اشرف عروجی مادر شهید احمدرضا احدی رتبه یک تجربی کنکور سال ۱۳۶۴ در گفت وگو با خبرنگار حوزه دانشگاهی گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره تک رقمی شدن رتبه فرزندش در کنکور سال ۶۴ گفت: ما ساکن اهواز بودیم و وقتی که جنگ شد به ملایر همدان نقل مکان کردیم، فرزندم آن زمان سال اول دبیرستان بود. احمدرضا از همان اول ابتدایی و شروع به تحصیل همیشه شالگرد اول بود.
مادر شهید احدی ادامه داد: احمدرضا از سال اول دبیرستان به جبهه رفت، ولی با این وجود باز هم درسش از هم کلاسی هایش که همیشه مدرسه میرفتند بهتر بود. در سالهای جنگ دو تا سه ما مدرسه میرفت و بقیه سال را در جبههها بود. کتاب هایش همیشه داخل کوله اش در سنگرها و جبهههای جنوب و غرب کشور بود. برای کنکور هم از جبهه آمد، آزمون داد و به جبهه برگشت.
او در ادامه بیان کرد: وقتی نتیجههای کنکور هم اعلام شد باز هم پسرم خبر نداشت. بعد از آن یکی از دوستان هم رزمش از شمال به منزل همسایه زنگ زد و گفت که احمدرضا رتبه خیلی خوبی در کنکور کسب کرده ای، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت از او پرسیدیم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در کنکور داد. میگوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای.
مادر شهید احدی ادامه داد: من و پدرش از خبر رتبه یک شدن احمدرضا خوشحال شدیم و با ذوق زدگی گفتیم رتبه اول؟ پس چرا خوشحال نیستی؟ که فرزندم گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم. در همان حال که روی پلههای خانه نشسته بود آستینها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد. پدرش گفت این بچه انگار نه انگار که رتبه یک شده و پزشکی قبول میشود.
عروجی در ادامه گفت: فرزندم رتبه یک کنکور تجربی شده بود و در رشته پزشکی چند دانشگاه مثل امام حسین و امام صادق قبول شد، اما روحیه مغرور شدن بابت رتبه اش نداشت. خیلی درس نمیخواند، ولی همیشه خیلی زود همه چیز را یاد میگرفت. حتی در مدت دو سال تحصیلش در دانشگاه هم با وجود اینکه همیشه جبهه بود نمره الف میشد.
این مادر شهید بیان کرد: پدرش با اینکه احمدرضا دانشگاه تهران برود به دلیل اینکه ترم بهمن سال تحصیلی آنجا شروع میشد مخالف بود و معتقد بود که با این کار احمدرضا باز هم به جبهه میرود به همین دلیل به دانشگاه شهید بهشتی تهران رفت. احمدرضا به محض اینکه در دانشگاه ثبت نام کرد دوباره به جبهه رفت. از ۴ نفر هم اتاقیش ۳ نفر شهید شدند و در حقیقت دانشگاه آنها جبهه بود.
او در ادامه خاطر نشان کرد: پدر احمدرضا همیشه نگرانش بود و میگفت احمدرضا درسش را نمیخواند. در آن زمان نتایج در روزنامه اعلام میشد و ما که شهرستان بودیم باید مسافت زیادی را طی میکردیم تا روزنامه بگیریم و ببینیم فرزندمان قبول شده است. پدرش به او میگفت احمدرضا تو با این رتبه پزشکی قبول میشوی که او در در جواب گفت مگر اتفاق مهمی افتاده است.
مادر شهید احدی اضافه کرد: پدرش به او میگفت با رتبه علمی و رشتهای که قبول شدهای بیشتر به درد کشور میخوری که احمدرضا میگفت مگر جان من با جان یک کارگر تفاوت دارد. فرزندم هیچ گاه خودش را برتر از دیگران نمیدانست.
او با بیان اینکه فرزندم دوست داشت در هر کاری بهترین باشد، اظهار داشت: ترم چهار دانشگاه بود که در عملیات کربلای پنج شرکت کرد و دیگر بازنگشت. وقتی دوستانش شهید شده بودند نمیتوانست تحمل کند و میگفت من مانده ام که زجر بکشم.
انتهای پیام/
شهیدان باعث افتخار مملکت هستند.
خوشا به سعادتتان
مگه نباید مملکتی باشه که من بشم دکترش.
ای روزگار آدم ها چقدر دستخوش تغییرت می کنند!