانه به کانون جنگ هسته‌ای می‌کوشید ضربات هسته‌ای تلافی‌جویانه احتمالی را از خود منحرف کند.» (صفحه ۲۰۸)، اما جالب است که آن‌روزها، ایران متهم به ساخت سلاح هسته‌ای نمی‌شد و انرژی هسته‌ای‌اش صلح‌آمیز تلقی می‌شده است!

به‌هرحال؛ کمی پیش از ۱۹۶۲ یعنی در سال ۱۹۵۷ (۴ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد) بود که کنگره آمریکا دکترین آیزنهاور را اعلام؛ و دولت ایران هم موافقت خود را با آن اعلام کرد. ایران ضمن اعلام موافقت خود، به آمریکا اجازه داد در صورت بروز خطر، با اهداف دفاعی خود به ایران نیرو اعزام کند. این هم جای پای دیگری است که حکومت محمدرضا پهلوی برای دخالتِ آمریکا در امور داخلی کشور‌های دیگر از جمله خاورمیانه در ایران باز کرد. آمریکا هم از این‌امکان حداکثر بهره‌برداری را برای منافع خود و جنگ سردش مقابل شوروی می‌کرد. ایران و آمریکا در ۱۹۵۹ توافق نظامی دیگری امضا کردند که هدف اصلی آن علی‌رغم این که تحکیم موقعیت شاه اعلام می‌شد، دور نگه داشتن او از شوروی و حفظ‌اش در جبهه آمریکا و بلوک غرب بود. یکی از موارد جالب توجه عملکرد استعماری آمریکا در طول مذاکرات مربوط به این‌توافقنامه که از سال ۱۹۵۸ شروع شدند، این بود که ارتش ایران باید فقط به امور داخلی کشور بپردازد و دفاع از مناطق نفت‌خیز خوزستان و خلیج‌فارس را به آمریکا واگذارد، زیرا دولت ایران توان انجام چنین کاری را ندارد. این‌پیمان که «موافقتنامه همکاری» نام گرفت، در ۵ مارس ۱۹۵۹ (۱۴ اسفند ۱۳۳۷) در آنکارا امضا شد. با امضای این‌توافق، آمریکا مجاز شد در صورت هرگونه تجاوز به خاک ایران، به این‌کشور نیرو بفرستد. در نتیجه نفوذ انگلستان در ایران و منطقه بیش از پیش، کمتر شد.

آورل هریمن (چپ) نماینده ویژه کندی که به شاه توصیه کرد ایران اقتصاد ریاضتی در پیش بگیرد و به مردم آزادی‌های بیشتری بدهد

با شروع سال ۱۹۶۰، در ترکیه ۴ هزار و در پاکستان ۲ هزار مستشار آمریکایی حضور داشتند. اما تعداد مستشاران آمریکایی، همان‌زمان در ایران ۴ هزارو ۵۰۰ نفر بود. اسکندریان در کتاب «روابط ایران و آمریکا» درباره این‌مقطع از روابط دو کشور، نقل قولی از ر. لیپمان نظریه‌پرداز معروف آمریکایی آورده که گفته بود: «ایران بیش از حد به ما وابسته شده و بیش از حد متقاعد گشته است سرنوشتش در واشنگتن رقم می‌خورد. در بسیاری از نقاط ایران شمار آمریکایی‌ها بیش از حد معمول است.» (صفحه ۲۳۰) در سال ۱۹۶۰ میزان بدهی داخلی ایران، ۶۰۰ میلیون دلار بود، اما به قول گوهر اسکندریان، سیل کالا‌های خارجی و در وهله اول آمریکایی به ایران سرازیر بود؛ و این احتمالاً همان زندگی لاکچری و مرفهی است که رسانه‌های معاند و خیلی از ساده‌اندیشان امروز، برای زمان شاه مثال می‌زنند. اما نکته مهم این است که با سقوط هرچه بیشتر اقتصاد و سطح زندگی عموم مردم، ارتش ایران بود که در حال رشد بود. آزادی‌های سیاسی هم به حدی گسترده بود که وقتی آورل هریمن نماینده ویژه کندی رئیس جمهور وقت آمریکا به ایران آمده و با شاه دیدار کرد؛ به او توصیه کرد ایران اقتصاد ریاضتی در پیش بگیرد و به مردم آزادی‌های بیشتری بدهد. چون دولت آمریکا در حال تجدیدنظر در امر کمک به کشور‌های دیگر بود.

تا این‌جای کار یعنی از ۱۹۵۳ (سال کودتا) تا ۱۹۶۲ که مراکز هسته‌ای مختلف در ایران تأسیس شدند، آمریکا ۳۲۸.۱ میلیون دلار کمک نظامی بلاعوض به ایران داد. با این‌همه ایران، از نظر دریافت کمک‌های آمریکا در خاور میانه و خاور نزدیک، از ترکیه عقب‌تر و از بقیه کشور‌ها جلوتر بود. این‌میان افسران و مستشاران آمریکایی، زندگی بسیار مرفه و حکمرانی عجیبی در ایران داشتند. مثلاً دستمزد یک سرهنگ آمریکایی در ارتش ایران که عضو هیئت نظامی بود، چندبرابر یک سرهنگ ایرانی بود. جالب است که دستمزد افسران آمریکایی را دولت ایران پرداخت می‌کرد.

ایران و آمریکا در سال ۱۹۶۴ یادداشت تفاهم دیگری امضا کردند که به موجب آن، ارتش ایران به‌طور کامل به آمریکا وابسته می‌شد، چون در آن قید شده بود که ایران باید فقط سلاح‌های آمریکایی خریداری کند. یکی از شائبه‌های دیگر مربوط به زمان شاه، این است که فروش نفت ایران به حدی ازدیاد پیدا کرد که از حد نیاز و بودجه کشور تجاوز کرد. ممکن است خیلی از مخاطبان عمومی تصور کنند این ازدیاد پول، موجب رفاه بیشتر مردم ایران شده، اما گوهر اسکندریان در صفحه ۲۳۵ کتاب «روابط ایران و آمریکا» نوشته است: «در نیمه‌های دهه ۱۹۷۰ درآمد ملی ایران به لطف دلار‌های نفتی افزایش یافت و خرید اسلحه از ایالات متحد به ابعاد عظیم رسید. برای مثال رژیم شاه در ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۸ (۱۳۴۹ تا انقلاب ۵۷) از دولت آمریکا بیش از ۲۰ میلیارد دلار و در ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵ (۱۳۲۹ تا ۱۳۵۴) از شرکت‌های خصوصی آمریکا ۲۰۱ میلیون دلار اسلحه خرید. اما اقتصاد کشور برخلاف نیرو‌های مسلح رشد چندانی نداشت…»

رابطه ایران و اسرائیل یکی از امید‌های آمریکا بود که با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به یاس بدل شد. بزرگ‌ترین دستاورد آمریکا در حوزه سیاست خارجی ایران پیش از انقلاب، از نظر اسکندریان، نزدیک‌تر شدن ایران به اسرائیل و استفاده از این نزدیکیْ ضدّ جنبش‌های ملی کشور‌های عربی بود. در سال ۱۹۷۳ کشور‌های عربی از ایران می‌خواستند به اسرائیل نفت نفروشد، اما ایران در قالب همان‌دستاورد آمریکا که به آن اشاره کردیم، به گسترش روابط نظامی، سیاسی و اقتصادی خود با اسرائیل ادامه می‌داد.

همان‌طور که اشاره کردیم، یکی از مشابهت‌ها و درس‌های تکرار تاریخ، جمع‌شدن پایگاه‌های نظامی استعمارطلبانی، چون آمریکا و انگلیس در منطقه است. در تاریخ روابط ایران و آمریکا هم این‌مساله خود را در بحث حذف فیزیکی انگلیس از منطقه نشان می‌دهد. اسکندریان هم در زمینه روابط ایران و آمریکا در برهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ می‌گوید این‌رابطه وارد مرحله جدیدی شد، چون نخست‌وزیر انگلیس در مجلس عوام این کشور اعلام کرد تا پایان سال ۱۹۷۱ پایگاه‌های نظامی انگلیس از جنوب شرقی آسیا و همچنین خلیج فارس برچیده می‌شوند. در نتیجه این‌مساله بود که بخشی از منازعات ایران و عربستان سعودی شروع شد، چون عربستان که خود را به قول اسکندریان، «وارث طبیعی» بریتانیای کبیر در منطقه می‌دانست [این هم سند موثق دیگری بر انگلیسی‌بودن وهابیت سعودی‌هاست]ادعای سلطه بر کشور‌های حوزه خلیج فارس را داشت. اما شاه ایران مثل عراق، اعلام می‌کرد مسئولیت حفظ منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک به عهده ایران است. بد نیست همین‌جا اشاره کنیم که یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های شاه در آن‌سال‌ها نه افزایش سطح معیشتی مردم، که ارتقای قدرت ارتش و تسلیحات بود.

در نتیجه روابط حسنه ایران و آمریکا، در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) محمدرضا پهلوی سازمان انرژی اتمی ایران را با حمایت غرب تأسیس کرد و یک سال بعد هم اعلام شد ایران قصد دارد ۸ راکتور ۱۲۰۰ مگاواتی از آمریکا، ۲ راکتور ۹۰۰ مگاواتی از فرانسه و ۲ راکتور ۱۲۰۰ مگاواتی از آلمان خریداری کند و همان‌طور که اشاره کردیم، بسیار جالب است که آن‌زمان که حکومت ایران مستعمره آمریکا بود (و هنوز انقلاب اسلامی پیروز نشده بود) چنین تصمیماتی صلح‌آمیز تلقی می‌شدند. کشور‌های غربی و آمریکا از طرح محمدرضا شاه برای تأسیس راکتور‌های هسته‌ای به شدت استقبال کردند و گام اول هم برای ساخت نیروگاه توسط جمهوری فدرال آلمان در بوشهر برداشته شد.

لحظه ورود دانشجویان معترض ایرانی به سفارت آمریکا در تهران

همان‌طور که می‌دانیم با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روابط سیاسی ایران و آمریکا رو به تیرگی گذاشت و در پی ردّ درخواست ایران برای بازگرداندن شاه به کشور، در ۱۳ آبان ۵۸ (۴ نوامبر ۱۹۷۹) سفارت آمریکا توسط ۴۰۰ دانشجوی ایرانی اشغال شد و ۶۳ آمریکایی داخل آن بازداشت شدند. نقطه پایانی روابط ایران و آمریکا از نظر گوهر اسکندریان، همین واقعه سفارت آمریکاست که آمریکا در پاسخ به آن، سپرده‌های ایران را بلوکه کرد و ممنوعیت‌های مختلفی را بر سر فروش نفت ایران وضع کرد. ایران هم از پیمان سنتو خارج شد و عهدنامه مودت را بین دو کشور لغو کرد. پیمان نظامی دو جانبه ایران و آمریکا را هم که سال ۱۹۵۹ بسته شد بود، باطل اعلام کرد.

با همه مطالبی که در تاریخ روابط ایران و آمریکا از ابتدا تا مقطع انقلاب اسلامی بیان کردیم، می‌توان محاسبه کرد انقلاب اسلامی و تصرف سفارت آمریکا، دست این‌کشور را از چه منابع و سود‌های استعماری و بادآورده‌ای کوتاه کرده است؟ به عبارتی اگر به سوال اصلی‌مان رجوع کنیم _ یعنی این‌که چرا آمریکا با ما دشمنی می‌کند؟ _ باید به مقاطع پیش از انقلاب یا همان دوران زندگی لاکچری خیالی مردم ایران برگردیم تا متوجه شویم انقلاب اسلامی چه خسارتی به امیال استعمارگرایانه آمریکا وارد کرده و به اصطلاح رایج، کار آمریکا از کجا اشکال دارد؟

آمریکا به دولت روی کار آمده پس از انقلاب وعده داد درصورت آزادکردن گروگان‌های سفارت، سپرده‌های بلوکه شدن ایران به ارزش حدود ۱۵ میلیارد دلار را آزاد می‌کند، اما به این وعده عمل نکرد و این‌مساله هم ضربه دیگری به روابط دو کشور وارد آورده و آن را تیره‌تر کرد.

منبع: مهر

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
Moeinmm
۱۷:۴۲ ۱۲ آبان ۱۳۹۹
دل درد دارن