به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بارها شنیدهایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی میانجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرنها پیش خشتبهخشت این بنای سترگ را روی هم گذاشتهاند.
با شما مخاطب گرامی قراری گذاشتهایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان میدهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشارهای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.
برای خوشهچینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علیاکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره بردهایم.
ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مُقْلة بیضاوی شیرازی، (۲۷۲-۳۲۸ق) دولتمرد، ادیب و خوشنویس روزگار عباسیان است. او پنجشنبه ۲۱ شوال ۲۷۲ هجری قمری در خانوادهای ایرانی از اهالی فارس در بغداد به دنیا آمد.
بیشتر بخوانید
درباره نامبردار شدن او به «ابن مُقْله» دیدگاههای متعددی وجود دارد، به نظر عدهای «مُقله» به معنای «حدقه» یا «مردمک چشم» لقب پدرش، ابوالعباس علی بن حسین بود. به نظر برخی دیگر، مقله لقب مادربزرگ یا جده او بوده که ابوالعباس در کودکی او را به رقص وامیداشته و او را «مقلة ابیها» خطاب میکرده است؛ به همین سبب فرزندان وی به «ابن مُقْله» شهرت یافتهاند. پدر ابن مُقْله، ابوالعباس خوشنویس بوده و قرآنی هم نوشته بود. ابوالعباس در ۳۰۹ق، در ۶۷ سالگی درگذشت. گویند اصل خاندان او از بیضای فارس بود.
از نوجوانی در دستگاه ابوعبدالله محمد بن داود بن جراح به دبیری پرداخت، اما خیلی زود از دستگاه او جدا شد. نخستین شغل دولتی او گردآوری مالیات سرزمین فارس بود. مقتدر بالله عباسی، چون از فراست، دقت، دوراندیشی، سیاست و تسلط وی بر اوضاع ایران و آگاهیاش از نهضتها و شناختش از بزرگان و قیامکنندگان طبرستان، ری، سیستان و فارس اطلاع یافته بود، او را به بغداد فراخواند.
در ۲۹۶ق پس از آنکه ابن فرات به وزیری رسید، چون ابن مُقْله را به انواع فضایل و مناقب و حسن خط و جُودت طبع آراسته دید و او را در سیاست و کیاست بینظیر یافت، در اندک زمانی تمامی امور مربوط به خود را به او واگذار کرد و سمت مهم دبیری و ریاست دیوان را به ابن مُقْله سپرد. به این سبب، پایههای قدر و منزلت و مقام ابن مُقْله محکم شد. در پایان سال ۲۹۹ق ابن فرات از وزارت برکنار شد، اما در وزارت دوباره ابن فرات در ۳۰۴ق، ابن مُقْله مقام بالاتری یافت؛ دبیری سیده خانم، مادر خلیفه مقتدر بالله و فرزندان الراضی، امیر ابوجعفر و امیر ابوالفضل و حاجب مقتدر، نصر قشوری را به عهده گرفت و همچنان در دستگاه ابن فرات از بزرگان شمرده میشد تا آنکه میان ابن فرات و نصر قشوری اختلاف و دشمن یافتاد. ابن مُقْله از این حادثه نگران شد. اما قشوری او را به طمع وزارت انداخت. پس با قشوری همدست شد و اخبار پنهان دستگاه ابن فرات را در اختیار او گذاشت.
ابن ابن فرات در ۳۰۶ق برکنار و اموالش مصادره شد. در این هنگام، حامد بن عباس از مخالفان ابن فرات به رسید. ابن مُقْله نیز به نظارت در امور مالی ناحیه «سواد» انتخاب شد.
در ۳۱۱ق ابن فرات برای سومین بار به وزارت رسید و ابن مُقْله که بر ضد او توطئه کرده بود را دستگیر کرد و ۱۰۰ هزار دینار اموال ابن مُقْله را مصادره و او را زندانی کرد.
ابن مُقْله همچنان در زندان بود تا اوضاع نابسامان خلافت مقتدر موجب سقوط مجدد ابن فرات شد. ابن مُقْله هم به حکم خلیفه از زندان آزاد شد و مجدداً قدرت یافته بود، اما شغل رسمی نداشت و هنوز در مورد ابوطاهر قرمطی که در شهر «انبار» بود، اطلاعات جمع میکرد و به نصر قشوری حاجب میرساند و تشویق میشد.
ابن مُقْله در ۳۱۶ق در زمان مقتدر بالله به سفارش نصر حاجب به وزارت رسید و برادرانش را به مناصبی گماشت؛ حسن بن علی را به ریاست دیوان خاصه و دیوان مکاتبات و عباس بن علی را به ریاست دیوان فرات و دیوان سپا۱ه برگزید. در ۳۱۷ق خلیفه مقتدر بالله از حکومت برکنار شد و قاهر بالله خلافت را به دست گرفت. محمد بن معتضد ملقب به «القاهر بالله» را به خلافت نشاندند و ابن مُقْله را احضار کردند تا در مقام خود به حل و فصل کارها بپردازد، اما نپذیرفت و در قبال این بلوا بیاعتنا ماند. همین موجب اعتماد مقتدر به او پس از قدرت یافتن مجدد گردید.
پس از بازگشت دوباره مقتدر به حکومت، وی باز هم ابن مُقْله را به وزارت گماشت. وزارت دوم او، دو سال و نیم به طول انجامید. او در این دوره کمابیش با دشواریهای مالی کنار آمد، اما نتوانست به رقابتهای میان سران سپاه پایان دهد. زدوبندهای پشت پرده سیاست همچنان در اندرون کاخهای عباسی ادامه داشت. ابن مُقْله علاوه بر وزارت، دیوان مظالم را برعهده داشت، اما نمیتوانست خود را از زیر نفوذ علی بن عیسی و مؤنس، فرمانده سپاه خارج کند. سرانجام ابن مُقْله از وزارت برکنار و زندانی شد و پس از مصادره اموالش باز هم به شیراز تبعید شد.
زمانی که او در شیراز به سر میبرد، خلیفه مقتدر را کشتند و قاهر بالله را به خلافت نشاندند. او ابن مُقْله را از شیراز فراخواند و به وزارت برگزید. ابن مُقْله در این دوره از وزارت سختگیری پیشه کرد و اموال برخی را مصادره کرد. پس از ۹ ماه وزارت، کوششهای او برای برانداختن خلیفه بینتیجه ماند و به گوشهای گریخت و پنهان شد. ابن مُقْله در این مدت بیکار نماند و از پناهگاه نیز همواره لشکریان را بر ضد قاهر تحریک میکرد تا اینکه چند ماه بعد به خلع قاهر سوگند خورد. به سرای خلیفه رفت و او را زندانی و برکنار کرد. چشمان خلیفه را میل کشیدند و راضی بالله را به خلافت نشاندند.
با بر سر کار آمدن راضی بالله، ابن مُقْله بار دیگر به وزارت رسید. این دوره از وزارت او از ۳۲۲ق آغاز و تا ۳۲۴ق ادامه یافت. در این دوره چند تن از بزرگان و وزیران دوره مقتدر از جمله ابوالعباس احمد بن عبیدالله خصیبی و سلیمان بن حسن را دستگیر و پس از مصادره اموالشان، آنان را تبعید کرد. همچنین یکی از دو دشمن نیرومند خود محمد بن یاقوت را به زندان انداخته، اموال او را نیز مصادره کرد. در همین دوره خلیفه راضی بالله، به پسر جوان و ۱۸ ساله او در مقام جانشین پدر مسئولیتهایی داد. ابن مُقْله به دستور خلیفه برای فرونشاندن شورش ابومحمد حسن بن عبدالله ناصرالدوله حمدانی به موصل رفت. با اینکه ابن مُقْله مردی حیلهگر بود، نتوانست او و ابن راثق، حاکم واسط را زیر فرمان خود آورد و از بحرانهای اقتصادی و مالی جلوگیری کند.
ناکامیهای ابن مُقْله با رسیدن ابن راثق، دومین دشمن سرسخت او به سِمت «امیرالامرایی» بیشتر شد. بدگویی دشمنانش نزد خلیفه کارگر افتاد و اموال ابن مُقْله و پسرش را که دستیار پرتوان پدر بود، مصادره کردند. او برای اعتراض به دسیسه بر ضد امیرالامرا پرداخت. ابن مُقْله سرانجام در ۳۲۴ق از وزارت خلع شد. ابن مُقْله در منزل خود و در انزوا به کتابت کلامالله مشغول شد. اما در پی فرصت بود. ابن راثق هم برای آزار و اذیت او مأمور میفرستاد تا به املاک او آسیب زنند و زراعت او را تصرف کنند.
در این زمان، ابن مُقْله محرمانه نامهای شکایتآمیز به خلیفه نوشت و پرده از اعمال ابن راثق برداشت و وزارت را حق خود دانست. راضی فرصت را غنیمت شمرد. نامه را به ابن راثق داد و ابن مُقْله را تسلیم او کرد. ابن راثق از خلیفه خواست دستور بدهد دست راست ابن مُقْله را قطع کنند. به دستور خلیفه دست راست ابن مُقْله را از مچ جدا کردند. خلیفه همان روز پشیمان شد و از ثابت بن سنان بن ثابت بن قره خواست که او را درمان کند. ابن مُقْله به ثابت گفت دستی را که خدمت سه خلیفه کرد و دو بار تمام قرآن بنوشت، چون دست دزدان ببریدند. جراحت ساعد ابن مُقْله بهبودی یافت و، چون خواست به کتابت قرآن اشتغال ورزد، قلم را به بازو بست و از فرط ممارست و تحریر، خطش با زمان سلامت به یک پایه رسید و با دست چپ نیز مکاتبات و مراسلات خود را انجام میداد که باعث عبرت و حیرت هر بینندهای بود.
چون آوازه خط نویسی ابن مُقْله با این وضع منتشر شد، ابن راثق هراسان شد که مبادا دوباره بر مسند وزارت نشیند. به این سبب نزد خلیفه بدگویی کرد.
راضی، به تحریک آنان به ابن مُقْله پیام فرستاد که اگر بدانم تو را میلی به وزارت است، آن شغل خطیر را به تو وامیگذارم، اما، چون بر دست راست تو صدمه وارد آمده، گمان نمیرود بتوانی از عهده کار برآیی. چون این خبر به ابن مُقْله رسید، پاسخ فرستاد که با دست چپ نیز مانند دست راست مینویسد. حتی بر دست راست قلم را بسته و چنان مینویسد که هنگام بودن دست راست مینوشت. پس ابن راثق به بدگویی از او ادامه داد تا راضی حکم قتل ابن مُقْله را صادر کرد. جلاد در زندان زبانش را بُرید و در روز یکشنبه ۱۰ شوال ۳۲۸ق در ۵۶ سالگی وی را به قتل رساند و در زندان دفن کرد.
الراضی بالله فرمان داد تا نعش او را از زندان به قبرستان برند و مدفون کنند. سپس بار دیگر به خواهش زوجه ابن مُقْله، جسد او را از قبرستان به عمارت او منتقل کردند و در بغداد مدفون ساختند. بدین گونه زندگی پرآشوب و پر فراز و فرود او به سر آمد و جان بر سر سیاست نهاد. وی را در بغداد به خاک سپردند.
ابن مُقْله پنج پسر به نامهای ابوالحسن علی بن ابی علی، ابوالحسین محمد بن محمد، ابوالقاسم، ابوعیسی و ابومحمد عبدالله و ظاهراً یک دختر داشت که در منابع نام او ذکر نشده و فقط مشخص است که زمانی به ابن بواب، خوشنویس مشهور، خط تعلیم داده است.
ابن مُقْله پیشگام یکی از زیباترین مظاهر هنری جهان اسلام است. او خوشنویسی بزرگ و نوآور بود. مورخان بر این باورند که تا زمان وی هیچکدام از خوشنویسان به اندازه او در نوشتن قلمهای گوناگون توانایی نداشتند و در اختراع خطوط نکوشیدهاند. اختراع نوعی خط را به نام «خط منسوب» به او یا برادرش، ابو عبدلله، نسبت میدهند.
ابن مُقْله و برادرش ابوعبدالله به سبک پدرشان مینوشتند. بسیاری از فرزندان خاندان آنان در خوشنویسی چیرهدست بودند، اما هیچیک به پایه ابوعلی و ابوعبدالله نرسیدند. گفتهاند که تخطابن مُقْله در زیبایی ضربالمثل بود؛ زیرا بهترینِ خطوط دنیا شمرده میشد و همانند آن را نه کسی دیده و نه نشانی دادهاند. به گفته آنان ابن مُقْله در این هنر آنچنان والا بود که نمیتوان وصف کرد. صاحب بن عباد خط ابن مُقْله را بوستان دل و چشم نامیده خاست. یاقوت گفته که ابوعلی در خط «توقیع» و ابوعبدالله در «نسخ» یگانه بودهاند، اما خطابوعلی کاملتر بود؛ زیرا او حروف را هندسی کرد. بیشتر کسانی که زندگی ابن مُقْله را نوشتهاند، او را نخستین مخترع و مبتکر رسمالخط بدیع و شیوه نو خطعربی دانستهاند. پس از او خوشنویسانی، چون محمد بن سمسانی و محمد بن اسعد شیوه او را ادامه دادند، اما بزرگترین بسط دهنده شیوه او ابوالحسن علی بن هلال، معروف به «ابن بواب» است که این شیوه را از آن دو فراگرفت و در کمال و گسترش آن کوشید.
ابن مُقْله برای زیبایی خط ۱۲ قاعده تعیین کرد که تا به امروز در خوشنویسی بر جا مانده است و به کار میرود: ترکیب، کرسی، نسبت، ضعف، قوت، سطح، دور، صعود مجاز، نزول مجاز، اصول، صفا، شان. ابن مُقْله را واضع این خطوط دانستهاند: محقق، ریحان، ثلث ریحان، توقیع، رفاع، نسخ. بیانی بر آن است که شایسته نیست که او را واضع تمام شش قلم بدانیم، اما مسلم است که او برخی خطوط را وضع کرده یا سر و صورتی بدانها داده است؛ مانند: محقق، توقیع، رقاع، نسخ.
ابن مُقْله خط نسخ را در ۳۱۰ق، در زمان مقتدر بالله و وزارت ابن فرات، اختراع و وضع کرد که به سبب آسانی در نوشتن، ناسخ خطهای دیگر شد و از این رو، «نسخ» نامیده شد و در اندک زمانی در جهان اسلام گسترش یافت. با اینکه ابن مُقْله خوشنویس پرکاری بود، اما آثار اندکی از او بر جای مانده است.
با ظهورابن مُقْله، خط و خوشنویسی وارد مرحله تازهای شد. وی نخستین گام را برای کمال در خوشنویسی برداشت و زمینه را برای پیدایش و شکلگیری گونههای دیگر پدید آورد. کار او آغاز جنبش بزرگ هنری در خوشنویسی است که در سدههای بعد ایرانیان آن را به کمال رسانیدند.
آنچه از آثار او دیده شده است عبارتاند از رسالة فی العلم الخط که در دارالکتب مصر موجود است؛ رسالة فی میزان الخط که در مکتب عطارین تونس نگهاداری میشود؛ اصناف الکتاب و مقدمه فی الخط که در مغرب موجود است؛ شش رقعه از مرقع ثلث چهار دانگ و دو دانگ جلی و نسخ خوش که در کتابخانه سلطنتی است و رقم خطابن مُقْله دارد و این رقم نیز قدیم است همچنین، قرآنی نوشته است که ابن بواب در کتابخانه بهاءالدوله بن عضدالدوله شیراز یافت. این قرآن یک جزء کم داشت و ابن بواب آن را کامل کرد. نیز نامهای از ابن مُقْله به استادش اسحاق بن ابراهیم الاحول موجود است. دیوانِ ۳۰ برگی او نیز مفقود است. قرآنی دیگر نیز به کتابت او موجود است که به اندلس منتقل شد و در مسجد العدبس در اشبیلیه نگهداری میشود. کتاب اختیار الاشعار و جُمل الخط نیز از دیگر آثار باقی مانده از ابن مُقْله است.
از وی چند نامه نیز بر جای مانده است: نامهای برای فرماندهان سپاه و حکام ولایات؛ نامهای برای عبدالله البریدی و نامهای برای ابن فراته در زمان حبس برای طلب بخشش.
منبع: آنا
انتهای پیام/