سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ناگفته‌های خلبان ایرانی از اقدام عجیب برادر صدام!

روایت خلبان ایرانی از بازجویی در استخبارات رژیم دیکتاتور صدام را از نظر می‌گذرانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  امیر سرتیپ خلبان آزاده محمدصدیق قادری که مدت ۱۰ سال از زندگی خود را در اسارت رژیم بعث عراق گذرانده است در  خاطراتی از دفاع مقدس می‌گوید:سلول‌های اسارت پر از نور خدا و معنویت بود. در سخت‌ترین شرایط به سر می‌بردیم و هر چه می‌خواستیم در راه سربلندی وطن و رضایت خدا بود. اکنون حسرت می‌خورم وقتی به لحظات معنوی گذشته فکر می‌کنم.


بیشتربخوانید


کار ارتش و سایر رزمندگان فقط جنگیدن نیست بلکه برخی از رزمندگان شهید می‌شوند یا جانباز و عده‌ای هم صبر اسارت را به جان می‌خرند. این وظیفه ما است که هر آنچه را دیده و شنیده‌ایم در راستای انتقال تجربه به نسل جوان‌مان بگوییم.

روز ۲۳ شهریورماه ۱۳۵۹ باید برای تسویه حساب اقدام می‌کردم چون دیگر اجازه ادامه خدمت در ارتش را نداشتم و به نوعی اخراج شده بودم. جنگ آغاز شد و من برای حضور در عملیات‌های هوایی مجدد به پرواز درآمدم تا اینکه در یکی از ماموریت‌ها، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا بعثی‌ها می‌خواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند. شدت جراحت بدنم به قدری زیاد بود که حدود هفت سال، نیمه فلج بودم.


امیر سرتیپ خلبان آزاده محمدصدیق قادری

ستون پنجم آمار و اطلاعات من را به دشمن داده بود و آنها از پیشینه کاری من اطلاع داشتند. برای همین تمرکز و توجه خاصی به من می‌کردند. در بازجویی‌ اول خودم را به بیهوشی زدم چرا که می‌خواستند به مقدسات و نظام فحش و ناسزا بگویم تا اینکه یک روز در حالیکه اغلب قسمت‌های بدنم در گچ بود با برانکارد از سلول استخبارات به بیرون بردند و به سالنی بسیار بزرگ منتقل کردند. در آنجا دو اسیر ایرانی که در گوشه اتاق سرشان پایین بود حضور داشتند و در انتهای سالن در روبروی من یک مرد موفرفری قرار داشت که بعدا متوجه شدم برزان تکریتی برادر ناتنی صدام است.


صدام و برزان تکریتی

یک نگهبان درشت اندام که چشم‌هایش بسیار قرمز بود در کنارم ایستاد. دستگاه‌های ضبط رادیویی و تلویزیونی هم در آن سالن به چشم می‌خورد. وقتی چشمم به غولی که کنارم ایستاده بود افتاد ناخواسته خنده‌ام گرفت چرا که کف دست او به طور غیرطبیعی بزرگ بود. آن زمان هر دو دست من را عمل کرده بودند و پلاتین گذاشته بودند. آنها متنی را روبروی من قرار دادند که پر از فحش و بد و بیراه بود و تاکید کردند که اگر این متن را نخوانم هر دو دستم را مجدد خواهند شکست. به متن نگاهی کردم و بعد آن را کنار گذاشتم و گفتم:« من ستوان قادری بچه سنندج، ایرانیِ ایرانیِ «کُرد» هستم و مرده‌ام و زندگی ندارم. »

دوباره گفتند که باید متنی را نوشته‌ایم بخوانی. برزان تکریتی به آن مردی که شبیه غول بود اشاره کرد. او یکی از دستهایش را روی بازویم قرار داد و فشار کوچکی آورد. مجددا دستم شکست. اشکم درآمد. باز هم تکرار کردند که باید همان فحش‌ها را بدهم اما شرافت خلبانی‌ام اجازه چنین کاری را نمی‌داد و باید مرگی سربلند می‌داشتم. آنها تصویری را از جیب لباسم بیرون آورده بودند که همسر و فرزندم در آن بودند.  می‌خواستند من را تطمیع کنند. گفتند که اگر این متن را بخوانی به اروپا می‌روی و ترتیب حضور خانواده‌ات را هم می‌دهیم اما گفتم: اینها را نمی‌شناسم و تمامی آنها برای من مرده‌اند.» و دوباره همان صحبت‌های قبلی را بیان کردم.

برادر ناتنی صدام از آن سوی سالن برخواست و به سمت من آمد. سرم را بوسید. شاید اگر در آن لحظه دِشنه در سرم فرو می‌کردند برایم قابل تحمل‌تر بود. بعد گفت: «آرزو می‌کردم یک افسر ما در ایران مثل تو باشد.» و پس از بازجویی در نامه‌ای نوشت که تا وقتی در استخبارات است دیگر کسی نباید از این خلبان ایرانی بازجویی کند و همینطور هم شد. پس از آن به سلولی منتقل شدم. آن دو اسیر دیگر که موهای کوتاهی داشتند هم به آنجا آمدند. هر دو با شوق شروع به تعریف و تمجید از من کردند که شما سرباز اسلام هستید و ما را سربلند کردید. با آنها رفتار خوبی نکردم و حتی به آنها بد و بیراه گفتم و یادآور شدم که استخبارات عراق چیزی از من نتوانست بیرون بکشد و حالا شما می‌خواهید به عنوان جاسوس از در دوستی من را تخلیه اطلاعاتی کنید.

این ماجرا گذشت تا اینکه چندین سال بعد در اردوگاه اسیری سمت من آمد. خودش را معرفی کرد و گفت که همان روز شاهد شکنجه و صحبت‌هایم با برزان تکریتی بوده است. من او را نمی‌شناختم. این آزاده مرحوم حجت الاسلام ابوترابی فرد بود و تازه به جایگاهی که در میان آزادگان داشت پی بردم. پس از آزادی در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتم مرحوم ابوترابی فرد ماجرای من را برای ایشان روایت کرد.

منبع: ایسنا

انتهای پیام

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۵
در انتظار بررسی: ۰
جلال.مراغه.ای
۲۳:۰۴ ۰۶ دی ۱۳۹۹
سلام.بر.شهیدان.انقلاب.سربازان.خامنه.ای.باید.با.شجاع.باشد.چون.خامنه.ای.خمینی.دیگر.است.ولایتش.ولایت.حیدر.است
رضا
۰۷:۲۰ ۰۹ مهر ۱۳۹۹
درود بر رزمندگان یران اسلام ی درود بر شرفتان
پیمان
۰۱:۳۲ ۰۹ مهر ۱۳۹۹
درود بر شرفت مرد کرد
محمد
۰۰:۳۹ ۰۹ مهر ۱۳۹۹
افتخار مایی
هادی حرف حق
۰۰:۰۱ ۰۹ مهر ۱۳۹۹
درود برشما وشهیدان
هادی حرف حق
۰۰:۰۱ ۰۹ مهر ۱۳۹۹
درود برشما وشهیدان
حسین
۲۳:۴۳ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
ایوالله
دمت گرم
م
۲۳:۲۲ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
سردارشهیدمامی گفت ما ملت امام حسینیم یقین داشت که می گفت درجنگ بودومی دانست که تا آخرین لحظه همه حسینی بودندسلام درودخدابرشماوبر سرداران عزیزایران زمین باد.
ناشناس
۲۲:۲۹ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
صدام لعنتی
بسیجی
۲۲:۱۷ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
خداوند به شماسربازاسلام طول عمرباعزت بدهدکه شما مثل شهیدزنده هستیند
ناشناس
۲۱:۱۹ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
ارتش از سربازنش درکجا مستقربوده در زمان جنگ اطلاع نداشته
مسعود
۲۰:۳۸ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
اموزش وتربیت است که انسانهایی مثل شما تحویل جامعه میدهد دو ود به شرفت
ناشناس
۱۹:۳۶ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
باسلام
دورود بر مردان با شرف و غ غیرتمند ایران زمین
سید روح الله
۱۹:۳۱ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
سلام ودررود خدا و رسولش بر شما دلاوران ایران اسلامی
محمد
۱۹:۰۶ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
دورود بر شیر مردان خدا
ناشناس
۱۸:۲۷ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
درود بر شرفت
ناشناس
۱۸:۱۲ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
بازم به دلاور نیرو هوایی ایران درود خدا برسرشما
ناشناس
۱۵:۵۳ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
درود بر شرف شما
ناشناس
۱۵:۵۱ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
شیرمرد دلیر وعزتمند یاد وحماسه ودلاوری شما همیشه درقلبهاوتاریخ ایران زمین باقی خواهدماند.خدا تندرسنتی وموفقیت روزافزون عطافرماید وانشاالله همیشه درپناه حق استوار باشید ومن الله توفیق
ناشناس
۱۵:۴۰ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
درود بر سرافرازان ارتش و سپاه ایران و اسلام.
ناشناس
۱۵:۱۳ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
درودبرشرف مردان بزرگ
ناشناس
۱۴:۳۴ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
مردان بی ادعا
حمید
۱۴:۱۹ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
درودبر دلاور مردان جهاد وشهادت واسارت.
هاشمی راد
۱۳:۳۹ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
زنده باد ایران و ایرانی ، خدا ان شاءالله عجرتان بدهد ، هرچه داریم از رشادت و سربلندی امسال شما بزرگواران است
ناشناس
۱۳:۲۱ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
درود بر تو شیر مرد ایرانی