به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بیشتر ما به خصوص در زمان اوقات فراغتمان، ساعتهای زیادی را در اینستاگرام و بقیه شبکههای اجتماعی پرسه میزنیم تا با کمی تفریح، فشارهای دیگر را کم کنیم. اینترنت، اما مثل یک سارق نامرئی، انرژی ما را میدزدد! بعد از مدتی، میفهمیم چقدر خسته شدیم و تمرکزمان کم شده است. البته همه، هیجان یکسانی را تجربه نمیکنیم، اما اینترنت به گشتوگذارش معروف است و خستگی مفرطی که کاربرانش تجربه میکنند. اما چرا اینطور است؟
وقتی میترسیم جا بمانیم!
فرقی نمیکند سایتهای خبری باشند یا بازار شلوغی مثل اینستاگرام؛ ما همچنان وقتمان را به آنها اختصاص میدهیم و اگر قرار باشد در فضای دیجیتال سرک نکشیم، مقاومت میکنیم. اما چرا این کار سخت است؟ یکی از دلایل به «ترس از جا ماندن» یا fear of missing out، برمیگردد؛ تصور اینکه اگر در شبکههای اجتماعی نباشیم، حتماً اتفاقات خوبی را که آنجا میافتد از دست میدهیم، میتواند بسیار اضطرابزا باشد. حالا باید هزینهای (نه صرفاً مادی) بپردازیم تا از خودمان در مقابل چنین هیجانی، محافظت کنیم؛ یعنی مدام حضورمان را در فضای اینترنت افزایش دهیم. اما چه اندازه برایمان میارزد و چقدر از پس این هزینه برمیآییم؟
وقتی تمرکزمان از دست میرود
اگر بخواهیم مابهازای واقعی شبکههای اجتماعی را تصور کنیم، کافی است یاد فروشگاههای بزرگ بیفتیم. همانطور که آنجا با گزینههای زیادی روبهرو هستیم، در اینترنت هم دادههای تصویری و متنی زیادی هستند که خودنمایی میکنند. اگر شما با یک فهرست خرید وارد فروشگاه شوید، نسبت به کسی که نمیداند چه چیزی میخواهد، وضعیت بهتری خواهید داشت. اما حجم انبوهی از اجناس، شما را وسوسه میکنند تا حداقل آنها را ببینید.
آنجا هم ممکن است نگران شوید نکند تخفیفها را از دست بدهید. متأسفانه ما با یک فهرست مشخص، وارد سایتها نمیشویم و حتی لازم نیست به شکل فیزیکی جابهجا بشویم. فقط یک کلیک کافی است تا از پستوهای اینترنت سردربیاوریم! حالا مقاومت برای کلیک نکردن تیترهای جذاب، بسیار سخت میشود. هرلحظه چشم ما به محتوایی میافتد و وسوسه میشویم تا جزئیاتش را بدانیم. بعد از مدتی، نوعی خستگی سراغمان میآید. خستگی ناشی از تصمیمگیری و انتخاب. اتفاقی که دقیقاً هنگام خرید در فروشگاهها میافتد. هزارتوی اینترنت، ما را سمت خودش میکشد و یادمان میرود اولین بار دنبال چه چیزی بودیم که گوشی را دستمان گرفتیم!
وقتی ناکام میشویم
حضور در دنیای سایبری، با مکانیزمهای خشنودی و پاداش مغز در ارتباط است. با انگیزه خاصی وارد این فضا میشویم، از رفع شدن نیازهایمان لذت میبریم و در نهایت رفتار سرزدن به اینترنت در ما تقویت میشود. در فضای سایبر، مرز بین دنیای درون و بیرون، تقریباً ناپدید میشود و دیگر گذر زمان هم معنایی ندارد.
بعد از اینکه به خودمان میآییم تازه متوجه وقتهای تلفشده میشویم و شروع میکنیم به خودسرزنشی و گفتن این جمله که «نمیخواستم آن قدر تو اینترنت بچرخم، اما باز نتونستم». یکی از مهمترین عواملی که حس و حالمان را بد میکند، همین شکستی است که تجربه میکنیم.
بارها میگوییم «میخوام کمتر وقت بذارم، ولی نمیتونم»؛ بنابراین ناهوشیارانه، چرخه معیوب اینترنتگردی، شکست و حال بد و مجدد اینترنتگردی را ادامه میدهیم. هربار که میفهمیم درزمینه کنترل تکانههایمان (برانگیختگی ناگهانی برای انجام یک رفتار) ضعیف عمل میکنیم و خودکنترلی کمی داریم، احساس ناخوشایندتری پیدا میکنیم، زیرا متوجه میشویم این وسوسهها هستند که ما را کنترل میکنند و نه ما! ناکامی در انجام کارهای مهمتری که فدای وبگردی شدهاند هم باعث میشود تجربههای ناخوشایند ما شدت بگیرند.
وقتی دست به مقایسه میشویم
همیشه کاربران شبکههای اجتماعی، شبیه ما نیستند و صرفاً تصویری ایدهآل را به نمایش میگذارند. تصویری که متفاوت از شخصیتهای واقعی ماست. فاصله این خود واقعی و خود ایدهآل را شاید بشود با تلاش کم کرد، اما بازهم پرترههای ایدهآل دیگری وجود دارند که این خلأ را عمیقتر کنند؛ گویی هرگز قرار نیست دو تصویر بر همدیگر منطبق شوند. اضطراب، غم، خشم، حسادت و... ابزارهای هیجانی ما هستند و سعی میکنیم شکافها را به کمک آنها کم کنیم. بدیهی است که با هیجانهای منفی درونی، تغییری در محیط اتفاق نمیافتد. اگر با مقایسههای افراطی، احساس ارزشمندیمان را از دست بدهیم، اینترنت شبیه قتلگاهی میشود که خودمان را هزاران بار میکشیم! آنهم فقط برای شبیه شدن به دیگران.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/