سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

مرد‌هایی که با آرایش هویت پیدا می‌کنند/زیر پوست آرایشگاه های مردانه این روزها چه می گذرد؟

ما زیر یک سقف مشترک زندگی می‌کنیم، ولی یک جا برداشتن ابروی دختران هنوز عیب است و در جای دیگر، مرد‌ها هفته‌ای یک بار هزینه‌های سنگین برای آرایش خودشان خرج می‌کنند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «در انتظار تو هر هفت کرده است بهشت / نظر سیاه مگردان به هر تماشایی»

احتمالاً وقتی صائب تبریزی، در حال و هوای عرفانی، بهشت برین را به صورت یاری مانند کرد که خودش را به هفت زینت آراسته، چندان فکرش دنبال جزئیات هفت کرده یا همان هفت قلم آرایش خودمان نبوده است.

آن وقت‌ها «هفت کرده» را برای هفت زینت اصلی که شامل وسمه، سرمه، سرخاب، سفیداب، غالیه، زرک و حنا می‌شد، به کار می‌بردند.

وسمه، همان رنگ ابروست و غالیه رنگ مو و زرک همان سایه خودمان که مشاطگان و آرایشگران نوعروسان را به این هفت قلم زینت می‌دادند.

اما من و شما و ادبیات و شاعران کلاسیکش انگار همگی مان باید کمی سرمان را از کتاب بالاتر نگه داریم و ببینیم حالا اوضاع چطور است؟ چیزی در اطراف ما در حال تغییر است مثل همه شکاف‌ها و ترک‌های عمیق این دوران. ما، این بار هم در دو سر یه گودالیم؛ و من یک روز در شهرم به آرایشگاه‌های مردانه سر زدم تا به چشم ببینم که این شکاف‌ها چقدر است. جواب مرد‌ها به من که یک خانم بودم و دنبال خاص‌ترین آرایش‌های مردانه، گاهی چنان شگفت انگیز بود که از عمق این گودال به وحشت می‌افتادم.


بیشتر بخوانید


ساعت یازده صبح
ماشین را جایی در بین ماشین‌های مدل بالای بلوار شهید اندرزگو جا کردم و رفتم به طبقه چهارم ساختمان. ابتدای ورود، بعد از تذکر بابت شستن دست‌ها، وسط دکور تمییز و سفید سالن پشت میز نشستم.

در بوی خنکی کولر و چیزی مخلوط از رنگ و مواد آرایشی، در حالی که بوی قهوه روی میز در شامه ام می‌چرخید، آن طرف میز احسان روایت می‌کرد از اینکه کارش هنر است. از فرانسه و ایتالیا و روسیه می‌گفت و مهد‌های مد جهان.

اینکه گریم داماد چقدر واجب است. بعد مراحل «متعادل سازی» را با آب و تاب این طور معنا می‌کرد: «اول پاکسازی پوست و از بین بردن نواقص صورت است و بعد در ادامه یک آرایش یا به قول خودمان گریم که آقای داماد آن شب، پیشِ هفت قلم آرایش عروس خانم بی رنگ و روح نباشد.»

مشتری‌های احسان، به گفته خودش، اکثراً آقایان میانسال اند که مدل مو‌ها و ریش‌های کلاسیک انتخابشان است و یک رنگ جوگندمی طبیعی که رد تجربه را روی صورتشان بنشاند و البته چیزی بر عدد سنشان اضافه نکند. یا مردان جوان سی تا چهل ساله‌ای که باز به دنبال رد تجربه تن می‌دهند که دکلره و رنگ چند دسته از موهایشان را جوگندمی کند.

خبر از جوانترها، اما کم داشت انگار فقط گذرشان برای اصلاح صورت و کوتاهی‌های به روز مو و گهگداری خدمات پاکسازی پوست مثل انواع ماسک‌ها آن طرف می‌افتاد.

برای او ابرو برداشتن انقدر‌ها هم عجیب به نظر نمی‌رسید و امری عادی بود، اما هنوز بر سر اپیلاسیون بحث بود؛ کاری نبود که در آن سالن انجام شود، اما احسان معتقد بود امر رایج و واجبی ست گرچه مراکز لیزر این سال‌ها زورشان می‌چربد به اپیلاسون کارها.

ساعت دو
مغازه کوچک آقای عباسی در شلوغی این ساعت تجریش با کاشی‌های قرمز و زمین پر از خرده مویش جای آرامی بود.

آقای عباسی، همینطور که دور سر پسر جوانی را که روی صندلی نشسته بود، با ماشین خالی می‌کرد و حواسش بود که وسط مو‌ها را پرپشت بگذارد، توضیح می‌داد که ابرو برنمی‌دارد؛ اصلاً مشتری‌ای که برای این منظور پیش او بیاید، ندارد و خب وسط حرف‌ها از سلیقه خودش هم زیاد تعریف می‌کرد.

مشتری‌های آقای عباسی، انگار کمتر پی رنگ کردن مو بودند و مدل‌های به روز راضی شأن می‌کرد و دامادهایش هم به یک پاکسازی صورت قبل از مراسم رضایت می‌دادند.

اپیلاسیون و تتو و «دردلاک» هم که اصلاً جایی در مغازه اش نداشت. در میان خوش و بش هایش ضمن اشاره به تابلویی که نشان می‌داد چند سال قبل آرایشگر برتر شده، می‌گفت که گرچه از این چیز‌ها بی خبر هم نیست، اما خوب می‌داند که جای این کار‌ها آرایشگا‌ها و سالن‌های رسمی نیست. او من را فرستاد حوالی الهیه و فرشته و رفتم. اما به آن آرایشگاه‌های مخصوص اجازه ورود نداشتم. شاید هم بسته بودند و هرکسی را به آن راه نمی‌دادند!

ساعت چهار
جایی حوالی شرق تهران، بین صافکاری‌ها و تعمیرگاه‌های ماشین و ازدحام مغازه‌ها، آرایشگاه کوچک و تمیز احمد جا خوش کرده بود.

احمد، با ریش بلند و هیکل ورزشکاری، در حالی که مو‌های مشتری قبلی را جارو می‌کرد، می‌گفت این سمت شهر رنگ مو خیلی کمتر از شمال شهر است که خودش قبلاً آنجا کار می‌کرده. می‌گفت که این طرف‌ها خیلی‌ها به خاطر خانواده‌هایشان اهل رنگ کردن مو نیستند. می‌دانند که خانواده‌هایشان چنین ادا و اطوار‌هایی را دوست ندارند. احمد تعریف می‌کرد: «مشتری‌های کارمندم بیشتر مدل‌های ساده را انتخاب می‌کنند و گهگاهی ماسکی روی صورتشان می‌گذراند؛ اما در کل خیلی دنبال کار‌های عجیب نیستند. به کار و سنشان اهمیت زیادی می‌دهند. اما مهم‌تر از آن‌ها پذیرفته نشدن در جامعه اطرافشان است.»

وقتی بحث به داماد‌ها کشیده شد، معلوم بود پسر‌های این سمت شهر بیشتر روز‌های زندگیشان را شاید با معمولی‌ترین مدل مو‌ها سر کنند، اما از گریم شب دامادی و کانتور کردن صورتشان نمی‌گذرند. لوازم آرایششان هم از هیچ برند مردانه خاصی نیست؛ همان لوازم آرایش زنانه است که متناسب با رنگ پوست آقایان استفاده می‌شود.

بحث تتو و اپیلاسیون شد که احمد گفت: «بین مرد‌های اینجا خیلی جا نیفتاده این کارها. هر ازچندگاهی اگر سوالی داشته باشند، معرفی شأن می‌کنم جا‌هایی که می‌دانم این خدمات را دارند؛ اما این خدمات در آرایشگاه من ارائه نمی‌شود.»

از پسر‌های جوان این منطقه، اما خاطره‌های بامزه‌ای داشت؛ از عشقشان به دیوید بکام گفت. اینکه هر تغییر رنگ و مدل موی آقای بکام چقدر زندگی پسر‌های محله شأن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. از اینکه حتی گاهی بدون اجازه خانواده می‌آیند آرایشگاه و پنهانی مو رنگ می‌کنند. حتی با خنده از پسر نوجوانی می‌گفت که از او خواسته بود شب عید وسط موهایش را به شکل سبزه سفره هفت سین کوتاه کند و از قضا رنگش را هم سبز دربیاورد.

ساعت پنج و نیم
از بساط دستفروش‌ها بوی کهنگی می‌آمد؛ با هجمه‌ای از آدم‌هایی که وسایل شخصی و قدیمی شأن را روی پارچه‌های مختلف برای فروش چیده بودند.

از بین مغازه‌های دست دوم فروشی مبل و تخت و از این قبیل اجناس، رسیدم به آرایشگاه آقای خداوردی، بعد از باز کردن در خبری از بوی خنک مخلوط با لوازم آرایشی نبود؛ بوی تند عرق مرد‌هایی به مشام می‌رسید که از صبح علی الطلوع تا غروب زیر آفتاب داغ تابستان مشغول کار بودند و حالا بی حوصلگی سر و رویشان نشان می‌داد که فقط منتظرند کار قیچی با موهایشان تمام شود و بروند.

این جای داستان، در حد فاصل چند ساعت، حالا که از منطقه یک به هجده رسیده بودم، آرایشگری از یک هنر به کارگری تنزل پیدا کرد. آقای خداوردی در حالی که نه مو‌های رنگ شده اش را بالای سرش گوجه کرده بود و نه تیشرتش تا دم زانوهایش می‌رسید، در بلوز و شلوار مردانه ساده‌ای بدون اصرار به هنرمند بودن از این گفت که بازار رنگ مو نعمت آباد هم داغ است، البته بیشتر رنگ‌های تیره طبیعی که طرفدارانش مردان میانسالی اند که برف پیری چندصباحی ست روی سرشان نشسته. مدل‌های کوتاهی برای جوانتر‌ها به روز است. معمولاً دو طرف سرشان را سفید می‌کنند و وسط را پرپشت نگه می‌دارند و چندتایی طرفدار رنگ‌های بلوند هستند و قهوه‌ای روشن، که البته خیلی اهالی محله نه آن‌ها را می‌پسندند و نه تیپشان را.

مشتری‌ها که از مغازه بیرون رفتند، راحت‌تر حرف زد، حتی کمی درددل کرد: «چون بین مردم جا افتاده قیمت اجناس در آن حوالی ارزان‌تر است همه خدمات آرایشگری را هم ارزان حساب می‌کنند.» آقای خداوردی از سمت غرب تهران هم مشتری دارد که بیشتر از ده پانزده تومن پول بالای کوتاهی نمی‌دهند در حالی که خوب می‌دانست دستمزد این کار آن طرف شهر گاهی مرز صد هزار تومن را هم رد می‌کند!

درباره داماد‌ها که پرسیدم گفت هفت هشت سالی ست کسی را به عنوان داماد حاضر نکرده، انگار مردان جوان از ترس شیرینی دادن و توی خرج بیشتر افتادن اصلاً حرفی از ازدواج نمی‌زدند که شب دامادیشان است. اما چند ساعت بعد با ماشین گل زده و بوق زنان از جلوی مغازه اش رد می‌شده اند.

اینجا، در میان بوی آفتاب خورده تنها و خستگی زندگی پرخرج، انگار خبری از گریم و کانتور و خدمات ویژه برای تازه داماد‌ها نیست. کار‌هایی مثل اپیلاسیون و تتو هم که اصلاً در مخیله آقای آرایشگر و چارچوب آرایشگاهش نمی‌گنجد.

اما این تمام ماجرا نیست. آقای خداوردی آدرس مغازه شاگردانش را که در همان راسته بودند، داد و گفت: «البته همه مثل من نیستند. فقط برو ببین خودشان را چه شکلی کرده اند برای خاطر چهارتا مشتری!» و دوباره سر صحبت را باز کرد تا در لحظه خداحافظی من از کمی قیمت‌ها گله کند و بنالد از شرایط سخت روزگار.

ساعت هفت
مغازه شاگردان آقای خداوردی بسته بود و آخر سر ندیدم خودشان را برای چهارتا مشتری چه شکلی کرده اند، اما در همان حوالی به علی برخوردم که به همراه دایی اش آرایشگاه نسبتاً بزرگی را اداره می‌کرد.

خطوط صورت علی از بیست و هفت سال بیشتر نشان نمی‌داد. دستی توی مو‌های مرتب و به روزش کشید و خرده مو‌های مشتری قبل را جارو کرد و نشست به تعریف کردن از اینکه دوره‌های تتو را دیده، اما چون غیرمجاز است انجام نمی‌دهد، ولی هستند کسانی که زیرزمینی همین اطراف قیمت تتو کردنشان روی بیست سی میلیون است.

علی بیشتر مشتریانش پسران جوانی بودند که اصرار داشتند موهایشان بلوند یا رنگ‌های روشن دیگری باشد که هرچند بین اهل محل پذیرفته شده نیست، اما انگار کمک می‌کند برای بروز بهتر هویتشان. قیمت این خدمات، اما انقدر با چیزی که صبح شنیده بودم، متفاوت بود که فکر کردم شاید به جای جا به جایی بین چند منطقه، بین چند کشور جا به جا شده ام! رنگ و دکلره که در مناطق بالاتر تهران چیزی بیش از یک میلیون برای آقایان هزینه برمی داشت اینجا با سی هزار تومان ارائه می‌شد.

علی، اما داماد‌ها برایش مهم بودند. می‌گفت: «خیلی در قید و بند پول گرفتن از آن‌ها نیست. همین که همت کرده اند ازدواج کنند خوب است و رسم معرفت نیست توی خرج بیشتر بیفتند.» درست است این حوالی وکس و ماسک و اپیلاسیون خیلی پرطرفدار نیست و داماد‌ها نهایتاً دستی در ابروهایشان می‌برند نه بیشتر، اما مدل مو برایشان مهم است و علی به روزترین مدل مو‌ها را برایشان کوتاه می‌کنند و بوده دامادی که بیست تومن هزینه داده و دامادی که بالای دویست هزار تومان.

برادرش اپیلاسیون کار بود، اما چون کارش در این منطقه مشتری نداشت، حالا جای دیگری از شهر آموزشگاه زده بود. خود علی هم می‌گفت تتو کار بودن هنر است، اما حاضر نیست غیرمجاز کار کند یا بساط مواد راه بیندازد که مشتری‌ها درد تتو را فراموش کنند. پس هنرش چندسالی بود که به خاطر عقایدش خاک می‌خورد.

کوتاهی موی زنانه و ارائه خدمات همزمان به خانم‌ها و آقایان چیزی بود که از صبح در مناطق دیگر جز افتخارات حساب می‌شد و کم بیش از طرف آرایشگر‌ها پنهانی اشاره‌هایی می‌کردند که سابقه این کار را هم داشته اند، علی، اما به نظرش کار معقولی نبود و پیشنهاد دوستش را مبنی بر زدن مزونو آرایشگاه مختلط رد کرده بود.

ساعت هشت و نیم
امین بعد از اتمام صحبتش وقتی خواستم اسمش را در گوشی ام سیو کنم، حرف بامزه‌ای زد؛ چیزی که نشان می‌داد یک نفر تا چه حد حدود اجتماعش را می‌داند و با علم به همه آن‌ها یک گام بلند برمی دارد و آن سمت خط می‌ایستد. گفت: «بنویس امین نامتعارف!» راست می‌گفت. نامتعارف بود؛ پسر مو بلوند لاغر اندامی که توضیح داد برای اینکه با قشر خاصی اشتباه گرفته نشود، گوشواره اش را سمت چپ می‌اندازد!

دانشجوی ترم چهارده نرم افزار که من قبل از همکلام شدن با او حدسم بر این بود که این چهره و استایل، در نزدیک سالن بزرگ تئاتر شهر که پر است از بوی کتاب و قهوه دانشگاه تهران، لااقل جایی حوالی بچه‌های هنر قدم برمی دارد. اما انگار همیشه هم نمی‌توان با یک گوشواره و مدل موی خاص قضاوت کرد.

حوالی نه و ده شب جمعی از پسر‌ها در پارک دانشجو صدای خنده شأن محوطه را پر کرده بود. مو‌های یکی از آن‌ها که دردلاک داشت برای منی که چند ساعت پیش با یکی از دردلاکر‌های معروف تهران حرف زده بودم، جلب توجه کرد.

به روایت او تا قبل از سال نود و چهار، و نود و پنج جوان‌های اهل پارتی‌ای که تحت تأثیر باب مارلی، خواننده اهل جامائیکا، بودند به این کار اشتیاق نشان دادند، اما بعدترش ورزشکار‌ها و به خصوص بدن ساز‌ها رو به این کار آوردند. بدنساز‌هایی که به دلیل تغییرات هورمونی، موهایشان بعد از گذر از سی، سی و پنج سالگی می‌ریخت و دردلاک پوشش خوبی بود برای کم مویی شأن.

دردلاک از شاخه‌ای پنجاه تومن شروع می‌شود و برای کل سر یک آقا با حدود بیست و پنج شاخه چیزی در حدود یک میلیون و خرده هزینه دارد.

با همه این پیش فرض‌ها با مرد جوان درشت اندامی که تمام موهایش دردلاک بود، هم صحبت شدم. نه ورزشکار بود و نه اهل پارتی، اما چیزی حدود پنج میلیون چند ماه پیش هزینه موهایش کرده بود. دوستش به خنده می‌گفت: «کیف خانم‌هایی مثل شما را می‌زند که خرج این قرطی بازی‌هایش کند.»

تتو‌های زیاد و اغراق شده در این جمع جلب توجه می‌کرد. محمد که تتوهایش از همه بیشتر بود، صادقانه گفت: «هشت سال پیش کارتن خواب بودم و زیاد خودزنی کردم، اما الان تشکیل خانواده دادم و دوتا بچه دارم که اسم‌های آن‌ها را هم تتو کرده ام، اما راستش دلیل اصلی این همه تتو پوشاندن جای خودزنی هایم است.»

آرایش مو و صورت‌هایشان آن‌قدر‌ها هم غیرمعقول نبود، ولی کد‌های درستی هم در رابطه با شخصیتشان نمی‌داد.

پس از یک روز
اگر راجع به این حرف بزنیم که جامعه ما در جایی بین سنت و مدرنیته سال هاست که معلق مانده، حرف تکراری‌ای است. تکراری‌تر از آن، یادآوری شکاف فرهنگی بین مناطق تهران است. تازه اگر به شکاف اقتصادی اش کاری نداشته باشیم.

ما تبدیل شده ایم به زنجیره جزیرگان سرگردانی که روی یک آبیم، اما جدا از هم قرار گرفته ایم و گاهی آب و هوای جزایرمان زیادی با هم متفاوت است.

همه مان زیر یک سقف مشترکیم، اما یکجایش برداشتن ابرو‌های دختر خانواده تابوست و جای دیگرش پسر‌ها دنبال رنگ موی بلوند هستند، هرچند خوب می‌دانند که در خانواده و جامعه چندان پذیرفته نمی‌شوند.

در توصیف جامعه مدرن گفته اند جایی ست که «فرد» اهمیت پیدا می‌کند؛ جامعه‌ای که در آن هرکس برای اثبات هویتش به عنوان فردی مستقل از هر نوع اجتماع تلاش می‌کند و طبیعتاً راه‌های بروز هویت فردی هر کدامشان متفاوت با دیگری است.

در فرهنگ ما زیور و آرایش مخصوص زنان بوده، اما حالا چند سالی ست مردان هم به این سمت کشیده شده اند. صنعت آرایشگری مردانه الان اگر نگوییم جلوتر از آرایشگری زنانه است، هم قدم با آن در حال حرکت است، اما این حرکت در همه فرهنگ‌ها یکسان نیست. مردان میانسال در گوشه‌ای از این شهر لااقل دو هفته‌ای یک بار هزینه‌ای سنگین برای ظاهرشان می‌پردازند و در طرفی دیگر، اصلاً این کار‌ها زشت است و کسی سمتش هم نمی‌رود.

حتی بیست و چهار ساعت برای همه اهل این شهر در نهایت یکسان نیست! سمت شمال و غرب افراد زمان بیشتری برای رسیدگی به ظاهرشان دارند و در جای دیگری از شهر، زمان انگار زودتر می‌گذرد و فرهنگ دنیای دیگری را برای افراد رقم می‌زند؛ فرهنگی سنتی که بیراه هم نمی‌گوید. در این میان، جوان‌ها هرکدام به نوعی اصرار در اثبات فردیت خود دارند؛ یکی با رنگ موی سبز و دودی و بلوند خودش را ثابت می‌کند و دیگری با هایلایت طبیعی جوگندمی و آن یکی با ساده‌ترین حالت طبیعی خودش.

یک نفر مدت‌ها دنبال طرح تتوی مدنظرش گشته، چیزی که کمکش کند خودش را به دیگران بشناساند و دیگری، فقط طرح‌های بزرگ را انتخاب کرده که جای چاقو و زخم‌های دستش را بپوشاند.

حالا که وضع این است و از اختیار جمعی خارج، ما هر روز با سیلی از انتخاب‌های فردی مواجهیم که جامعه ما را تشکیل می‌دهند. ما مشغول زیست در همین اتمسفریم. بعد از این چرخیدن در کوچه پس کوچه‌های این شهر می‌توان به همان سادگی شعر آقای سعدی دل بست که قرن‌ها پیش گفته بود:
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوب ترت.

منبع: جهان نیوز

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۵۸
در انتظار بررسی: ۰
reza
۲۰:۰۱ ۳۰ تير ۱۳۹۹
بازم برگشتین به دوران مو و پاچه و شلوار و مانتو بابا مملکت رو دریابین تو 80 میلیون نفر 8 نفر بیکارن مو مدل میذارن ول کنین مملکت رو دریابین شهدا رو دریابین شما نفستون چرا همیشه از جای گرم بلند میشه انگار مال یه کشور دیگه هستین الان وقت مو و شلوار گفتنه؟؟
ناشناس
۲۲:۵۳ ۲۹ تير ۱۳۹۹
مسخره ها
امراله مهماندوست
۱۸:۱۱ ۲۹ تير ۱۳۹۹
هویت؟
ناشناس
۰۰:۰۳ ۲۹ تير ۱۳۹۹
عال بود
صدف
۲۱:۲۰ ۲۸ تير ۱۳۹۹
خداوند تو قرآن این
مردهای زن نما را لعنت کرده
واقعا که خدا لعنتشون کنه آبروی هر چه مرده بردن
اینا خانواده ندارن
ناشناس
۲۲:۲۹ ۲۸ تير ۱۳۹۹
واقعا‌میگن‌زن‌ها‌مو‌رنگ‌کنن‌و‌مو‌بلد‌داشته‌باشن.نه‌مردا‌زمونه‌عوض‌شده‌‌والا
ناشناس
۱۸:۳۱ ۲۸ تير ۱۳۹۹
مردا هم مردای قدیم
ناشناس
۱۸:۲۹ ۲۸ تير ۱۳۹۹
چ مدل موهای قشنگی
پریا
۱۶:۰۰ ۲۸ تير ۱۳۹۹
دمت گرم عجب متنی دوره ی آخر زمونه دیگه مردام دارن کارای زنها هارو میکنن خداخودش بهمون رحم کنه
ثنا
۱۴:۵۳ ۲۸ تير ۱۳۹۹
شرمآوره واقعا....
ناشناس
۱۳:۰۳ ۲۸ تير ۱۳۹۹
چه مدلهای شیک ونازی
ناشناس
۱۶:۳۸ ۲۹ تير ۱۳۹۹
الان دختری یا پسر؟؟؟؟!!!!!
ناشناس
۱۲:۱۷ ۲۸ تير ۱۳۹۹
یکی از نشانه های آخر زمان اینکه مردها خودشون رو شبیه زن ها و زنها خودشون رو شبیه مردها میکنن
ناشناس
۰۸:۴۹ ۲۸ تير ۱۳۹۹
خدا رحمت کنه پدر بزرگم را می گفت روزی بیاد مرد و زن را نشه از هم تشخیص داد
ناشناس
۱۱:۰۷ ۲۸ تير ۱۳۹۹
خدا بیامرزتشون. یعنی واقعا نمیتونی تشخیصشون بدی؟!؟!؟
مهدی
۱۲:۲۷ ۲۸ تير ۱۳۹۹
اگر شما احادیث و روایات رو نگاه کنی تمام این مطالب رو می بینی وبه احتمال زیاد پدربزرگ شما هم اهل مطالعه بودند و این مطالب را از اینجاها می گفتند.
ناشناس
۲۲:۳۰ ۲۸ تير ۱۳۹۹
اینو‌که‌همه‌میگن‌فک‌میکنی‌بابا‌بزرگت.فقط‌بلد‌کاره
علی
۰۵:۰۵ ۲۸ تير ۱۳۹۹
با این مزخرفات مردم رو به سمت دشمن سوق ندید. مشکل ما مدل ریخت دیگران و بچه پولدارا نیست. ما ۱۸۰۰ حقوق میگیریم ۲تومن اجاره خونه میدیم. بس کنید ترو خدا.
ناشناس
۰۲:۳۹ ۲۸ تير ۱۳۹۹
عقده غرب
ناشناس
۰۲:۰۲ ۲۸ تير ۱۳۹۹
اینا باید اعدام بشن
ناشناس
۲۰:۳۷ ۲۹ تير ۱۳۹۹
چیه هی اعدام اعدام می کنی امثالی مثل شما هستند که مردم رو عصبی تر می کنید البته اگه به کسی بر خورد ببخشید
آذر
۲۲:۴۷ ۲۹ تير ۱۳۹۹
برای چی اینقدر راحت حکم اعدام میدی؟ اصلا میدونی از چی داری حرف میزنی؟
ناشناس
۰۱:۲۲ ۲۸ تير ۱۳۹۹
دلار چند
ناشناس
۲۳:۳۸ ۲۷ تير ۱۳۹۹
این دزدان کلان .پولهای دزدی را حتی در ایران
سرمایه گذاری نمیکنند
ببینید چند جانبه لطمه به وطن میزنند
سرگرمی ندارند
محل تفریح ندارند
لااقل پولهای دزدی را در وطن سرمایه گذاری کنید
ساختن مرکز خرید .سالن ورزش .پارک با انواع تفریحات
ناشناس
۲۳:۳۶ ۲۷ تير ۱۳۹۹
مردها دیگه زن شدن!!خدایا رحم کن
سام
۲۲:۳۲ ۲۸ تير ۱۳۹۹
واقعا حال بهم زنند حیف اسم مر د ‌
ناشناس
۲۳:۰۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
مرد کسانی هستند که جلوی داعش ایستادند.این ها عروسک های خیمه شب بازی نفس اماره هستند
عرفان
۱۱:۱۶ ۲۸ تير ۱۳۹۹
احسنت ، گل گفتی
ثنا
۱۴:۵۳ ۲۸ تير ۱۳۹۹
واقعا...
سام
۲۲:۳۳ ۲۸ تير ۱۳۹۹
واقعا اینا مرد نیستند
ناشناس
۲۳:۰۱ ۲۷ تير ۱۳۹۹
به اقتصاد فکر کنید، از گیر دادن به زلف آقایون ارزش پول ملی بیشتر نمیشه
ناشناس
۲۲:۳۳ ۲۷ تير ۱۳۹۹
یک مشکل بزرگ در وطن است که تفریحات برای جوانان کم است
به اینخاطر وقت شون در سایت ها میگذرد و
کپی برداری میکنند
مستندی در مورد کشوری دیدم که یک مرکز برای دیدن ماهی
داشت که پاتوق جوانان بود
جایی برای ماهی گیری .اموزش ماهی گیری
اسب سواری .الاع سواری
اینکار ها فقط بخاطر بیکاری است
اصلا چند تا پارک برای جوانان در وطن داریم
که فوتبال .والیبال .تنیس .قایق سواری .و هزاران تفریح سالم. دیگه داشته باشه
اصلا پارکی برای اشنا شدن برای ازدواج جوانان. مثل کشور چین
ناشناس
۲۲:۲۸ ۲۷ تير ۱۳۹۹
بخدا انقدر که وصع بد اقتصادی .دزدی .رشوه گیرندگان. و رشوه دهندگان. و اختلاس .احتکار .سو استفاده از اطلاعات محرمانه اقتصادی بنفع خود و خانواده و اقوام .بیکاری جوانان نخبه و تحصیلکرده و تحصیل نکرده .مسکن شون .گرانی سرسام اور .
تاثیر منفی روی اخلاق و دین جوانان میگذارد
خیلی بدتر از این مدل موهاست
برای مدتی قرتی بازی میگذارند
و بعد هم خسته میشوند
و سعی میکنند روی اخلاق و باطن شون کار کنند
یک روز به عکس هاشون با این مدل مو و رنگ میخندند و
باورشون نمیشه .این بودند و
حالا یک جوان با ایمان و اخلاق و مسیولیت پذیر شده اند
احازه بدهیم تا مدتی که سر عقل میایند
به هر شکلی که میخواهند .در ایند
سریع سر عقل خواهند امد
ناشناس
۲۱:۳۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
بعضی هاشون واقعا قشنگه مثل اون عکسی که گذاشتید سمت راست پایین
مانی
۲۱:۳۶ ۲۷ تير ۱۳۹۹
آقایون تاسف باره خجالت نمیکشید !
ناشناس
۱۶:۴۰ ۲۹ تير ۱۳۹۹
فکر نکنم اقا باشن
ناشناس
۲۱:۳۳ ۲۷ تير ۱۳۹۹
تا حالا ساعت ۶ صبح نوبت آرایشگاه بهت دادن، تو رشت میدن.....
ناشناس
۲۱:۱۱ ۲۷ تير ۱۳۹۹
سکه چند
کوروش
۲۰:۵۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
اگه قرار بود همه یک نوع فکری داشته باشند همه یک جور تیپ و پوششی که خدا به جای عقل غریزه می داد
قنبر
۲۰:۵۸ ۲۷ تير ۱۳۹۹
کز دیوو دد ملولم انسانم آرزوست...
ناشناس
۲۰:۴۱ ۲۷ تير ۱۳۹۹
به نظرم انقدر که بدی اقتصادی و بیکاری جوانان و گرانی .و دزدی و رشوه گیر و رشوه دهنده .اختلاس .احتکار ووووو
به جامعه لطمه میزند که
به خود رسیدن جوانان لطمه ای نمیزند
تا جوان هستند .اینکارها را میکنند .بعد
هم سر عقل میایند و میعهمند باطن مهم تر از ظاهر است
و به باطن میپردازند تا برایشان ارامش بیاورد
ناشناس
۲۰:۲۸ ۲۷ تير ۱۳۹۹
الان باز يك سري كه عقل شون مال هزار سال پيشه ميان ميخوان مسائل روز جهان رو راه حل پيدا كنن
ناشناس
۲۰:۲۴ ۲۷ تير ۱۳۹۹
به نظر من با حال میشن بفضیاشون ادمو یاد لکسوز میندازه خط های شکستش شبیه طراحی ماشینای جدید لکسوزه
رضا
۲۰:۱۲ ۲۷ تير ۱۳۹۹
خیلی طولانی
ناشناس
۲۰:۰۰ ۲۷ تير ۱۳۹۹
اینها هم بزودی باید اعدام بشن
ناشناس
۱۹:۵۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
نتیجه پولای نجومی و ظرفیتهای میکروسکوپی همینه دیگه
وطن پرست
۱۹:۴۵ ۲۷ تير ۱۳۹۹
کاشکی اینستاگرام را که مرکز فساداست را جلوش گرفته شودتا مردم در امان بمانند مخصوصا جوانان وزنان
ناشناس
۱۹:۳۰ ۲۷ تير ۱۳۹۹
اتفاقا من با آرايش آقايون كاملا موافقم مخصوصا رنگ كردن موها و ريش و سبيل
ناشناس
۲۱:۴۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
برو بابا
ehsan
۱۹:۲۰ ۲۷ تير ۱۳۹۹
از بابا طرف دوست داره که موهاش رو اینجوری بزنه من چکاره هستم که بخوام بگم موهات رو نزن
ناشناس
۱۸:۴۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
شماهم مثل کره شمالی یسری مدل مو واسه ملت کنید که مردم فقط همون مدل رو بزنن! بلاخره شرایط کشور داره به سمت شرایط کره شمالی نزدیک میشه
ناشناس
۱۸:۲۳ ۲۷ تير ۱۳۹۹
چ خوفناک
ناشناس
۱۷:۵۷ ۲۷ تير ۱۳۹۹
خیلی قشنگو مفید بود ممنون
ناشناس
۱۷:۲۷ ۲۷ تير ۱۳۹۹
به فکر گرانی باش چسبیدی به مدل مو
ناشناس
۱۷:۰۶ ۲۷ تير ۱۳۹۹
اینستاگرام اوضاع خیلی خیلی خراب.بابای فکری ب حال اینستا بکنین.تواینستا برا لایک‌وفالورپسرا دقیقا همین مدل عکسهارا میزارن.البته ن فقط بخاطر این تبلیغات ناروا.کلا اینستا فضای مسمومی داره
ناشناس
۲۰:۲۴ ۲۷ تير ۱۳۹۹
شبکه اجتماعی شمشیر دو لبه اس که هرکس از یک سمتش استفاده میکنه. خود من از همین فضای به قول شما مسموم کلی مطلب علمی و در تخصص خودم از پیج های مهندسی یاد گرفتم. اینکه 4 تا آدم علاف و بیکار یجا باشن دلیل نمیشه درش رو تخته کرد!
ناشناس
۰۵:۳۶ ۲۸ تير ۱۳۹۹
اینکه گروهی از این مدلها خوششون میاد و لایک میکنن دلیل بر بدی اینستا نیست دلیل بر وضعیت ناجور فرهنگی جامعه ست
با پاک کردن صورت مساله چیزی درست نمیشه
سامان
۰۱:۰۹ ۲۹ تير ۱۳۹۹
خیلی فالانژیت.دیدگاهی دارید که از داعش هم بعیده