به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همه ما کمی عجیب هستیم، بعضیها بیشتر از برخی دیگر! اما در طول تاریخ آدمهایی وجود داشتهاند که رفتارهایشان سبب شده به عنوان عجیبترین افرادی که تاریخ به خود دیده رتبهبندی شوند.
بیشتربخوانید
۱. دیوژن، فیلسوف دیوانه و بی خانمان
دیوژن فیلسوفی بود که به صورت ارادی داراییاش را رها کرد و برای خود فقط تکه پارچههایی برای پوشاندن بدنش و یک ظرف چوبی برای غذا خوردن نگه داشت. از رفتارهای عجیب او این بود که سر کلاس افلاطون مینشست و برای بر هم زدن درس با صدای بلند غذا میخورد و با صدای بلند با افلاطون بحث میکرد. او حتی هرچیزی را که روی زمین پیدا میکرد، میخورد. با این حال دیوژن یکی از خردمندترین فلاسفه بود. گفته میشود وقتی اسکندر مقدونی به دیوژن گفت که چه میخواهد تا برایش فراهم کند، دیوژن پاسخ داده، «لطفا از جلوی آفتاب من کنار برو.»
۲. عجیب ترین آدم های تاریخ؛ تاراره و خوردن کودک نوپا
تاراره یک پسر روستایی فرانسوی بود که در سال ۱۷۷۲ متولد شد. او از همان کودکی سیریناپذیر بود به حدی که حتی برای سیر شدن به خوراک دام روی میآورد. او سعی میکرد با خوردن چیزهای غیرخوراکی جمعیتی را دور خودش جمع کند و پول دربیاورد. تا اینکه در زمان انقلاب فرانسه، سرباز شد و ژنرالی به نام الکساندر دو بوهرنیس با دیدن توانایی تاراره به خوردن اشیاء از او برای خوردن و انتقال اسرار نظامی استفاده کرد. اما تاراره اسیر شد و در نهایت زخمی به بیمارستان نظامی بازگشت. اشتهای عجیبش باعث شد حتی آنجا به خوردن خون روی بیاورد. تاراره حتی به خوردن یک کودک نوپا هم متهم شد و البته هرگز به طور قاطع چنین چیزی را انکار نکرد!
۳. داکتر هنری کارل
داکتر هنری تا پیش از سال ۱۹۳۱ که النا هیوس، زن مورد علاقهاش را ملاقات کرد، زندگی نرمالی داشت. او به شدت عاشق النا هیوس شد که همکارش در بیمارستان ارتش بود. داکتر هنری معتقد بود که النا عشق واقعی اوست و از هیچ کاری برای محبت کردن به او دریغ نمیکرد. اما متاسفانه النا چند ماه بعد مرد و داکتر هانری را با دلی شکسته تنها گذاشت. اینجا بود که زندگی عجیب هنری آغاز شد. او پس از دفن النا به مدت دو سال به قبرستان میرفت و جسد النا را نگاه میکرد تا اینکه در اپریل ۱۹۳۳ تصمیم گرفت جسد را به خانه ببرد. او ۷ سال با جسد النا زندگی کرد و از انواع محصولات و ابزار برای سالم نگه داشتن جسد استفاده کرد تا اینکه خانوادهاش به او مشکوک شدند و توسط پلیس دستگیر شد.
۴. گلوریا رامیرز، بانوی سمی
زندگی گلوریا عادی اما مرگ او به شدت عجیب بود. او که از سرطان رنج میبرد، با شدت گرفتن بیماری در بخش اورژانس بیمارستان بستری شد. پرستارانی که لباسش را عوض میکردند متوجه وجود یک ماده روغنی روی پوستش شدند و از دهانش هم بوی به شدت عجیبی به مشام میرسید. نمونه خون گلوریا نیز حاوی ذرات عجیبی بود. گذشته از همه اینها، بعد از چند دقیقه همه پرستارهای اتاق یکی پس از دیگری از هوش رفتند. برخی از پرستارها مشکل تنفسی پیدا کردند و یکی هم فلج شد!
علیرغم تلاش پزشکان گلوریا همان شب مرد و پس از آن همه کسانی که کوشیدند بدن او را آزمایش کنند نیز دچار بیماری و اختلال شدند؛ با تمام تلاشها، دلیل این اتفاق هرگز معلوم نشد.
۵. آنهلیز میشل
زندگی غیرعادی آنهلیز از شانزده سالگی او شروع شد. آنهلیز در سال ۱۹۵۲ در آلمان زاده شد. ۱۶ ساله بود که طی تجربه یک سری علائم، بیماری صرع در او تشخیص داده شد. اما عدم تاثیر داروهای صرع روی او سبب شد که او تصور کند جن بدنش را تسخیر کرده و بنابراین به کشیشان برای جِنگیری روی آورد. در نهایت و بعد از سپری کردن یازده ماه شرایط سخت جنگیری، آنهلیز در حالی که فقط ۳۰ کیلو وزن داشت جان باخت. پس از مرگ او پلیس پدر و مادرش و همینطور کشیشان دخیل در جریان را دستگیر کرد.
۶. سوآنی بین، آدمخوار اسکاتلندی
افسانه آدمخوار سوآنی بین و خانوادهاش صدها سال کودکان اسکاتلندی را به وحشت انداختهاست. مطابق با داستانها، سوآنی و یک زن ۲۵ سال در یک غار مخفیانه زندگی کردند. آنها چندین بچه داشتند که این بچهها هم از طریق ارتباط با هم، بچههای دیگری به دنیا آوردند. آنها که مخفیانه و فقط شبها از غار خارج میشدند، حدود هزار تن را کشتند و خوردند. اما در نهایت یک شب که به یک مرد بسیار ماهر و توانمند حمله کردند، مبارزه به حدی طول کشید که دیگران صدای آنها را شنیدند و به کمکش رفتند.
هرچند خانواده سوآنی به غارشان برگشتند اما همین اتفاق کافی بود تا یک گروه تحقیقاتی مخفیگاه آنها را کشف کند. در نهایت همه آنها دستگیر و به زندان ادینبورگ منتقل شدند. و مدت کوتاهی بعد به دلیل جنایات هولناکشان اعدام شدند.
منبع: خبرنامه
انتهای پیام/