تابستان سال ۱۳۲۰، در میانه جنگ جهانی دوم بود که نیروهای انگلیس و شوروی وارد ایران شدند؛ رضا پهلوی عملاً از کشور تبعید شد و محمدرضا به جای پدر بر تخت سلطنت نشست؛ عدم اقتدار این شاه جوان به تنش میان نیروهای سیاسی و تزلزل نهادهای قدرت دامن زد.
ناپختگی او به حدی بود که در دهه اول سلطنت محمدرضاپهلوی، حدود پانزده بار نخستوزیر عوض شد، همچنین با پایان جنگ جهانی دوم جنبشهای استقلال طلب در دنیا رو به گسترش بودند و در ایران نیز نگاه ملیگرایانه جایگاه ویژهای در سیاست پیدا کرد، در همین شرایط جبهه ملی ایران در سال ۱۳۲۷، با ائتلاف طیف گستردهای از نیروهای سیاسی که شاید تنها در نگاه ملیگرایانه خویش مشترک بودند، تأسیس شد. جبههای که یکی از پایههای اصلی آن دکتر محمد مصدق بود.
رویارویی دکتر مصدق با انگلیس همواره بر سر زبانها بود؛ او در سال ۱۳۰۲ و در دوره تصدی وزارت امورخارجه در کابینه مشیرالدوله با آنچه انگلیس منافع خود در ایران میدانست، به مخالفت پرداخت، بلافاصله پس از مشیرالدوله، رضاخان به نخستوزیری رسید و مصدق از قدرت فاصله گرفت.
ظهور مجدد مصدق در عرصه سیاست ایران تنها پس از اشغال کشور و برکناری رضاشاه از سلطنت ممکن شد، در اولین انتخابات پس از رضاشاه (دوره چهاردهم مجلس شورای ملی)، مصدق بیشترین رأی را در تهران کسب کرد و با تلاش او طرحی در مجلس تصویب شد که به دولت اجازه نمیداد در حین اشغال درباره نفت با خارجیها مذاکره کند.
دغدغه و برنامه اصلی دولت مصدق به اجرا درآوردن قانون ملی شدن صنعت نفت بود. از آن پس مذاکرات پی در پی انگلیس و میانجیگری آمریکا بینتیجه ماند و حتی شکایت انگلیس به دیوان لاهه و شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز تأثیری بر روند ملی شدن نفت ایران نگذاشت.
پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران دکتر مصدق به نخستوزیری رسید، او برنامه خود را اجرای این قانون (و نیز اصلاح قانون انتخابات) اعلام کرد؛ مذاکرات با شرکت نفت ایران و انگلیس شروع شد؛ شرکت نفت آماده پذیرش ملی شدن نفت ایران نبود، اما دکتر مصدق از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید کرد و کارشناسان و مدیران این شرکت ناچار به ترک ایران شدند.
در مقابل هم دولت بریتانیا از ایران به شورای امنیت شکایت کرد و شورا رسیدگی به این شکایت را به دیوان بینالمللی لاهه ارجاع کرد. مصدق در لاهه و نیویورک به دفاع از حق مالکیت مردم بر منابع سرزمین خود پرداخت. بدین ترتیب انگلیس و شرکت نفت نتوانستند از مجراهای قانونی بینالمللی با ملی شدن نفت ایران مقابله کنند.
پس از برگزاری انتخابات دوره هفدهم و افتتاح مجلس شورای ملی و بازگشت دکتر مصدق از دادگاه لاهه و در بحبوحه مبارزات نهضت ملی شدن نفت، با وجود اظهار تمایل اکثریت نمایندگان مجلس جدید به نخستوزیری مجدد مصدق، او ناگهان از سمت خود استعفا داد. علت این امر کارشکنیهای اقلیت مجلس، تحت رهبری سیدحسن امامی، عدم ابراز تمایل مجلس سنا به زمامداری او و اختلاف بر سر درخواست اختیارات بیشتر برای نخستوزیر بود. چرا که مصدق مصمم بود تا اختیار تعیین وزیر جنگ را از شاه بگیرد «تا دخالت دربار در آن کم شود و کارها در جهت صلاح کشور پیشرفت کند.»
اما واکنش شاه در برابر این پیشنهاد چنین بود: «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم.» مصدق در پاسخ فوراً گفت که در این صورت استعفا خواهد داد. شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخستوزیر امتناع کرد، به این ترتیب دکتر مصدق استعفا داد و احمد قوام به نخستوزیری رسید.
قیام مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ زمینههای لازم برای نخستوزیری مجدد دکتر محمد مصدق را فراهم کرد، این دومین دوره حکومت مصدق بود. او که توانسته بود حقانیت ایران را در مجامع بینالمللی در خصوص ملی شدن صنعت نفت اثبات کند، حال با توطئههای بزرگی از جانب دولتهایی که دستشان از منابع نفتی و سرمایههای مردم ایران کوتاه شده بود مواجه شده بود.
نقشه کودتا با همکاری انگلستان و آمریکا طرح شد و پس از چندبار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید. کرملین روزولت (برادرزاده تئودور روزولت رئیسجمهور اسبق آمریکا) اواخر سال ۵۷ شمسی در مصاحبهای اعلام میکند «کودتای ۲۸ مرداد نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که به وسیله سیا در ماههای آخر حکومت ترومن تنظیم شده بود». روزولت مدعی شده بود که اواسط سال ۱۹۵۳ به مدت سه هفته در ایران اقامت داشته و با کمک ژنرال شوارتکسف (مامور سازماندهی کادر شهربانی ایران در سالهای ۲۰ تا ۲۷ و از دوستان فضلالله زاهدی) کودتا را رهبری کرده است.
روزولت معتقد بود «اجرای کودتا برای سیا ضرورت داشت» وی ۷۵ هزار دلار را برای خرج کودتا به سه آمریکایی و ۵ ایران داده بود. تنها سه نفر هویت او را در تهران میدانستند. یکی شاه که از پیشنهاد عزل مصدق و سرکار آوردن زاهدی استقبال میکند. پیشنهاد رفتن به بغداد در صورت موفقیت آمیر نبودن مرحله اول کودتا نیز پیشنهاد روزولت بود.
محمدرضا پهلوی نیز در کتاب «ماموریت برای وطنم» درباره نقش آمریکا در کودتا چنین مینویسد «گاهی این سوال مطرح میشود که آیا دولتهای آمریکا و انگلستان در قیام تاریخی ۲۸ مرداد و برانداختن مصدق کمک مالی کردهاند یا خیر؟ هرچند من در حین انقلاب در خارج از ایران بودم، ولی از جزئیات امور اطلاع داشتم و بعد از مراجعت به ایران نیز در جریان حوادث بودم و انکار نمیکنم که شاید بمنظور پیشرفت هدف این انقلاب ملی وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شده باشد..»
روزنامه انگلیسی «دیلی میل» گزارش داد در سال ۱۹۵۳ «آنتونی ایدن»، وزیر خارجه وقت انگلیس در حال برنامهریزی کودتایی علیه محمد مصدق، نخستوزیر ایران بود. مصدق دو سال قبل از آن، رای موافق به نفع ملی کردن میادین نفتی ایران به دست آورده بود.
کرملین روزولت به جبران خدمتش در کودتا از سیا خارج شد و به معاونت کمپانی نفتی «گلف» رسید. جایی که بوی نفت میداد!
آیتالله کاشانی که رفیق شفیق دکتر مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت بود در ۲۷ مرداد آخرین هشدار را در نامهای به مصدق درباره احتمال کودتا میدهد و چنین مینویسد «حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق دامت اقباله.
گرچه امکانی برای عرایضم باقی نمانده است، ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است. خودتان بهتر از هر کسی میدانید که تمام هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است که میخواهید مانند سیام تیر کذائی یکبار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف اینجانب را درخصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندم نشنیدید مرا لکه حیض کردید خانهام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید حالا نه مجلسی هست و نه تکیه گاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بود درصدد به اصطلاح کودتا است.
اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیرماه عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان بمانید... همان طور که گفتم آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید این نامه من سندی است در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا توسط زاهدی که مطابق با نقشههای خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچ گونه عذری نباشد اگر براستی در این فکر اشتباه میکند با اظهار تمایل شما. سید مصطفی و ناصر خان قشقایی را برای مذاکره، خدمت میفرستم. سیدابوالقاسم کاشانی»
دکتر مصدق اما در پاسخ نامه دلسوزانه آیت الله کاشانی، اما چنین نوشت: «۲۷ مرداد ماه مرقومه حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»
از ساعات اولیه صبح ۲۸ مرداد جمعیتی از سمت جنوب به سمت مرکز شهر تهران به راه افتادند؛ بسیاری از زنان فاسد ساکن شهرنو (محله بدنام و فاسد تهران) با چوب و چماق لاتهای تهران را همراهی کردند.زیرا به آنها گفته بودند در صورت برانداختن مصدق و بازگشت شاه، پول خوبی نصیبشان میشود.
آنها با سردادن شعار مرگ بر مصدق و زنده باد شاه به سمت خانه نخستوزیر در خیابان فلسطین کنونی رفتند. «پری بلنده»، «ملکه اعتضادی» و «پری آژدان قزی» از اهالی قلعه (همان شهرنو) با جمعی از زنان ساکن آنجا به جمعیت شعبان جعفری (بیمخ) پیوستند. «پری آژدان قزی» روز قبلش به دیدار شعبان جعفری در زندان رفته بود تا رخصت همراهی نوچههایش با کودتاگران را بگیرد.
با شروع تظاهرات، گروههایی از مردم نیز تحت تأثیر این جوّ به صف شعاردهندگان علیه مصدق پیوستند و از سوی دیگر، نظامیانی که با دریافت پول به شرکت در کودتا رضایت داده بودند، همراه جمعیت شدند. اسناد منتشر شده در آمریکا نشان میدهد که در همین زمان، بیشتر مقامهای ارشد نظامی و حتی خود فضلالله زاهدی مخفی شده یا به آمریکاییها پناه برده بودند.
چند ساعت پس از شروع تظاهرات، غوغاگران به پشتگرمی تانکها دفتر نزدیکان به مصدق و روزنامههای هوادار او را غارت کردند. در این میان، دفتر حزب توده نیز از یورش «شاهدوستان» و «کمونیسم ستیزان» در امان نماند. دولت مصدق و حتی حامیان او در ارتش واکنشی به این تحولات نشان ندادند.
روایتهای متعددی از دلایل بی تحرکی مصدق و هواداران او شدهاست، جدی نگرفتن خطر، ضعف در تصمیم گیری به موقع، عدم ارتباط مناسب در سطوح بالا یا فرسودگی توأم با نا امیدی مصدق و یارانش، نمونههایی از این روایات است. در هر حال ساعاتی پس از ظهر درگیریهای بین طرفداران و مخالفان مصدق به اطراف خانه او کشیده شد. عده اندکی از نظامیان وفادار به مصدق با همه توان در برابر یورش جمعیت و نظامیان حامی کودتا مقاومت کردند، اما تصرف ساختمان رادیو، پایان واقعی ماجرا بود. در ساعات پایانی روز، مقاومت در اطراف خانه نخست وزیر هم شکسته شد و منزل دکتر مصدق نیز با تانک و مسلسل مورد حمله نیروهای نظامی کودتا قرار گرفت و مصدق دستور عدم مقاومت به نیروی محافظ نخستوزیری داد و در خانه همسایهاش پناه گرفت. اوباش و نظامیان به غارت منزل دکتر مصدق پرداختند. میراشرافی فرمان عزل مصدق و نصب زاهدی را از رادیو خواند. سرلشکر زاهدی که در این مدت نزد مأموران آمریکائی مخفی بود از مخفیگاه به در آمد. مردم با سکوت و حیرت این رویدادها را ناظر بودند. نه مصدق، نه طرفداران مصدق و نه حزب توده که وعده «تبدیل کودتا به ضد کودتاً را در روزهای گذشته میداد اقدامی برای مقابله نکردند و کودتا پیروز شد.»
از نخستین دقایق صبح روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ مأمورین فرمانداری نظامی، رکن دوم و اداره کل شهربانی دست به بازداشت عده زیادی از همکاران محمد مصدق، اعضاء جبهه ملی، نمایندگان مستعفی و روزنامهنگاران و اعضاء حزب توده زدند.
از طرف سرلشکر فضل الله زاهدی اعلامیهای صادر کرد «در حفظ جان دکتر مصدق از هیچ گونه اقدامی کوتاهی نخواهد شد. از این رو مقتضی است ظرف ۲۴ ساعت خود را به شهربانی معرفی کند.» زاهدی فرمانده کودتا به محمدرضا شاه تلگرافی زد و از وی خواست تا به ایران باز گردد، شاه نیز در جواب فضل الله زاهدی اعلام کرد بی درنگ به ایران باز میگردد.
در روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ در تمام شهرهای ایران حکومت نظامی برقرار شد. همچنین در این روز عده زیادی از افسران که از عوامل کودتا بودند از جمله سرهنگ نعمت الله نصیری، سرهنگ تیمور بختیار و سرهنگ عباس فرزانگان درجه سرتیپی گرفتند. پس از کودتا به دستور فرمانداری نظامی از انتشار روزنامههای حامی مصدق و حزب توده جلوگیری شد.
پس از کودتا سرلشکر زاهدی امور دولت را در دست گرفت؛ دکتر مصدق در روز ۲۹ مرداد خود را به زاهدی تسلیم کرد و بازداشت شد. فرمانداری نظامی به ریاست سرتیپ تیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت. مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکائی و اروپائی شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد. کمکهای مالی آمریکا به دولت ایران رسید و در تقویت حکومت تازه پهلوی مؤثر افتاد.
با پیروزی کودتاچیان، برخی افراد مانند مصدق به حبس و تبعید و شخصیتی همچون دکتر فاطمی به حکم دادگاه نظامی تیرباران شد و به شهادت رسید. آیتالله کاشانی که تا پایان عمرش (اسفند سال ۴۰) منزوی و خانهنشین شده بود گاهی با صدور اعلامیهها و گفتوگو با رسانهها مخالفت خود را به از سرگیری روابط با انگلیس و نفوذ بیگانه اعلام میکرد.
دکتر مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در دادگاه نظامی محاکمه شد و علیرغم دفاعیهٔ مستندی که از کارها و دیدگاههای خود ارائه کرد، به سه سال زندان محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به دستور محمدرضا پهلوی، به ملک خود در قلعه احمدآباد (مصدق) تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت در انزوا زندگی کرد؛ تا اینکه سرانجام در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان در ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست.
انتهای پیام/