سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سیل‌زدگان کوت عبدالله این دو جوان را فراموش نمی‌کنند+تصاویر

قرار بود در راه برگشت محمد همراه سید محسن به شیرینی فروشی بروند تا در روستاها برای سیل زده‌ها جشن نیمه شعبان را به پا کنیم. اما این آخرین ماموریت این دوجوان رعنا در راه خدمت‌گزاری به محرومان شد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، به رسم عشیره‌اش در کوت عبدالله در ۱۵ سالگی متاهل شد. در فاصله ۶ سال ۳ فرزند به خانواده‌اش اضافه شد و در ۲۱ سالگی برای خودش یک پدر تمام عیار بود.

از کودکی در موکب و تکیه و هیئت‌ها قد کشید. هر کجا نامی از سیدالشهدا (ع) می‌آمد به آن سمت و سو کشیده می‌شد. شهید محمد ناصری ششمین فرزند از یک خانواده ۹ نفره بود. خیلی زود با طعم فقر و نداری آشنا شد.

در منطقه کم برخورداری مثل کوت عبدالله نداری نیازمندان چاه ویل است و پرشدنی نیست. با این حال دست روی دست گذاشتن در مرام محمد نبود. با دوست و رفیق مجاهدش سیدمحسن موسوی آنقدر خالصانه به محرومان خدمت کرد که سر آخر متاع گرانبهای شهادت را برای دنیا و آخرتش خرید.

***در گرفتاری‌ها پی برادرم می‌فرستادند

برادر بزرگ‌تر شهید محمد ناصری می‌گوید دوست و آشنا برادرم را به دست به خیری می‌شناختند: «از کودکی دلسوز نیازمندان بود. تاب دیدن فقر و محرومیت را نداشت. هر کمکی از دستش بر می‌آمد برای شادی دیگران انجام می‌داد. بسیار خوش خلق و مهربان بود و با اخلاص و بی‌منت به کار خدمت‌گزاری برای دیگران مشغول می‌شد. مدرک دیپلم کامپیوتر داشت و در امور اداری حوزه علمیه کار می‌کرد. بودن در محیط حوزه و همچنین پیوند محکم او با پایگاه بسیج انصارالحسین پای او را به اردو‌ها و امور جهادی باز کرد. در کمک‌رسانی به محرومان آنقدر شناخته شده بود که اگر در محله‌های اطراف سقف خانه خانواده محرومی خراب می‌شد به دنبال برادرم می‌فرستادند و او هر طور شده با ارتباط‌هایی که می‌گرفت و تلاشی که می‌کرد گره‌گشای مشکل این جور خانواده‌ها می‌شد.»

***در سیل کوت عبدالله شبانه‌روز کار می‌کرد

در روز‌های جولان سیل سال گذشته بیشتر وقت شهید محمد ناصری در این قرارگاه بسیج می‌گذشت: «برادرم شبانه‌روز برای این که باری از دوش مردم برداشته شود کار می‌کرد. یادم هست نیرو‌های بسیج با هزار و یک مشقت چند سیل‌بند برای تعدادی از روستا‌ها درست کردند. ساعت ۲ نیمه‌شب بود که اهالی روستا به من تماس‌گرفتند و گفتند شدت و قدرت سیل آنقدر زیاد است که این سیل‌بند‌ها نیمه شکسته شده‌است و به زودی آب گل آلود دوباره به خانه‌های مردم وارد می‌شود. تا رسیدن نیرو‌های بسیج ۵ ساعتی مانده بود. همان وقت دیدم که محمد جاکن شد. با چند ماشین حرکت کردند و نیم ساعت بعد با تعداد زیادی از مردان فامیل‌مان از راه رسید. خیلی زود به آن روستا رفتیم و تا صبح با پرکردن گونی‌ها از خاک، سیل‌بند دیگری درست کردیم و به این ترتیب خانه‌های ۱۰ خانوار آن روستا در امان ماندند. با این حال تا نیرو‌های دیگر بسیجی از راه برسند با مدیریت محمد و دوست جهادی‌اش سید محسن موسوی خانه‌ها را تخلیه کردیم تا آسیبی به اهالی نرسد. محمد در آن روز‌ها خواب و خوراک نداشت و شبانه روز برای کمک رسانی در دسترس بود.

***پیرمرد بیماری که فراموش نشد

در روز‌های سخت است که جان‌های صیقل خورده از مهربانی فرصت ظهور و بروز پیدا می‌کنند. در سیل کوت عبدالله بود که همه شاهد رسیدگی شهید محمد ناصری و دوست جهادگرش شهید سید محسن موسوی به یک پیرمرد بیمار شدند: «در آن بحبوحه که هر کسی به فکر خودش بود لحظه به لحظه این دو جوان با کمک کردن به دیگران می‌گذشت. پیرمرد بیماری در نزدیکی ما زندگی می‌کرد. شرایط بیماری این پیرمرد به گونه‌ای بود که نیاز به وسایل شخصی داشت. برادرم به همراه شهید موسوی بار‌ها رفتند و آمدند تا وسایل شخصی و دارویی و درمانی این پیرمرد جور شد. نمی‌دانید این بیمار چطور در حق این دو جوان رشید دعا می‌کرد. واقعا مخلصانه برای رضای خدا و بندگانش تلاش می‌کردند و سرآخر به آرزوی شان که رو سپیدی در محضر اباعبداالله (ع) بود رسیدند.
چراغ این موکب روشن است هنوز

شهید موسوی نیز مانند رفیق دیرینش در تمام طول روز‌ها و هفته‌های سال مشتاق آمدن محرم بود. همه اهالی کوت عبدالله سید محسن موسوی را به موکب‌داری و نوکری در دستگاه سیدالشهدا (ع) می‌شناختند. تا اسمش می‌آید زبان‌ها به تحسین و البته تحسر زود از دست رفتن این جوان رعنا باز می‌شود. خانواده و رفقای جهادی و بسیجی شهید سید محسن موسوی می‌گویند در مراسم ترحیم او بود که از کار‌های خیر بی‌شمار و ناگفته‌اش خبردار شدند و جان‌شان از فراق این رفیق بی چشمداشت شان بیشتر به درد آمد.

***دلسوز نیازمندان بود

باور نبودن سید محسن در خانواده هنوز برای برادرش سخت است. سید مهدی موسوی می‌گوید بیشتر خاطره‌هایی که از رفتار سید محسن دارد به دلسوزی برای نیازمندان بر می‌گردد: «برادرم یک چیز را خیلی خوب می‌دانست. می‌گفت فقر دشمن دین است. وقتی کسی در بدبختی‌ها و گرفتاری‌ها به دام بیفتد ممکن است ایمان از کف بدهد. به همین دلیل اصرار داشت که موکب و ایستگاه‌های صلواتی را در فقیرنشین‌ترین نقطه کوت عبدالله دایر کنیم.»

سید مهدی می‌گوید همه نیازمندان موکب برادرم را می‌شناختند و برای درد دل هم که شده سراغ او می‌آمدند: «ما هم از خانواده معمولی هستیم و دست‌مان به مال دنیا بند نیست. در کوت عبدالله فقر و نداری و محرومیت بیداد می‌کند. یعنی شما در اینجا خیلی شاهد فاصله طبقاتی که در شهر‌های دیگر می‌بینید، نیستید. با این حال برادرم اصلا اهل تحویل گرفتن رفقایش و سود رساندن به آن‌ها نبود. اگر نذری به او می‌دادند که در هیئت و موکبی که داشت تقسیم کند، نقش مقسم بودن را به بهترین شکل ممکن ایفا می‌کرد. طوری برنامه ریزی می‌کرد که ابتدا غذا‌ها و باقی کمک‌ها به کسانی برسد که به معنای واقعی کلمه به نان شب شان محتاج بودند.»

سید مهدی مکثی می‌کند و دوباره راوی تلاش‌های برادرش برای رسیدگی به نیازمندان می‌شود: «شاید فکر کنید حالا که سید محسن به شهادت رسیده و بین ما نیست می‌خواهم از خوبی‌های او بگویم. اما کسی از او بدی ندیده است. با غریبه‌ها هم آشنا بود و در سیل اخیر کوت عبدالله برای شان فداکاری‌ها کرد. سید محسن برادر من بود، اما بعد از تصادفی که در راه خدمت به همین محرومان کرد و او را از دست دادیم تازه کمی با این کار‌های خیرش آشنا شدیم. هنوز داغدار او هستیم، اما می‌دانم که او در آن عالم دیگر هم نوکر دستگاه عشق همیشگی‌اش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) است و با این فکر آرام و قرار پیدا می‌کنیم. بعد از شهادتش خیلی از نیازمندان به سراغ ما می‌آمدند و از کار‌های خیر او می‌گفتند. این طور وقت‌ها معلوم می‌شد در دنیایی که همه برای دیده شدن تلاش می‌کنند هنوز هم گمنامی خریدار دارد. سید محسن این کار‌ها را برای نشان دادن خوبی‌های خودش انجام نمی‌داد. همه کار‌های خیرش برای رضایت خدا و اهل بیت (ع) بود. از نوجوانی در هیئت‌ها خدمت کرده بود. عاشق پیاده‌روی اربعین بود. در بین راه نمی‌دانید چه نوکری‌هایی برای زائران حضرت اباعبدالله (ع) می‌کرد. مردم اینجا سید محسن را در حال این خدمت‌ها دیده بودند و می‌گفتند این جوان لایق شهادت است.»

***صداقتی زبانزد داشت

از طلبه‌های مدرسه علمیه کوت عبدالله است و سابقه آشنایی‌اش با شهید سید محسن موسوی به چند سال قبل بر می‌گردد. با این حال می‌گوید این شهید جهادگر در صداقت مثل آب زلال بوده است و حتی غریبه‌ها هم به سرعت با او همدل و همزبان می‌شدند: «نخستین ویژگی سید محسن صداقت و دلسوزی بی اندازه‌اش برای فقرا و نیازمندان بود. خدا شاهد است که در سیل سال گذشته که تمام کوت عبدالله را در بر گرفت چطور در راه آسایش مردم جان فشانی و خدمت رسانی می‌کرد. لحظه‌ای او را بیکار نمی‌دیدیم. از کاری که فارغ می‌شد به سرعت سراغ فداکاری دیگری می‌رفت. تلفن از دست او نمی‌افتاد. مدام به هر مسئول پایگاه و بسیجی‌ها و حوزوی‌هایی که می‌شناخت تماس می‌گرفت. آن‌ها هم حلقه اتصال بین او و افراد خارج از شهر می‌شدند و همین‌طور با حرکت خودجوش او کمک به شهر می‌رسید. یعنی سید محسن یک تنه و به تنهایی کار یک پایگاه جهادی را در منطقه پیش می‌برد.»

دوست جهادگر سید محسن می‌گوید با از دست دادن او کار رسیدگی به نیازمندان روی زمین نمی‌ماند. موکب نوکری‌اش برای سیدالشهدا (ع) را برپا می‌کنیم و راه او در فقیرنشین‌ترین محله‌های کوت عبدالله ادامه خواهد داشت: «سید محسن در بطن نیازمندان زندگی می‌کرد، اما حواسش باز به از خودش نیازمندتر هم بود. بعد از سیل بار‌ها به روستایی‌ها سرکشی می‌کرد و برای شان و به ویژه برای ایتام آن‌ها هدایایی از طرف حوزه علمیه قم می‌برد. خودش مثل بسیاری از جوان‌های دیگر بیکار بود. بعد از دیپلم به سختی دنبال پیدا کردن کاری بود، اما در این نواحی محروم به ندرت برای جوان‌ها کار پیدا می‌شود. با این حال باز هم بیکار نمی‌ماند و کارگری و بنایی می‌کرد و مزدش را با نیازمندان سهیم می‌شد.»

سید محسن در شب نیمه شعبان به آرزویش رسید: «کمی قبل از سانحه تصافی که او را برای همیشه از ما گرفت با من تماس داشت. پشت تلفن با صدای بشاشی عید را تبریک گفت و خبر داد که با حوزوی‌ها برای خرید شیرینی می‌روند. بنا داشتند به مناسبت عید به همه اهالی کوت عبدالله شیرینی بدهند. در راه برگشت تصادفی شد و سید محسن در شب نیمه شعبان با همه اعمال نیکی که از او سراغ داریم در محضر سیدالشهدا (ع) و حضرت بقیه الله (عج) حاضر شد. باور نبودن سید برای همه سخت است. ما او را شهید زنده می‌دانیم. به یادش موکب را دوباره دایر می‌کنیم و راهش که رسیدگی به نیاز محرومان بود را ادامه خواهیم داد.»

یک روز مانده به میلاد آقا امام زمان (عج) بود. هر سال شهید محمد ناصری و شهید محسن موسوی به کمک باقی جوانان کوت عبدلله خیابان‌ها را چراغانی می‌کردند و در موکب سید محسن به اهالی شیرینی و شربت می‌دادند. بعد از آمدن سیل و از ریخت و روز افتادن خانه‌ها حالی به دل کسی نمانده بود. همه غمگین بودند.

برادر شهید ناصری می‌گوید به دنبال راهی برای امیدوار کردن اهالی کوت عبدالله بودیم: «خیلی از خیرین و علمای حوزه علمیه به موکب داری و دست به خیری سید محسن و برادرم اعتقاد و اعتماد داشتند. این بود که خبر رسید محموله‌ای از کمک‌های غذایی و اسباب بازی برای بچه‌های سیل‌زده رسیده و این دو باید بروند و آن‌ها را تحویل بگیرند. یک روز مانده به نیمه شعبان بود. خیلی خوشحال بودند که با رسیدن این کمک‌ها امسال هم می‌توانند در موکب پذیرای محرومان باشند و در حضور اهل بیت رو سفید شوند. سید محسن هر سال در دهه فاطمیه، دهه اول محرم، اربعین و نیمه شعبان این موکب را راه‌اندازی می‌کرد و همه در این ایام مهمان این موکب می‌شدند. با شنیدن این خبر جان تازه گرفتند. قرار بود در راه برگشت محمد همراه سید محسن به شیرینی فروشی بروند تا در روستا‌ها برای سیل زده‌ها جشن نیمه شعبان را به پا کنیم. اما این آخرین ماموریت این دوجوان رعنا در راه خدمت‌گزاری به محرومان شد. پیش از آن که آن‌ها به اهالی محروم و فقیر کوت عبدالله و روستا‌های سیل‌زده آن عیدی بدهند آقا امام زمان (ع) بهترین عیدی را به آن‌ها داد. برادرم و سید محسن شبانه و در تاریکی روانه شدند تا مردم صبح عید شان را با این هدایا و بسته‌های ارزاق شروع کنند. اما در راه هر دو در تصادف شدیدی که بین خودروی آن‌ها و یک تریلی اتفاق افتاد جان شان را در راه شادی نیازمندان فدا کردند و برای همیشه نوکری دستگاه حضرت اباعبدالله (ع) نصیب شان شد. هنوز هم که هنوز است مردم چراغ موکب این دو شهید را در کوت عبدالله روشن نگه می‌دارند و نام و یاد آن‌ها بین این اهالی خونگرم همیشه زنده می‌ماند.»

منبع: فارس

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.