سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

«ناصر بخارایی»؛ شاعر ژنده‌پوش

ناصر بخارایی، معروف به «درویش ناصر» شاعر پارسی‌گوی ایرانی در قرن هشتم هجری قمری است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بار‌ها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صد‌ها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت‌به‌خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.

با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.

برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.

ناصر بخارایی، معروف به «درویش ناصر» یا «شاه (خواجه)» شاعر پارسی‌گوی ایرانی در قرن هشتم هجری قمری است.

در بخارا زاده شد و دوران جوانی خود را در ماوراءالنهر گذراند و از مشایخ آنجا کسب دانش کرد. سپس به سیاحت پرداخت و بسیاری از نواحی را دید. آورده‌اند که در «سفر‌ها پیاده رفتی و در خرقه درویشان و لباس فقرا می‌بوده و از دنیا و دنیاوی خود را مُعرِض می‌نموده» و نیز گفته‌اند که «چون در قُبه اسلام بلخ کسی را قوت شنیدن سخنان او نبود، مشایخ وقت چنان صواب دیدند که وی به دارالسّلام بغداد رود و چند گاه به سیر و سلوک مشغول گردد، تا بر سخنان وی سکه زده شود».

چون ناصر بخارایی به بغداد رسید، با سلمان ساوجی دیدار کرد. قول همه نویسندگان درباره این دیدار یکسان است؛ ناصر بخارایی هنگام سیر و سیاحت در بغداد، اتفاقی، با سلمان ساوجی که با گروهی از یاران برای تماشای طغیان بهاره دجله رفته بود، ملاقات کرد. سلمان از او پرسید که کیستی و از کجایی؟ ناصر بخارایی در پاسخ گفت که مردی غریب و شاعری از بخاراست. چون سلمان دریافت که او ناصر بخارایی است، وی را در کنار گرفت و به اعزاز و اکرامش پرداخت.

سلمان در معرفی ناصر بخارایی به دربار ایلکانیان یا آل جلایر بغداد مؤثر بود. او مدتی در بغداد رحل اقامت افکند و به دربار سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی (حکومت: ۷۵۷-۷۷۶ق) راه یافت و آن پادشاه ادب‌دوست و شاعرنواز او را گرامی داشت، ولی بعد از چندی به سعی حاسدان از نظر او افتاد؛ چنان که تا ۶ ماه سلطان او را به مجلس نطلبید، ولی سرانجام او را بخشید و دوباره به خدمت خواند.

ناصر بخارایی، پس از چندی در بغداد و تبریز در خدمت سلطان اویس بود، از ملازمت وی دست کشید و به سیر و سلوک پرداخت. او با شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینی، عارف مشهور همنشین شد و در سلک درویشان درآمد. بعد از چندی، با کسب اجازه ارشاد، به حجاز رفت و در بازگشت به خدمت علاءالدوله سمنانی رسید و سؤالاتی از او پرسید و جواب‌هایی دریافت. وی بیشتر عمر خود را در سفر گذراند و به شام نیز سفر کرد. او برای دومین بار به حج رفت و در این سفر، در ۷۷۳ق، بدورد حیات گفت.

مؤلف قاموس الاعلام ناصر بخارایی را شاعری درویش‌مسلک و لاابالی توصیف کرده است که با کتاب کهنه‌ای در جیب و لباس ژنده‌ای بر تن به سیر و سیاحت می‌پرداخت.

تقی‌الدین اوحدی کاشی او را از شعرای صوفیه و «شیر بیشه فصاحت و چابک‌سوار میدان بلاغت» و «شاهد منصه قبول و شایسته خلوتخانه وصول» دانسته است.

ناصر بخارایی در پی امور دنیوی نمی‌رفت. در برخی اشعارش به فقر خود اشاره کرده است، اما از شرایط خود ناراضی نبود. مضمون اشعار او میل وی را به تحقیق، حکمت و وعظ می‌نمایاند.

او به استادی و مهارت فراوانش در سخنوری می‌بالید. قصایدش استادانه و غزل‌هایش بیانگر عواطف و احساسات اوست و به گفته خودِ شاعر ناله او را به فلک می‌رساند. در غزل‌های وی مضمون‌های نو نیز به چشم می‌خورد و روان و لطیف است. ناصر بخارایی قصیده و غزل را به سبک شعرای عراق می‌سرود.

دیوان او دربردارنده حدود ۴ هزار بیت از قصاید و غزل‌ها، قطعات و رباعیات است. موضوع قصایدش بیشتر ستایش خداوند و نعمت پیامبر (ص) و وعظ و اندرز است و بعضی از آن‌ها استقبال از قصاید مشهور انوری، ظهیر و دیگر شاعران نامدار پیشین است و در برخی از آن‌ها نیز ناصر بخارایی از ممدوحانی مانند سلطان اویس و پادشاهی به نام محمدشاه که احتمالاً منظور او محمدشاه اول از سلاطین هند است و همچنین امیری به نام هوشنگ که فرمانروای دمشق بودف یاد کرده است.

از برخی قصاید وی چنین برمی‌آید که بعد از ترک بغداد و در سفر دومش به مکه، مدتی در دیار شام اقامت داشته است؛ زیرا علاوه بر تصریح این مطلب در قصیده‌ای که در ستایش هوشنگ سروده، به اقامتش در شام اشاره کرده و در قصیده‌ای دیگر نیز از دیار شام به بخارا و یاران بخارایی سلام رسانده است.

ناصر بخارایی مثنوی‌ای نیز با نام هدایت‌نامه در «بحر متقارب»، سروده که با تصحیح مهدی درخشان در تهران به چاپ رسیده است. دیوان وی نیز با مقدمه مهدی درخشان در ۱۳۵۳ش در تهران چاپ شد.

منبع: آنا

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.