سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایتی از داستان مرد کوهدشتی که دخترش را به کما فرستاد و دست به خودکشی زد

یکی از بستگان خانواده مرد کوهدشتی که دخترش را به کما فرستاد روایت جدیدی از این اتفاق بیان کرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،اعتیاد زندگی یوسف و خانواده‌اش را نابود کرد؛ پدر خانواده زیر خاک رفت، دختر هفده ساله حالا روی تخت بیمارستان در جدال با مرگ است و مادر هم از شوک اتفاقی که افتاده حتی توان صحبت‌کردن ندارد. دخترش سپر او شده بود؛ برای اینکه او کشته نشود، خودش را زیر ضربه کلنگ پدرش انداخته بود تا مادرش را نجات دهد، اما حالا روی تخت بیمارستان نه زنده است و نه مرده. هانیه از آن صبح شوم وقتی پدرش را دید که با کلنگ به سراغ مادرش می‌رود، خودش را فدا کرد.

پدری که پیش از این اتفاق قرص خورده بود و قصد مردن داشت، وقتی دخترکش را غرق خون روی زمین دید، شوکه شد. اشک ریخت و در لحظات آخر عمرش با گریه اظهار پشیمانی کرد. اما اجل به او مهلت جبران نداد و یوسف پنجاه ساله جان باخت تا خانواده‌ای از هم بپاشد. «یوسف و همسرش تازه با هم آشتی کرده بودند که خانه‌شان در کوهدشت تبدیل به قتلگاه شد.»

این‌ها را یکی از بستگان نزدیک این خانواده به خبرنگار «شهروند» می‌گوید. او روایت تازه‌ای از ماجرای خشم پدر کوهدشتی دارد: «یوسف سه چهار سالی می‌شد که به شیشه اعتیاد پیدا کرده بود. همین مواد زندگی او را نابود کرد، همه چیز به هم ریخت و زندگی‌اش از این رو به آن رو شد. او مرد خوب و خانواده‌دوستی بود. عاشق دختران و پسرش بود.

صبح تا شب کار می‌کرد تا بتواند نان حلالی در بیاورد. همیشه سعی داشت که بهترین زندگی را برای خانواده‌اش فراهم کند، اما از وقتی به شیشه روی آورد همه چیز عوض شد. یوسف به مرد دیگری تبدیل شد. مردی که مرتب همسرش را کتک می‌زد و با خانواده‌اش بدرفتاری می‌کرد. بار‌ها خواهر و برادرانش سعی کردند که او را از دام اعتیاد نجات دهند. او را به کمپ‌های مختلف فرستادند، ولی فایده‌ای نداشت. یوسف حاضر نبود به خودش کمک کند. همین باعث شد که کم‌کم دور و برش خالی شد.

همه او را ترک کردند البته حق داشتند هر چه سعی کردند به او کمک کنند فایده‌ای نداشت و اوضاع یوسف بدتر می‌شد برای همین از او دور شدند. یوسف به یک‌باره خودش را تنها دید شاید برای همین دست به چنین کاری زد.»

یوسف و همسرش تازه دو هفته بود که با هم آشتی کرده بودند تا پای طلاق هم رفته بودند، اما وساطت ریش‌سفیدان فامیل باعث شد تا این زن و شوهر از طلاق منصرف شوند، اما این آشتی دو هفته بیشتر دوام نیاورد: «همسر یوسف درخواست طلاق داده بود. البته خود یوسف هم حاضر به طلاق بود؛ او هم دیگر خسته شده بود و نمی‌خواست زندگی کند، ولی با وساطت بزرگ‌تر‌های فامیل درنهایت این دو نفر با هم آشتی کردند. اما باز هم اعتیاد یوسف دامنگیر آن‌ها شد و زندگی‌شان را سخت و سخت‌تر کرد تا اینکه روز حادثه همه چیز نابود شد. گویا یوسف ابتدا قصد داشت همسرش را بکشد. صبح زود وقتی بچه‌ها خواب بودند به سراغ همسرش رفته و گویا از قبل قرص خورده بود.

حالا نمی‌دانم قرص برنج بوده یا سیانور؛ می‌خواست هم به زندگی خودش پایان دهد و هم به زندگی همسرش. وقتی با کلنگ به سراغ همسرش می‌رود، هانیه از خواب بیدار می‌شود و از میان در می‌بیند که پدرش دارد به مادرش حمله می‌کند. بلافاصله می‌رود و خودش را سپر می‌کند. درنهایت ضربه به سر او وارد می‌شود. مادرش می‌گوید همه چیز در یک لحظه رخ داد. بعد از آن یوسف وقتی دخترش را غرق در خون روی زمین می‌بیند اشک می‌ریزد. وقتی اورژانس می‌آید، او را در کنار دخترش می‌خوابانند و به بیمارستان منتقل می‌کنند. در راه گریه می‌کند و می‌گوید قصد کشتن دخترش را نداشته؛ حتی نمی‌خواسته به تار مویش آسیب بزند. آن‌قدر هول می‌کند و اشک می‌ریزد که ما حدس می‌زنیم شاید حتی پیش از اثرکردن قرص سکته کرده باشد.»

یوسف در مدتی هم که اعتیاد پیدا کرده بود دخترش را کتک نمی‌زد. به گفته بستگانش او عاشق دخترانش بود: «آن‌ها سه دختر و یک پسر ده ساله داشتند. دو دختر بزرگ‌تر یوسف ازدواج کرده‌اند. هانیه هفده ساله به همراه امیررضای ده ساله همراه پدر و مادرشان زندگی می‌کردند. یوسف آن‌ها را خیلی دوست داشت. درواقع همسرش را هم دوست داشت؛ اما این اعتیاد از او مرد دیگری ساخت. او کار داشت. کارگر شهرداری بود. حتی یکی دو سال هم به علت کارش به تهران آمدند و زندگی کردند.

تازه به کوهدشت برگشته بودند. سه چهار ماه بود که دیگر سر کار نمی‌رفت. او وضع مالی خیلی بدی هم نداشت که بگوییم به علت فقر دست به چنین کاری زده بود. چون معتاد شده بود دیگر همه او را طرد کرده بودند. حتی همسرش هم از دستش خسته شده بود. برای همین دست به این اقدام زد؛ نه می‌توانست ترک کند و نه می‌توانست این رفتار‌ها را تحمل کند. همه این‌ها دست به دست هم داد تا یوسف این کار وحشتناک را بکند. حالا هم هانیه در کماست، ولی ما امید داریم که هر چه زودتر برگردد.

مادرش شوکه شده و توان صحبت ندارد. امیررضا هم حال خوشی ندارد. او لحظه این اتفاق خواب بود، ولی وقتی بیدار می‌شود شوکه می‌شود و هنوز هم باور ندارد. این خانواده به کل از هم پاشید و تنها نفس‌های دوباره هانیه و لبخندهایش می‌تواند درد آن‌ها را آرام کند. برای همین چشم انتظاریم و امیدمان را از دست نمی‌دهیم.»

منبع: روزنامه شهروند

انتهای پیام/

برچسب ها: قتل ، کما ، پدر کوهدشتی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۹
در انتظار بررسی: ۰
سید محمد
۲۰:۴۶ ۲۷ تير ۱۳۹۹
وختی مجازات جایگزین اعدام برای قاچاقچی ها میذارید اینه نتیجه اش
ناصراحمدی
۱۷:۰۷ ۲۷ تير ۱۳۹۹
عاجزانه وبا تمام وجودم از پروردگار قادرمتعال شفای عاجل هانیه مهربان را خواستارم.به حرمت محمد وآل محمد
ناشناس
۱۳:۵۳ ۲۷ تير ۱۳۹۹
خدا از سر ادمهایی که این اعتیاد را به جان مردم انداختند نگذره الهی آمین
مانی
۱۱:۳۶ ۲۷ تير ۱۳۹۹
امان از اعتیاد !

امان از جهل و نادانی !

امان از قاچاقچیان مواد مخدر !
ناشناس
۱۰:۴۳ ۲۷ تير ۱۳۹۹
قاچاقچیان مواد مخدر و روان گردان باید اعدام بشن تا اینجور خانواده ها رو از هم نپاشانن
ناشناس
۱۰:۰۱ ۲۷ تير ۱۳۹۹
خدا شفاش بده.
کلثوم کرمیان
۰۹:۱۴ ۲۷ تير ۱۳۹۹
رفیق بازی بلای جوون خانواده های کوهدشتیه
رودربایستیهای الکی و کلی خصلتهای نابودگر که به چشم هیچ کسی نمیاد
ناشناس
۰۸:۵۹ ۲۷ تير ۱۳۹۹
ای داد از اعتیاد ای کاش مسولیین دست به اموزش بدن از مدرسه شروع کنن .....چون مواد همیشه هست اموزش مهمه من هر کی دیدم معتاد هم خودشو نابود کرده هم خانوادش... لعنت به اونایی که میکارن
ناشناس
۰۷:۱۱ ۲۷ تير ۱۳۹۹
تلخ