سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفت‌وگو با نامادری سنگدل که دختر ۱۰ ساله همسرش را به طرز وحشتناکی کشت

نامادری «عسل» بدون هیچ گونه استرسی، لحظه‌های شکنجه دختر همسرش را بازگو کرد و در برخی موارد نیز همسرش را عامل کودک آزاری وحشیانه دانست و ادعا کرد که پدرش او را داغ کرده است!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خیلی دوست داشت در حضور کارآگاهان اداره جنایی و قاضی ویژه قتل عمد، اشک بریزد تا وانمود کند که از مرگ «عسل کوچولو» ناراحت است، اما گویی اشک‌ها نیز ترفند او را می‌دانستند و به همین خاطر از چشم هایش بیرون نمی‌آمدند!

این نامادری سنگدل درحالی دختر ۱۰ ساله همسرش را به طرز وحشتناک و کم سابقه‌ای به قتل رسانده بود که در طول سال‌ها حوادث نویسی جنایی چنین صحنه هولناکی را ندیده بودم! او بدون هیچ گونه استرسی، لحظه‌های شکنجه «عسل» را بازگو می‌کرد و در برخی موارد نیز همسرش را عامل کودک آزاری وحشیانه می‌دانست و ادعا داشت که پدر «عسل» او را داغ کرده است!

با وجود این نامادری‌های زیادی در این سرزمین هستند که فرزند خوانده‌های خود را نیز مانند کودکان خودشان و حتی بیشتر دوست دارند و برای آرامش آن‌ها از همه لذت‌های دنیوی می‌گذرند تا ... آن چه می‌خوانید گفت وگوی اختصاصی ما با قاتل «عسل» است.

نامت چیست؟

منیره- ن

چند سال داری؟

۲۵ ساله هستم.


بیشتر بخوانید


ساکن مشهد هستی؟

بله! در مشهد متولد شدم! ازدواج کردم و اکنون هم در مشهد زندگی می‌کنم.

مستاجر هستید؟

بله! در یکی از خیابان‌های بزرگراه شهید بابانظر مستاجر بودیم و قرار بود منزل را تخلیه کنیم که این حادثه رخ داد.

پدرت هم ایرانی است؟

نه! او تبعه کشور عراق است، ولی مادرم ایرانی است.

چند کلاس سواد داری؟

تا سیکل درس خواندم.

چرا ادامه ندادی؟

به خاطر این که شوهرم دادند وگرنه دوست داشتم درس بخوانم!

چرا از همسر سابقت طلاق گرفتی؟

معتاد و بددهن بود! بی مسئولیت بود! سوءظن داشت و ... هفت سال با او زندگی کردم، اما همیشه زجر کشیدم.

با «محمد» (همسر فعلی) از قبل رابطه داشتی؟

نه! از زمانی که با او آشنا شدم تا وقتی ازدواج کردیم چند ماه بیشتر طول نکشید و فقط در همین چند ماه با هم رابطه داشتیم، قبل از آن با «محمد» آشنا نبودم!

چه شد که تصمیم گرفتی «عسل» دختر همسرت را نزد خودت نگه داری؟

چون همسر سابق «محمد» او را انداخت و طلاق گرفت. من هم که خودم یک دختر به نام «هستی» داشتم! «محمد» هم حضانت دخترش را گرفت به همین خاطر «عسل» و «هستی» کنار هم ماندند!

چرا این کودک معصوم را به طور دلخراشی کتک می‌زدی؟

چون به حرفم گوش نمی‌کرد! من هم عصبانی می‌شدم!‌

می‌شود مثال بزنی؟

همین آخرین بار به او گفتم برو داخل اتاق تا من لباس هایم را عوض کنم! ولی نرفت!

بعد چه کردی؟

چارچوب در اتاق را گرفتم و با کف پا محکم به شکمش کوبیدم طوری که روی تختخواب داخل اتاق افتاد! دوباره بلند شد و من باز لگد دیگری زدم! وقتی به درون اتاق دیگر فرار کرد جایی که کتاب‌ها و کیف مدرسه اش را گذاشته بود، دنبالش رفتم و پس از چند مشت و لگد کمرش را با زانویم شکستم!

دلت به حالش نمی‌سوخت؟

من از مدتی قبل قرص‌های اعصاب می‌خوردم، ولی از حدود ۱۰-۱۵ روز قبل از این حادثه دیگر نخوردم به همین دلیل نمی‌فهمیدم چه کار می‌کنم!

اگر متوجه رفتار خودت نبودی، پس چرا حتی یک بار هم دخترت «هستی» را کتک نزدی؟

سکوت...! پاسخی ندارم!

خودت را مادر خوبی می‌دانی؟

بله! من زیاد هم بد نبودم «عسل» مرا دوست داشت. او در نامه‌هایی که می‌نوشت از من به خوبی یاد می‌کرد.

ولی همسایگان طبقه پایین منزلت از رفتار‌های وحشتناک تو با «عسل» گلایه داشتند؟

آن‌ها با من مشکل دارند! چون کرایه منزل یک بار دیر شد!

یعنی همه افرادی که در حضور قاضی احمدی‌نژاد از رفتار‌های هولناک تو سخن گفتند، دروغ می‌گویند؟

نمی‌دانم!

چرا «عسل» را به بهزیستی بردند؟

یک روز خانم معلم صورت کبود او را دیده و با بهزیستی تماس گرفته بود! چون همسرم یک سیلی به او زده بود!

برای یک سیلی که کودکی را از خانواده اش جدا نمی‌کنند؟

البته جا‌های دیگری از بدنش هم کبود شده بود.

هنگام بازسازی صحنه قتل ادعا کردی که همسرت «عسل» را کتک می‌زد؟

بله! او عسل را دوست نداشت طوری که وقتی من او را به قتل رساندم! یکی از بستگان نزدیک «محمد» در بیمارستان به او سیلی زد و گفت: آخر هم «عسل» را کشتی؟

از روزگار تلخ «عسل» در زمان اختلافات «محمد» با همسر سابقش هم اطلاعی داری؟

بله! همسرم تعریف می‌کرد که وقتی با زنش دعوا می‌کردند و عسل یک ساله بود هر کدام قسمتی از بدن او را می‌گرفتند و به طرف خودشان می‌کشیدند! مادر «عسل» در را روی او قفل می‌کرد و به دنبال خوشگذرانی خودش می‌رفت به طوری که سر این «بچه» پر از شپش شده و زخم هایش عفونت کرده بود! من بعد از ازدواج با «محمد» او را درمان کردم!

چرا «عسل» را به مادرش ندادید؟

چون او خودش «عسل» را نمی‌خواست. همه اسباب و اثاثیه منزل محمد را هم با خودش برد «محمد» هم نتوانست هیچ کاری بکند.

از شکنجه‌های دیگری که «عسل» تحمل کرده است چیزی به خاطر داری؟

همسرم در زمستان او را به داخل برف‌های حیاط می‌انداخت یا با شیلنگ کتک می‌زد!

فرزند دیگری هم داری؟

بله! یک پسر کوچک دارم که الان پدرش او را به بستگانش سپرده است و به شهرستان برده اند!

یعنی شما «عسل» را خیلی دوست داشتی؟

بله! برای من با «هستی» فرقی نمی‌کرد هر چه می‌خریدم برای هر دو نفرشان می‌خریدم! البته گاهی داد می‌زدم، چون ۲۵ سال بیشتر ندارم و مادر سه بچه هستم! و یک زندگی ناموفق داشتم! شوهرم اوضاع مالی خوبی نداشت.

پس این همه آثار کبودی و سوختگی وحشتناک چگونه روی بدن این طفل بی گناه ایجاد شده است؟

نمی‌دانم احتمالا آن‌ها هم کار پدرش است! او حتی یک بار می‌خواست «عسل» را از پنجره به بیرون پرت کند که من اجازه ندادم! گفتم اگر این کار را بکنی من خودم را می‌کشم! هیچ وقت از لجبازی‌های عسل و رفتار‌های او نزد پدرش گلایه نمی‌کردم!

چند سال است با محمد زندگی می‌کنی؟

سال ۹۴ با هم ازدواج کردیم! حدود چهار سال می‌شود!

وقتی «عسل» کتک می‌خورد چه عکس العملی نشان می‌داد؟

وقتی او را تنبیه می‌کردیم خیلی بی‌صدا گریه می‌کرد! فقط اشک هایش بیرون می‌آمد، ولی صدایی از او نمی‌شنیدیم!

به خاطر آن همه زخم‌های هولناکی که در پیکر عسل بود او را نزد پزشک نبردید؟

نه! البته یک هفته قبل از این حادثه به همسرم گفتم او را نزد دکتر ببر! حتی خواهرانش هم تذکر دادند، ولی دیگر این اتفاق افتاد...

زمانی که با ضربه پا «عسل» را می‌زدی چیزی نمی‌گفت؟

فقط التماس می‌کرد که بس است!

هنگامی که استخوان هایش را شکستی هم صدایش در نیامد؟

نه! آن روز به حالت نیم خیز روی زانویش بلند شد من کف پایم را از پشت سر روی پاهایش گذاشتم که زانویم روی مهره‌های کمرش بود وقتی سر و گردنش را به پشت سر کشیدم و رها کردم، سرش به شدت به کف اتاق افتاد، ولی صدایش در نیامد!

الان چه حسی داری؟

پشیمانم! کابوس‌های وحشتناک رهایم نمی‌کند به طوری که هم بندی هایم در زندان مرا از خواب بیدار می‌کنند.

سابقه خبر
شب بیست و سوم خرداد بود که ماموران انتظامی در تماس با قاضی ویژه قتل عمد مشهد، از مرگ کودک ۱۰ ساله‌ای به نام «عسل» خبر دادند که آثار کودک آزاری بر پیکرش نمایان بود. دقایقی بعد با حضور قاضی علی اکبر احمدی نژاد در بیمارستان ۲۲ بهمن مشهد تحقیقات میدانی در این باره آغاز شد.

بررسی‌ها نشان می‌داد، دختربچه مذکور بار‌ها مورد کتک کاری و کودک آزاری‌های وحشیانه قرار گرفته است بنابراین درحالی دستور دستگیری نامادری این کودک صادر شد که پزشکی قانونی علت مرگ وی را خون ریزی داخلی و شکستگی مهره‌های کمر اعلام کرد.

گزارش‌ها حاکی است، ادامه تحقیقات بیانگر آن بود که «عسل» توسط نامادری اش به قتل رسیده است. این متهم در بازجویی‌های تخصصی به قتل «عسل» اعتراف کرد و در بازسازی صحنه جنایت برخی از آثار کودک آزاری بر پیکر مقتول را به همسرش نسبت داد به همین دلیل پدر عسل نیز به دستور قاضی احمدی نژاد و برای انجام بازجویی‌های تخصصی به دادسرا احضار شد.

منبع: خراسان

انتهای پیام/

برچسب ها: حوادث ، مشهد ، ازدواج
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۹
در انتظار بررسی: ۰
نا شناس
۰۰:۲۴ ۲۹ شهريور ۱۳۹۹
لعنت خدا بر این آدم کثیف که اسمش حیف بگذاری نامادری خدا از سر تقصیرت نگذره الهی، بچه طفل معصوم
ناشناس
۱۸:۳۹ ۰۶ شهريور ۱۳۹۹
حوادث زیادمیخونم،،امالحظه لحظه این
اعترافاتش رومیتونم تصورکنم،،اینجامن داغون
شدم شوکه شدم
ادم اینقده وحشی
بگیراسوده بخواب بیدردوغصه
عسل جان
ناشناس
۰۱:۲۰ ۰۱ مرداد ۱۳۹۹
الهی من برای مظلومیت این فرشته کوچولو بمیرم.من خودم یه دختر ده ساله دارم.تصور این همه ازار این دختر قلبم رو به درد اورد.چی باعث میشه ادمها انقدر سنگدل بشن...عسل جون الان دیگه راحت شدی عشقم
الهه
۲۳:۵۶ ۱۵ تير ۱۳۹۹
خدایاچقدردلم ازبعضی آدم هات گرفته بخواب عسل عزیزم دیگه شکنجه گری به اسم منیره نیست اذیتت کنه بخواب عسل جون دنیاباآدمهاش جای قشنگی نبود
ناشناس
۱۴:۳۲ ۱۵ تير ۱۳۹۹
چرا اینهمه سگ وحشی زیاد شدن تو این جنگل اخه چرا... بدون فوت وقت فقط اعدام
ناشناس
۰۰:۵۵ ۱۵ تير ۱۳۹۹
اعدام کمه واسش
باید زجر کشش کنن
ناشناس
۰۰:۴۹ ۱۵ تير ۱۳۹۹
وای خدایا دارم دیوونه میشم من خودم یه مادرم یک بار به بچه م‌تندی کنم تا باهاش با مهربونی حرف نزنم حالش گرفته س چطور این بی رحما محبت که نمی کردن به این طفل معصوم این همه زجرش دادن
به خدا که جیگرم داره آتیش میگره
آخ چی کشیده همون بهتر رفت و آرامش گرفته الان
خدا مادرواقعیشو هم لعنت کنه الهی
هزار بار این سه نفر به بدترین وضع بمیره بازم کمه
ناشناس
۲۳:۲۴ ۱۴ تير ۱۳۹۹
نه مادر عسل میخواستش نه ظاهرا پدرش
پس چرا به دنیا آوردنش؟
شیما
۱۹:۲۸ ۱۴ تير ۱۳۹۹
چقدر باید شاهد کشتار و تجاوز به کودکان بی گناه باشیم...چرا هیچ قانون مشخصی و هیچ حمایتی برای کودکان بی گناه وضع نمی کنین...هر بار که این اتفاق ها رو می شنوم تنم می لرزه و میگم کاش تکرار نشه و باز تکرار و تکرار...لطفا یک مسئول دلسوز حمایت کنه
ناشناس
۱۹:۰۱ ۱۴ تير ۱۳۹۹
الان خودشو میزنه به دیوانگی راحت ‌‌جان سالم به در می بره تا بیاد بیرون دوباره چند نفر دیگه رو بد بخت کنه ،آخه مدرسه چرا در حق این بچه کوتاهی کرده؟الان که قدیم نیست اگر سفت و سخت جلوی ازدواج زیر ۱۸سال را بگیرند و مراکزی برای شناسایی وجمع آوری و نگهداری افراد محجور فراهم کنند اینقدر بدبختی نداریم.
ناشناس
۱۸:۱۶ ۱۴ تير ۱۳۹۹
اگه مشکل اعصاب و روان داشتی چرا دختر خودتو نکشتی باید هر این زن احمق رو اینقدر بزنن تا بمیره.خدا لعنتت کنه حالم بد شد
ناشناس
۱۷:۵۹ ۱۴ تير ۱۳۹۹
خدا نگذره
آه
۱۷:۳۴ ۱۴ تير ۱۳۹۹
تو این مملکت چه خبره؟؟چرا همه وحشی شدن ؟؟
دختر
۱۷:۱۵ ۱۴ تير ۱۳۹۹
هه دوباره یه دختر دیگه قربانی شد
دخترایی که اینو میخونین میبینین ما چقد مظلومیم تهش ما مقصریم تهش ما بدیم هر اتفاقی میفته تهش به ما ختم میشه
دخترا زندگی نکنین چون زندگی حق ما نیست ما فقط به دنیا اومدیم تا همه گناه های دنیا گردن ما بیفته
ناشناس
۱۵:۵۹ ۱۴ تير ۱۳۹۹
وااای خدا جگرم آتش گرفت. دختر مظلوم فقط بیصدا گریه میکرد یعنی هیچ پناهی پیدا نمی کرد که براش اشکهاشو غصه هاشو آشکار کنه
ناشناس
۰۱:۲۱ ۰۱ مرداد ۱۳۹۹
وای خدا اشکم در اومد.الهی برای گریه بی صدات بمیرم من
ناشناس
۱۵:۴۷ ۱۴ تير ۱۳۹۹
خدا در دنیاو اهرت لعنتش کنه
ناشناس
۱۵:۱۹ ۱۴ تير ۱۳۹۹
خدا میدونه خط به خطشو که خوندم تپش قلبم خیلی رفت بالا،خدا لعنتتون کنه ،حقیرای کثیف ،طفل معصوم فقط زجر کشیده تومدت کوتاه عمرش
ناشناس
۱۵:۰۵ ۱۴ تير ۱۳۹۹
مقصرپدرمادراصلیش هستن
ناشناس
۱۵:۰۵ ۱۴ تير ۱۳۹۹
مقصرپدرمادراصلیش هستن وقتی لیاقت پدرمادرشودنوندارن چرا بچه دارمیشنمتاسفم اون مادری که بچه به دنیامیاره بدول میکنه میره دنبال زندگی خودش حتی حیواناتم بچه هاشونوول نمیکنند
ناشناس
۱۵:۰۵ ۱۴ تير ۱۳۹۹
اعدام
ناشناس
۱۴:۵۴ ۱۴ تير ۱۳۹۹
ما هم یه همسایه داریم هر از گاهی پسرش به شدت کتک میزنه البته یه مدت خدا رو شکر صدای گریه بچه نمیاد
اله
۱۴:۱۱ ۱۵ تير ۱۳۹۹
صدای بچه نمیاد شایدبچه روکشته
ناشناس
۱۳:۵۳ ۱۴ تير ۱۳۹۹
تا یه هفته دیگه اعصابم خورده
شهروند
۱۳:۴۱ ۱۴ تير ۱۳۹۹
اخه چرا وقتی معلم مدرسه آثار ضرب و جرح را به مقامات (بهزیستی) اعلام می کنند آنها به درستی به وظایفشان عمل نمی کنند تا این اتفاقات تلخ رخ دهد؟
یک دانشجو
۱۳:۳۷ ۱۴ تير ۱۳۹۹
خدا لعنتش بکنه اینقدر زجرش بدین که کم کم بمیره زجرکش شه خدا ازت نگذره بی انصاف اشغال
محقق
۱۰:۳۲ ۱۴ تير ۱۳۹۹
منی که مطلب را خوندم حالم به هم خورد انصافا مثل خودش شکنجه اش کنید
ناشناس
۱۴:۵۴ ۱۴ تير ۱۳۹۹
اعدام نه یه بار چند بار
ناشناس
۲۰:۴۱ ۱۴ تير ۱۳۹۹
خدالعنتش کنه