به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، همزمان با ماه محرم، باشگاه خبرنگاران جوان برنامهای گفت و گو محور با نام «تنهای تنها» را تدارک دیده است که در حدود ۳۰ دقیقه به زندگی افرادی میپردازد که کارشان به گونهای متفاوت با محرم گره خورده است.
برنامه «تنهای تنها» که در ایام محرم از سایت باشگاه خبرنگاران جوان تقدیم شما میشود، در هشتمین قسمت خود میزبان حاج مهدی هداوند فرمانده مدافع حرم است که در ادامه میتوانید این برنامه را ببینید.
آقای هداوند؛ خیلی ها شما را با خاطراتتان از مدافعان حرم می شناسند. از کجا نام شما با مدافعان حرم گره خورد؟
بنا به سفارش شهید بزرگوار سپهبد حاج قاسم سلیمانی در خدمت دوستان بودم. ایشان فرمودند تا درباره فرهنگ مدافعین حرم صحبت کنم. ما در خانه یکی از شهیدان، هیئت بودیم و گروهی مستندساز هم آنجا حضور داشتند و خواستند با من مصاحبه کنند. من با آقای اصلانی تماس گرفتم و ایشان گفتند حاج قاسم میگویند، هداوند در خصوص فرهنگ مدافعین حرم صحبت کن. پس این یک تکلیف بر دوش من است؛ وگرنه من خودم را در این اندازه ها نمیدانم.
به شخصه واژه مدافعان حرم را قبول ندارم؛ هر کسی در این عالم گره به کارش بیفتد و مصلحت آن باشد که خدا گره از کارش باز کند، او را به خانه امام حسین (ع) میآورند. حال ما که هستیم که بگوییم میرویم و از حرم دفاع میکنیم؟! در اوج درگیریها هم اهل بیت (ع) از ما دفاع کرده اند؛ اهل بیت (ع) نیازی به دفاع ما ندارند. اهل بیت (ع) سفرهای از لطف و کرم خود باز کرده و هرکسی را به بهانهای سر سفره آورده و نام او را مدافع حرم گذاشته اند.
چه شد که به سوریه رفتید؟
عنایتی خاص بود. روزی دخترم به من گفت بابا مگر تو فرمانده نیستی؟ گفتم چرا بابا من فرمانده هستم. گفت بابا پس چرا سوریه نیستی؟ این حرف تلنگری به من زد. چرا نباید می رفتم؟! لذا، حضرت ارباب به ما این توفیق را عنایت کردند. شاید بزرگترین نعمتی که خدا به من داده، همراهی خانواده ام با من بوده است.
فضای کلی سوریه در ایام محرم چگونه بود؟
در این باره میخواهم خاطرهای از شهادت مرتضی کریمی بگویم؛ من در جنوب حلب هفتهای دو جلسه هیئت میگرفتم. آن زمان به فرمانده خود گفتم که چند تن از مداحان را میآورم. برادران رزمنده از افغانستانیها و تعداد کمتری از عراقیها، پاکستانیها، سوری و لبنانی میدانستند که دوشنبهها و پنجشنبهها هیئت داریم و میآمدند. در یکی از هیئتها فرازی از روضه حضرت علی اکبر (ع) را خواندند و مرتضی کریمی گفت «حاجی آن قدر دوست دارم مانند حضرت علی اکبر (ع) ارباً ارباً بشوم». یکی در جمع گفت «کسی با گلوله ارباً ارباً نمیشود».
فردا آن روز در محاصره بودیم؛ سلاح نداشتیم و شرایط بسیار سخت بود. لحظهای صدای انفجار آمد و مرتضی به شهادت رسید. زمانی که از کنار ماشینی که مرتضی در آن بود رد شدم، دیدم سر و دست او به یک طرف پرتاب شده و تازه به خود آمدم که او به من گفت «می خواهم ارباً ارباًٌ شوم». شهادت مرد میخواهد. اینها علی اکبرهای آیت الله خامنهای بودند. ما لیاقت شهادت را نداشتیم.
حاج مهدی؛ از خاطراتتان متوجه شدم که بسیار با جوان ها در ارتباط هستید. این جوان ها بیشتر در چه سنی هستند؟
الان جوانهایی از دهه ۸۰ داریم که آموزش میدهیم؛ البته بهترین سن برای نیروهای ویژه ۱۷ الی ۱۸ سالگی هستند.
شما شهادت بسیاری از جوان ها را دیده اید. ارتباط چشمی با آنها در لحظات آخر چگونه بود؟
من در یک روز ۱۳ شهید دادم و سه روز بعد چندین شهید دیگر. خدا کند که هیچ وقت شام غریبان نبینید که من دیدم. من حال بدی داشتم و بچهها آمدند و گفتند «حاجی بیا با بچهها صحبت کن تا روحیه بگیرند». بچهها تا من را دیدند با صدای بلند گریه کردند. عصبانی شدم و گفتم گریه فقط برای سیدالشهدا است. شخصه مجید قربانخانی، مهدی حیدری، محمد آژن و... را در لحظات آخر در آغوش گرفتم.
بگذارید بگویند ما برای پول میرویم به سوریه؛ ایرادی ندارد پشت ما بد و بیراه بگویند؛ اما جوانان و مردم این مرز و بوم در امنیت به تفریح و تحصیل خود برسند. افتخار ما این است که فدایی ملت خود باشیم.
خبر شهادت مدافعان را چگونه به پدرها و مادرها می دادید؟
زمانی پدر و پسری با هم برای شرکت در دوره ها آمده بودند. پدر بازنشسته بود و به ما گفت «من زمان جنگ ۳ سال شناسنامه خود را بزرگ کردم تا به جبهه بروم، اما الان نمیتوانم شناسنامه خودم را کوچک کنم تا به سوریه بروم». ما گفتیم «بحث این نیست نمیتوانیم از یک خانواده دو نفر را ببریم». به هر شکل بود، عباس آبیاری پسر حاج اصغر به سوریه رفت و شهید شد. زمانی که رسیدم تهران پدرش به من زنگ زد. گفتم «حاجی تسلیت میگویم». گفت «تسلیت چرا؟ عروسی عباس بوده است. الوعده وفا من چه زمانی به سوریه بروم؟» بعد از آن، با مادر عباس صحبت کردم. ایشان گفتند «عباس ما را رو سفید کرد و رفت یا ما شرمنده حضرت زینب (س) شدیم؟»
نظر شما درباره حاج قاسم چیست؟
مطلبی در راستای انتقام سخت میگویم؛ حضرت آقا فرمودند اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید. الان ۵ سال آن گذشته است. من به اسرائیل فکر نمیکنم؛ زیرا امام صادق (ع) فرمودند «بیت المقدس به دست جوانانی که از قم به پا خاسته اند، آزاد خواهد شد». من خود را برای جشن ولایت امیرالمومنین (ع) در فاطمیه شهر مدینه النبی آماده کرده ام.
حسرتی در دل دارید؟
ما حسرت کربلا را در دل داریم؛ اما نمی گذاریم حسرت عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) بر دلمان بماند.
انتهای پیام/