سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

عاشقانه‌های سه خواهر پرستار در نبرد با کرونا/ از وصیت‌نامه در بحران تا تحویل سال در قرنطینه

در مطلب زیر گزارش جالبی از زندگی سه خواهر پرستار در این روز‌های کرونایی می‌خوانیم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ویروس کرونا با هجومش ایثارگری‌های زیادی را در تاریخ ثبت کرد، مهم‌ترین این افراد کادر درمان فعال در بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها بودند که قبل از شیوع این ویروس همه ما انتظار ایثارگری تا پای مرگ را از آن‌ها نداشتیم.

اما کادر درمان در کشور و به ویژه مازندران ثابت کردند که ایثارانه و دلسوزانه پای کار هستند، در طول دوره بحرانی قبل از سال جدید و پس از آن همواره شاهد ایثار و گذشت پرستاران و پزشکان و دیگر پرسنل مراکز درمانی بودیم و حتی در این راه برخی از مدافعان سلامت را از دست دادیم.

شهر بابل در استان مازندران یکی از شهرستان‌هایی بود که بیشتر بیمارستان‌های آن درگیر مقابله با ویروس کرونا و البته میزبان بیماران بود و این موضوع کار کادر درمان را سخت‌تر کرد.

ولی استقامت تنها چیزی بود که بچه‌های کادر درمان بابل از خودشان به نمایش گذاشتند، برای اثبات این موضوع ما در خبرگزاری فارس مازندران، به سراغ خانواده‌ای رفتیم که ۴ عضو آن پرستار بوده و از زمان شیوع ویروس کرونا تا به حال نه تنها خدمت را رها نکرده بلکه اقدامات بسیار دلسوزانه و خوبی را انجام دادند.

معصومه، مریم و مطهره محضری سه خواهر پرستار بابلی هستند که از مدافعان خط مقدم سلامت در بحران کرونا بودند، همسر مطهره هم پرستار بوده و هم دوره هستند، این سه خواهر علاوه بر اینکه همکار هستند رابطه صمیمی نیز داشته و از هم پیروی می‌کنند تا جایی که هر کدام ادامه دهنده راه خواهر بزرگتر از خودش است.

* ۳ خواهر پرستار فعال در بحران کرونا

معصومه خواهر بزرگتر متولد سال ۱۳۶۱ است، مریم متولد سال ۱۳۶۴ و مطهره متولد ۱۳۷۳، این سه خواهر در یک خانواده ۶ نفره زندگی می‌کنند، معصومه و مطهره متأهل بوده و مریم مجرد است، پدرشان بازنشسته بوده و مادر خانه‌دار است.

در ابتدا، معصومه محضری در گفتگو با ما به بیان دلیل پرستار شدنش به همراه خواهرانش می‌پردازد و می‌گوید: رشته تحصیلی من علوم تجربی بود تا اینکه در دانشگاه رشته پرستاری قبول شدم، خواهرم مریم که پیگیر اوضاع و احوال من و همچنین تحقیق درباره این رشته بود پس از اتمام دوران دبیرستان پرستاری قبول شد پس از آن خواهر آخر هم به تبعیت از ما دو نفر پرستاری قبول شد.

*پدر و مادر موافق پرستار شدن ما بودند

راستش را بخواهید پدرم همیشه به ما می‌گفت؛ از شما توقع دارم شغلی را انتخاب کنید که به‌طور مستقیم بتوانید به مردم خدمت بدهید، از این رو موافق پرستار شدن ما بود و در این راه به همراه مادرم حمایت‌مان کرد، ما هم راضی و خوشحال از اینکه بتوانیم به بهبود بیماران کمک کرده و حتی از خطر مرگ نجات‌شان بدهیم.

این پرستار ادامه می‌دهد؛ هر سه خواهر طرح‌مان را در بیمارستان شهید بهشتی بابل گذراندیم، ولی من و مطهره پرستار بیمارستان روحانی بابل شدیم و مریم در همان بیمارستان شهید بهشتی ماند.

خانم محضری بیان می‌کند؛ با شیوع ویروس تازه وارد کرونا، در درجه اول به عنوان خواهر بزرگتر نگران دو خواهر دیگرم و همسر مطهره بودم، گویی خودم را فراموش کردم، رفته رفته نگرانیم در مورد بیماران بیشتر شد تا جایی که البته با لباس‌های ایزوله بالای سر بیمارانی که بی‌گناه روی تخت بیمارستان خوابیده بودند، می‌رفتم و دلداریشان داده و نوازش‌شان می‌کردم.

*مرگ بیماران؛ تنها خاطره بد در این دوران

معصومه می‌گوید؛ با اینکه مطهره در بیمارستان ما بود، ولی گاهی یکدیگر را نمی‌دیدیم، ولی در اولین فرصت از حال هم با خبر می‌شدیم، از مریم هم که در بیمارستان روحانی بود اخبار جدید را دنبال کرده و پیگیر حال بیماران می‌شدم، مرگ بیماران تنها خاطره بدم از این دوران است.

*والدینی که استرس ۴ نفر را داشتند

البته والدینم دلداری‌مان می‌دادند و می‌گفتند؛ توکل بر خدا کنید و وظیفه شغلی و انسانی خود را انجام بدهید، اما در دل نگران بودند پدرم ختم قرآن گرفته بود و مادرم شب‌ها خواب نداشت، استرس چهار نفر را داشتند، آن هم در زمانی که همه در قرنطینه به‌سر می‌بردند ما هر روز در بیمارستان حاضر می‌شدیم.

این خواهر بزرگتر می‌گوید؛ اوایل که آمار فوتی‌ها در حال افزایش بود ترس سراسر وجودم را فرا گرفته بود، ولی احساس مسؤولیت در وجودم جانی دوباره گرفته بود و کم کم توانستم بر ترس غلبه کنم، ولی از اینکه بیماران را در اوضاع بد می‌دیدم حالم بد می‌شد اشک می‌ریختم.

*در بحران، کم کاری جایز نبود

در بحران کرونایی، رسیدگی در بخش ما بیشتر از قبل شد، بیماران مشکلات تنفسی داشتند و نباید از حال‌شان غافل می‌شدیم، کم کاری جایز نبود.

وی ادامه می‌دهد؛ در خصوص ابتلا به این بیماری من و مطهره برخی از علائم کرونا را داشتیم، ولی با مصرف دارو و رعایت موارد بهداشتی کم کم سرحال شدیم، حجم کاری در حدی بالا بود که فرصت انجام هیچ کاری را نداشتیم، ارتباط‌مان در حد تماس آن هم اگر وقت می‌شد بود.

*برگشت دو بیمار بدحال از خطر مرگ

بهترین خاطره در ذهنم به زمانی برمی‌گردد که دو مورد مریض خیلی بدحال داشتیم احتمال مرگ بسیار بالا بود، ولی پس از چند روز در اوج ناباوری سلامت خود را به دست آورده و به منزل برگشتند.

*از لحظه سال تحویل هیچ چیز نفهمیدم

این پرستار فداکار ادامه می‌دهد؛ در شب بیست‌ونهم اسفند ماه شب کار بودم، در بخش ما ۱۳ بیمار بدحال وجود داشت نگران بودم همه به دستگاه اکسیژن وصل بودند، صبح فوتی داشتیم آن شب را تا صبح مشغول کار بودم و ۷ صبح شروع به نوشتن گزارش کردیم در حالی که توانایی انجام کاری نداشتم، از سال تحویل هم که چیزی نفهمیدیم.

* در بحران وصیتم را نوشتم

بحران کرونا احساس مسؤولیت را در خانواده ما بیشتر کرد، وضعیت شهر خوب نبود باید کاری می‌کردیم و از جان مایه می‌گذاشتیم، من حتی وصیت خودم را نوشتم و با توکل بر خدا در محل کار حاضر شدم.

در ادامه مریم محضری دختر میانی این خانواده بیان می‌کند؛ من ۱۱ سالی است که در بخش اورژانس بیمارستان شهید بهشتی بابل که هیجانات زیادی در خود دارد مشغول فعالیت هستم، زمانی که این بیماری شیوع پیدا کرد، کسی اطلاع چندانی از جزییات ابتلا به آن نداشت..

*بیان خاطره از اولین مورد کرونایی

یادم هست اولین موردی که در بخش ما بستری شد فردی بود که به دلیل مسمومیت با مخدر حالش بد شد، در نیمه‌های شب وقتی به بالای سرش رفتم دیدم تب بسیار بالایی دارد به ذهنم رسید که احتمال درگیری به کرونا در این شخص بالاست از این رو سریع اتاق را خالی کرده و با انجام تست متوجه شدیم بیمار کرونا مثبت است.

وی می‌گوید؛ افراد درگیر این بیماری ممکن است تا مدتی ندانند که مبتلا شدند، دلایل ابتلا هم در هر شخص متفاوت است برخی این ویروس را جدی نگرفته و اقدامات پیشگیرانه را رعایت نمی‌کنند برخی رعایت هم می‌کنند مبتلا می‌شوند این ویروس مرموز تاکنون افراد بسیاری را در جهان به خود مبتلا کرده ما تنها می‌توانیم موارد پیشگیرانه را رعایت کنیم.

*علت ترس بیماران از کرونا/ از دغدغه‌های فرهنگی تا مرگ

نکته دیگر اینکه برخی دغدغه فرهنگی دارند فکر می‌کنند اگر مبتلا بشوند آبروریزی شده یا اینکه مردم درباره شان چه فکری می‌کنند! این موضوع از مواردی است که باید به آن توجه شود اینکه دست خود بیمار نیست که ابتلا به کرونا صورت گرفته و بیمار هیچ‌گناهی ندارد.

* درد و دل‌های خواهرانه

مریم بیان می‌کند؛ در زمان بحران کرونا ما سه خواهر پس از اتمام شیفت کاری با هم تماس می‌گرفتیم از وضعیت خودمان و بیمارستان می‌گفتیم، هر کدام به دیگری دلداری می‌دادیم که اگر استرسی ناراحتی هست، رفع شود.

پرستار بودن ما سه خواهر و یک داماد خانواده در موقع شیوع کرونا دغدغه‌ای بزرگ برای پدر و مادرم شد، والدین نگران بودند، ولی من نترسیدم چرا که ویروس کرونا یک پاندمی جهانی است فقط ما نیستیم وظیفه ما ایستادگی و مقاومت است نباید عرصه را رها کنیم.

این پرستار ادامه می‌دهد؛ نکته جالب اینکه مادرم خیلی پیگیر اخبار از شبکه‌ها است پس از اتمام شیفت که به خانه می‌رفتم برایم اخبار جدید را تعریف می‌کرد توضیح می‌داد، در محیط کار که فقط بحث کرونا بود در خانه هم صحبت از کرونا تمامی نداشت...

*همکاری با همسرم به هر دوی ما روحیه می‌دهد

در ادامه مطهره محضری خواهر کوچکتر که همسرش نیز پرستار بوده و هر دو در بیمارستان روحانی مشغول به‌کار هستند و خودش در بخش بیماران دیالیزی فعالیت می‌کند، از خاطرات شیرینش در بحران کرونا می‌گوید؛ همکاری در کنار همسرم روحیه بخش است.

*نجات بیمار بدحال کرونایی

شیرینی دوران بحران این بود که یک مریض خیلی بدحال داشتیم که هیچ امیدی به زنده ماندنش نبود بستری شد؛ پیگیر حالش بودم خدا را شکر بهتر و مرخص شد، اینکه پس از ناامیدی شاهد نجاتش بودم برایم بسیار خوشحال کننده بود.

*تا ۱۲ شب افطاری نخوردیم

وی بیان می‌کند؛ بسیاری از همکارانم درگیر این ویروس شدند، در اولین شب ماه رمضان در بخش CPR حضور داشتم در حالیکه روزه بودیم چند مورد مریض بدحال داشتیم تا ۱۲ شب هیچ چیزی نخوردیم، چرا که اولویت برای ما انجام کار بیماران است.

از مردم فکر نکنند موضوع کرونا تمام شده کمک کنند قابل درمان شاید نباشد، ولی رعایت نکات پیشگیری بسیار مؤثر است.

*همسرم مبتلا به کرونا شد و بهبود یافت!
مطهره می‌گوید؛ همسرم اوایل اسفند به کرونا مبتلا و به اجبار دو هفته‌ای را به مرخصی رفت تا اینکه خوشبختانه بهبود یافت، خانواده ام خیلی نگران من بودند، هر سه خواهر هم که پرستار هستیم، من خودم تا مدت‌ها خانواده‌ام را نمی‌دیدم همسرم هم که اهل قائم‌شهر است در این مدت دائم در رفت و آمد بودم.

* دغدغه‌ام نجات بیماران بود

ناگفته نماند اوایل اسفند ماه سال گذشته پس از برگزاری مراسم عروسی‌مان، وارد بحران کرونا شدیم و در این مدت شاهد مرگ و میر بسیاری از بیماران بودم، من بر بالین بیماران استرس فراوانی داشتم فقط به نجات‌شان فکر می‌کردم البته ممکن بود آلوده شوم، ولی به خودم روحیه می‌دادم تا وظیفه‌ام را به درستی انجام بدهم.

این سه خواهر پرستار در این دوران به‌خصوص دوره بحرانی کرونا به‌صورت خانوادگی درگیر خدمت‌رسانی بودند و با دلداری دادن به یکدیگر و بیماران روحیه خود را حفظ کردند به‌طوری که می‌توان گفت این خواهران سلامت در جنگ با کرونا تا حدود زیادی پیروز شدند.

منبع: فارس

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۴
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۹:۴۶ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا همه تون حفظ کنه ..خسته نباشید قهرمانان وطن
ناشناس
۰۷:۴۶ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا قوت قهرمان
ناشناس
۰۷:۳۷ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
زنده باد....
ناشناس
۰۴:۰۶ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
ان شا الله به همه مدافعان سلامت چه در دنیا چه در آخرت خیر واجربده
ناشناس
۰۳:۲۳ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
الهی عاقبت بخیر بشید همتون....
پدرتون چه کار خوبی کرده که خدا این بچه‌ها رو بهش داده،
الهی خدا شمارو بهم ببخشه
ناشناس
۰۱:۵۵ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
بابل پرچم بالا
ناشناس
۰۱:۱۹ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا قوت بانوان فداکار و شجاع
ناشناس
۰۰:۵۶ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا قوت قهرمان خواهران عزیزم سلامت وتندرست باشید من آرزو داشتم پرستار میشدم ولی افسوس که شرایط زندگی بهم فرصت نداد
علی
۰۰:۴۹ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
دمتون گرم شیرزنان ایرانی
ناشناس
۰۰:۱۵ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا خیرت بده انشاالله سلامتی داشته باشید
ناشناس
۲۳:۳۳ ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
اجرتون با خدا..
ناشناس
۲۳:۱۹ ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
هروقت اینقدر از ذهن و فکر خودت استفاده کردی تا حل مکعب روبیک بهترین تفریح شما بشود آنوقت میشود . انشاالله که سلامت باشید .
ناشناس
۲۳:۱۷ ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
از لحظه تحویل سال هیچ چیز نفهمیدید . انشاالله که سلامت باشید . ما ۲۷ سال از کل سال هیچی نفهمیدیم . وقتی هم که متاهل شدیم هیچی نفهمیدیم از زندگی .
لحظه تحویل سال ۱۳۸۰ در زیر چادر بودم . اسهال و تهوع وبا گرفتم . اینقدر سختی کشیدم که پخته شدم . الان همه حسرت جای من میخورند اما نمیدانند که از شدت سختی زیاد فولاد آب دیده شدم .
هروقت حالم بد می شد خودم حبس میکردم تا حالم خوب بشود .
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی . خلبانی که تا به حال با چرخ بسته ننشسته خلبان نیست .
شما هم تازه الان داری نیروی متخصص و مجرب میشوی . این شرایط سخت هم شما را آبدیده میکند هم مملکت به شما حساب جدید باز میکند .
حالا تازه امتیاز و اعتبار کار در شرایط بحرانی را دارید .
ناشناس
۲۳:۱۱ ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
كار تو بخش كرونا = كار با عزرائيل