ساعت ۹ صبح بود که یوسف حسینپور به سمت مغازهاش حرکتکرد. به دلیل شیوع کرونا، هنوز بسیاری از مردم به کوچه و خیابان نیامده بودند و بعضی از کسبه هم کرکرهها را بالا نکشیده بودند. در حالیکه خیلیها به فکر به دست آوردن رزق حلال روزانهشان بودند، اما برخی دیگر افکار شیطانی در سر میپروراندند.
مرحوم حسینپور، هنوز به مغازهاش نرسیده بود و خلوتی خیابان باعث شد تا با هوش و حواس جمعتری به اطرافش نگاه کند. همینطور که اطرافش را تماشا میکرد، متوجه موتوری شد که دو سرنشین داشت و بیهدف دائم در خیابان گشت میزد.
با دیدن سر و روی پوشیده شده و نقابزده دو سرنشین به این نتیجه رسید که قصد و نیت پلیدی در سر دارند. چشم که گرداند، زنی را دید که کیف به دست در حال عبور از خیابان بود. روی حرکات مشکوک دو سرنشین موتوارسوار که دقیق شد، متوجه شد زن جوان طعمه اصلی آنها هستند.
قتل با یک ضربه کاری
مرحوم حسینپور به هیچ چیز فکر نمیکرد، جز اینکه جلوی یک سرقت را بگیرد. وقتی موتورسواران به چند قدمی زن جوان رسیدند، بنای فریاد زدن را گذاشت و با صدای بلندی گفت: دزد، دزد، خانم مراقب کیفتان باشید.
حسن قدیمی، دایی همسر مرحوم حسینپور که شاهد حادثه بود، میگوید: «من از دور شاهد این ماجرا بودم و زمانی به محل حادثه رسیدم که زن عابر ۲۰ متر جلوتر از ما بود. مرحوم یوسف که متوجه نیت آن دو شده بود، سعی کرد به آن خانم هشدار دهد. بعد از اینکه موتورسواران متوجه فریادهای یوسف میشوند، با قمه به سمت او حملهور میشوند و زخمیاش میکنند.
وقتی به یوسف رسیدم که موتورسواران ۲۰۰ متر از ما دور شده بودند. به یوسف گفتم نترس بلند شو آنها رفتند. از او در مورد ماجرا پرسیدم که گفت میخواستند از آن خانم سرقت کنند، اما با فریادهایم به سمت من برگشتند و با قمه من را زدند.»
او ادامه میدهد: «با آن خانم هم صحبت کردم که بهشدت ترسیده بود. به من گفت احساس کردم آنها دزد هستند و میخواهند کیفم را بزنند. من داشتم از خانه به بازار میرفتم و ۷۰۰، ۸۰۰ هزار تومان پول در کیفم داشتم. آن موتوریها با من درگیر نشدند، اما بهجای من با آن بنده خدا یعنی مرحوم یوسف درگیر شدند. اگر با آن مرد درگیر نمیشدند، شاید آن بلایی که سر او آوردند، سر من میآمد. مرحوم یوسف را به خانه بردم که دوش گرفت و ظاهرا هم حال عمومیاش خوب بود، اما مدتی بعد که تماس گرفتم، متوجه شدم به کما رفته است.»
فرزانه فرهادی، همسر مرحوم حسینپور در ادامه توضیح میدهد: «موتورسواران با تصور اینکه شوهرم زخمی شده و ممکن است فوت شود، از محل جنایت فرار کرده بودند. همسرم وقتی به خانه آمد، خونآلود بود، طوری که پلهها خونین شده بود. به او گفتم به بیمارستان برویم، اما قبول نکرد و گفت حالم خوب است و فقط بگو دخترم بیاید. دخترم پرستار است و وقتی آمد، به پدرش سرم وصل کرد. فشارش بهدلیل خونریزی به ۸ رسیده بود.
وقتی میخواست سرم دوم را وصل کند، بیهوش شد. او را ابتدا به بیمارستان کوثر آستانه اشرفیه بردیم. آنجا تشنج کرد که برایش اینتوبه گذاشتند. با توجه به حال همسرم، پزشکان گفتند باید او را به بیمارستان پورسینای رشت ببریم تا از او سیتیاسکن گرفته شود. تا ساعت ۷ شب آنجا بود و بعد به توصیه دخترم او را با آمبولانس خصوصی به بیمارستان میلاد لاهیجان که آنجا کار میکرد، بردیم. دو شب در آنجا بستری بود و بعد سهشنبه هفته پیش هم فوت شد.»
دستگیری قاتلان
همسر مرحوم حسینپور با اینکه مراسم هفت عزای همسرش را برگزار میکند، در مورد دستگیری قاتل میگوید: «پس از وقوع حادثه، ماموران تمام دوربینهای مدار بسته محل جنایت را بررسی کردند و متوجه شدند آن موتورسواران هفت دور آن منطقه را گشت زده بودند تا بتوانند طعمه مناسب را پیدا کنند.
قاتلان بعد از دستگیری به محل درگیری منتقل شدند تا صحنه را بازسازی کنند. یکی از آنها میگفت با آرنج ضربهای به پشت گردن همسرم و با قمه نیز ضربه دیگری به قسمت کمی بالاتر از پیشانی و سمت چپ چشمش زدهاند. متاسفانه ضربهای که به پشت گردنش زده بودند، بسیار کاری بوده و همان باعث شده تا جانش را از دست بدهد.»
او دل پردردی هم از خانمی دارد که مرحوم حسینپور جانش را نجات داد: «همسرم جان آن زن را نجات داد، اما حتی یک بار هم نیامد در مورد آن با ما صحبت یا حتی دلجویی کند. حتی نیامد بپرسد ببیند کسی که نجاتش داده، هنوز زنده است یا مرده. در مورد آن سارقان هم من نمیدانم آنها چطور تربیت شدهاند و امیدوارم داغشان به دل مادرشان بماند. آنها نباید فقط اعدام شوند، بلکه باید مانند همسرم زجر بکشند.»
سکوت میکند و با صدای دردمندی ادامه میدهد: «همیشه دلش میخواست همینطور بمیرد؛ آن هم با کمک کردن به مردم که خوشحالم به آرزویش رسید.»
قدیمی در پایان میگوید: «آنطور که من از آگاهی اطلاع پیدا کردهام، این دو نفر سابقه ۱۶ فقره سرقت دارند. قبل از ارتکاب قتل هم، چهار مورد خفتگیری داشتهاند. آیا نباید فکری به حال تامین امنیت جامعه کرد؟»
به این همشهری میبالم
نرجس محمددوست، عضو شورای اسلامی شهر آستانه اشرفیه در خصوص این حادثه میگوید: «چون در این حادثه ناگوار، موضوع دفاع از زن مطرح بوده است بسیار به وجود این همشهری فداکار و غیرتمند میبالم که بهخاطر یک زن جانشان را به خطر انداختند و امیدوارم عنوان شهید امر به معروف نیز به ایشان اختصاص پیدا کند.
بهتر است مجرمان خطرناک بعد از آزادی از زندان بیشتر زیر نظر باشند و در آزاد کردن آنها بیشتر دقت شود. البته من به عنوان عضو شورای شهر در رابطه با آزادی زندانیان نمیتوانم اظهارنظر کارشناسی کنم، اما همیشه تلاش میکنیم بحث امنیت شهروندان مورد توجه باشد.»
منبع: جام جم
انتهای پیام/
باید میرفت درمانگاه