سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نگاه آیت‌الله ارباب و جهانگیرخان قشقایی به امر به معروف و نهی از منکر

روایت‌هایی شگفت انگیز از امر به معروف و نهی از منکر‌های بزرگان معاصر از جمله آقا رحیم ارباب و میرزا جهانگیرخان وجود دارد که نیاز امروز جامعه ماست، اما قدمی در ترویج آن‌ها برداشته نمی‌شود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،علمای شیعه اتفاق نظر دارند که «امر به معروف و نهی از منکر» یکی از فروعات مهم شرعی است. این عمل با رعایت شرایط آن یک تکلیف شرعی عمومی برای حفظ احکام اسلام و سلامت جامعه است. محدوده امر به معروف و نهی از منکر منحصر به قشر و صنف خاصی از مردم نیست و تمام اقشار و اصناف واجد شرایط را در بر می‌گیرد حتی بر زن و فرزند واجب است که هنگام مشاهده ترک معروف یا انجام حرام توسط پدر و مادر یا شوهر، به امر به معروف و نهی از منکر در صورت تحقق شرایط آن مبادرت کنند.

اما این مساله بدل به یکی از مسائل فراموش شده جامعه امروز ما شده است، چرا که یا انجام نمی‌گیرد و یا اینکه از طریقی غیر از طریق شرعی و جدا از سنت حسنه ائمه و اولیا الله بدان عمل می‌شود. سنت بزرگان دین و اولیای شرعی امت در دوره‌های گذشته در زمینه عمل به دستور دینی «امر به معروف و نهی از منکر» که اثرگذاری آن‌ها در تاریخ اثبات شده است، باید نصب العین ما در سلوک اجتماعی‌مان باشد. برای رسیدن به این منظور نیاز به «متن»‌های این بزرگان داریم.

در این نوشتار به دو روایت از سلوک اجتماعی مرحوم آیت‌الله آقا رحیم ارباب و استادش مرحوم آیت‌الله میرزا جهانگیرخان قشقایی می‌پردازیم که روش آن‌ها در «امر به معروف و نهی از منکر» را نشان می‌دهد. باشد که روش این بزرگان را همه بیاموزیم. روش‌هایی که اگر ترویج شوند و مورد بحث و بررسی قرار گیرند، «امر به معروف و نهی از منکر» سلامت جامعه را موجب خواهد شد.

آقا رحیم ارباب و مکتب حکمی اصفهان

آیت‌الله العظمی آقا رحیم ارباب از جمله آخرین نسل از علمای مکتب فکری و فلسفی اصفهان است. او جامع علوم عقلی و نقلی بود، به‌گونه‌ای که حتی مراجع نجف از جمله مرحوم آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی اعتقاد داشتند که نظیر آیت‌الله ارباب در حوزه نجف پیدا نمی‌شود.» از میان اساتید آیت‌الله ارباب، چهار شخصیت بسیار مهم هستند: آیات میرزا جهانگیرخان قشقایی، ملا محمد کاشانی (آخوند کاشی)، سید محمدباقر درچه‌ای و حاج میرزا بدیع درب امامی.

آقا رحیم ارباب قوانین الاصول را نزد حاج میرزا بدیع درب امامی خواند و بعد‌ها متوجه دروس خارج فقه آیت‌الله العظمی سیدمحمد باقر درچه‌ای شد. آیت‌الله درچه‌ای معاصر آیت‌الله العظمی سیداسماعیل صدر بود و پس از درگذشت ایشان، مردم برای امور شرعی به آیت‌الله درچه‌ای رجوع کردند. ویژگی مهم آیت‌الله درچه‌ای فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی که بر اساس نظریات فقهی‌اش انجام می‌گرفت. نزد میرزا بدیع درب امامی هم مسائل اجتماعی اهمیت ویژه‌ای داشت.

آیت‌الله ارباب عمده علوم و حکمت اسلامی را نزد جهانگیر خان و آخوند کاشی به این شرح خواند: شرح اشارات محقق طوسی و شفای ابن‌سینا، درس اخلاق استدلالی و درس نهج البلاغه نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی و یک دوره حکمت مشا، علوم مختلفی مانند هیأت و ریاضیات و در ادامه حکمت متعالیه را نزد آخوند کاشی.

در طریق سیر و سلوک نیز آیت‌الله ارباب از جهانگیرخان و آخوند کاشی پیروی می‌کرد و بویژه در عرفان عملی از شاگردان خاصه آخوند کاشی بود. بیست سال شاگردی نزد آخوند کاشی و میرزا جهانگیرخان قشقایی از آقا رحیم ارباب شخصیت برجسته‌ای ساخت. آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی، رفقای صمیمی همدیگر بودند و حضور آن‌ها رونق حوزه اصفهان را موجب شده بود. چهره‌های برجسته‌ای که از دل این حوزه بیرون آمده و اثرگذار شدند همگی از شاگردان این دو عارف و حکیم برجسته بودند. هرچند این دو از عرفای برجسته روزگار خود و از بزرگان حکمت متعالیه یا فلسفه صدرایی بودند، اما تسلط آن‌ها در مکاتب دیگر علوم عقلی بویژه فلسفه مشا حیرت انگیز بود.

متأسفانه علیرغم این همه مؤسسات علمی و پژوهشی که در حوزه علوم انسانی اسلامی در کشور بویژه در شهر قم تأسیس شده، اما هیچ‌گونه کتاب و پژوهش درخوری درباره وجوه علمی و شخصیتی و طریق سیر و سلوک این سه شخصیت مهم و برجسته حکمی و فلسفی و عرفانی تاریخ معاصر یعنی آیات ملامحمد کاشانی، میرزا جهانگیرخان قشقایی و آیت‌الله ارباب منتشر نشده است و با وجودی که سال‌های چندانی از عصر این شخصیت‌ها نمی‌گذرد، اما نسل جدید آشنایی چندانی با این بزرگان ندارند. مدفن این سه شخصیت در «تخت فولاد» اصفهان است، اما متأسفانه جز عده اندکی، کسی به زیارت مزار این بزرگان نمی‌رود.

روایتی از آیت‌الله ارباب در امر به معروف و نهی از منکر

یکی از معدود آثار در شرح حال، طریق سیر و سلوک و خاطرات آیت الله ارباب «ارباب معرفت» نام دارد که به کوشش و قلم محمدحسین ریاحی تدوین شده است. این کتاب را ابتدا اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان منتشر کرد و بعد‌ها با ویراستی جدید توسط انتشارات جنگل و جاودانه بازنشر شد. متأسفانه جز این کتاب و برخی منابع دیگر که به طور پراکنده درباره آیت‌الله ارباب منتشر شده‌اند، دیگر منبعی مطالعاتی وجود ندارد و به ناچار باید همین کتاب «ارباب معرفت» را بهترین اثر در شرح حال آیت الله ارباب دانست.

روایت‌هایی که در این کتاب از سلوک اجتماعی آیت الله ارباب در قالب خاطرات نزدیکان ثبت شده بسیار حیرت انگیز است. حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی نقل کرده است که: «روزی در محله ما (یعنی گورتان اصفهان که امروزه به خیابان آتشگاه معروف است) آیت‌الله ارباب در باغی مهمان بودند که اینجانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچه باغ عبور می‌کردیم؛ چند نفر از جوان‌های بی‌مبالات آن منطقه، چون آنجا خلوت بود، مشغول قمار کردن بودند. من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیت‌اللهی بر ما وارد شده و در محضر ایشان با چنین منظره‌ای روبه‌رو شدیم و اینکه در نهایت چه خواهد شد؟

همین طور که یواش یواش می‌رفتیم، یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند: سلام علیکم. آن‌ها سر را بالا کردند تا چشم‌شان به ایشان افتاد هرکدام از طرفی فرار کردند و بعداً که اینجانب با بعضی از آن جوان‌ها برخورد کردم آن‌ها گفتند که چرا به ما خبر ندادید که از آنجا متفرق شویم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شما‌ها در آن محل چه می‌کنید. آن جوان‌ها برای همیشه دست از قمار کشیدند. این تاثیر یک حرکت بسیار ظریف و با گذشتی بود که آقای ارباب داشتند. قدم و کلامشان طوری بود که هرجا که قدم می‌گذاشتند یا کلمه‌ای می‌فرمودند فوراً اثر مثبتی بر جای می‌گذاشت.»

روایتی از میرزا جهانگیرخان قشقایی

اما آیت‌الله ارباب چنین روشی را از استاد معظم خود، آیت دوران، حکیم صمدانی مرحوم آیت‌الله میرزا جهانگیرخان قشقایی آموخته بود. روایتی شگفت از امر به معروف و نهی از منکر مرحوم میرزا نقل است که مرحوم استاد جلال الدین همایی آن را در کتاب «تارخ اصفهان» بدین شرح روایت کرده: «جمعی از اصحاب جهانگیر خان قشقایی از جمله ملا محمدعلی خوانساری از ملازمان خدمتش که در آن مجلس حاضر بوده است، حکایت کردند: یکی از مریدان مقدس مآب خان همسایه‌ای ساز زن داشت که تعلیم ساز می‌کرد و اکثراً صدای تار و کمانچه و سنتور از خانه او بلند بود.

چون این فرد با دستگاه شاهزادگان و بزرگان وقت ارتباط داشت احدی از ملا‌ها و متشرعین محل جرات نهی و ممانعت او را نداشتند… در یکی از ایام که خان به منزل آن مرد رفته بود هنگامه مشق و تعلیم تار آن موسیقیدان بود و صدای ساز همه جا شنیده می‌شد. مردم مقدس به تصور اینکه خان به علت حرام بودن موسیقی از شنیدن این صدا رنج می‌برد، سخت به اضطراب افتاد و چاره نمی‌دانست.

خان، چون ناراحتی او را دید ابتدا از در مساله فقهی برآمد و فرمود: «بر فرض که استماع غنا حرام باشد سماعش حرمت شرعی ندارد. یعنی اگر به عمد و به اختیار گوش ندهی و آواز تغنی بدون قصد از جایی به گوش شما برسد حرام نیست. وانگهی موضوع غنا و حدود حرمت و اباحه آن از معضلات فقهی است و هر آوازی را غنا و هر تغنی را حرام نمی‌توان دانست.»

مقداری از این مسائل گفته شد، اما باز آثار ناراحتی از وجنات آن مرد هویدا بود. در این موقع خان به او گفت برو در خانه این ساز زن را آهسته بزن و به وی بگو فلان سیم تا را سست بسته‌ای و فلان پرده‌اش ناساز است. (مرحوم جهانگیر خان قشقایی در جوانی از نوازندگان و موسیقیدانان برجسته بود.)

استاد نوازنده که این سخن را از همسایه خشک مقدس خود شنید بی‌اندازه تعجب کرد و گفت خواهش دارم اندکی صبر کنی تا تار خود را وارسی کنم. در مراجعت تعجبش بیشتر بود، چرا که دانست ایرادی بسیار بجا بر وی گرفته شده است. با تواضع و التماسی که مخصوص طالبان کمال بود پرسید این مایه مهارت و استادی از کجاست که این نوع خرده گیری و دقیقه‌سنجی را جز از بزرگترین اساتید فن انتظار نتوان داشت. مرد پاسخ داد که من از این هر سررشته ندارم، مهمانی در منزل من است که این پیغام را داد.

استاد نوازنده فوراً به خانه برگشت و سروصدا‌ها را خاموش کرد و به شاگردان سفارش کرد که پنجه به مضراب نبرند چرا که بزرگترین استادان فن امروز در همسایگی‌شان است و صدای سازشان را می‌شنود و بیش از این آبروی‌شان نرود. خود در نهایت لباسش را مرتب کرد و با ادب پیش آمد و اجازه شرفیابی خواست، به خیال اینکه واقعاً یکی از نوازنده‌های درجه یک را خواهد دید. به محض اینکه چشمش به جهان دانش و اخلاق، جهانگیرخان افتاد که از پیش هم او را دیده بود و به قیاس سایر پیشوایان علمی و مذهبی پیش خود تصوراتی کرده بود. در نهایت پیش وی به دو زانوی ادب نشست و سر در قدمش نهاد و به توبه و استغفار برآمد که اگر پیشوا و راهنمای مذهب تو باشی من بنده مطیع و فرمانبردارم.

او به میرزا جهانگیرخان گفت: «راه ارتزاق من از این هنر است، اگر دستور فرمایید ترک این عمل خواهم گفت، هرچند کار به گدایی بکشد.» خان او را با تفقد چنان راهنمایی کرد که نه او به زحمت گدایی افتاد و نه همسایگان دیگر از دست وی به زحمت و عذاب بودند.»

منبع: مهر

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.