سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خاطرات اولین «فرمانده زن» در سپاه/ از نبرد با ضدانقلاب زیر آتش خمپاره تا ماجرای دریافت تذکر از امام خمینی (ره) + تصاویر

امروز به مناسبت روز تشکیل سپاه به نقش خانم دباغ به عنوان اولین فرمانده زن در سپاه می‌پردازیم .

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نقش‌آفرینی زنان ایران در دوره‌های مختلف تاریخ این سرزمین را می‌توان در کتب تاریخی متعددی دید و خواند و این تاثیر و اثرگذاری آن‌ها فقط مختص دوره‌ها و قرون گذشته نبوده و در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و سپس در دوران دفاع مقدس شاهد حماسه‌آفرینی‌های زیادی از زنان در صحنه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بوده‌ایم که البته این راه هنوز ادامه دارد.

در دوران قبل از انقلاب زنان زیادی به شکل مستقیم و غیرمستقیم در مسیر مبارزه با طاغوت و استکبار ایفای نقش کردند و قطعا پرداختن به این نقش و معرفی این بانوان مبارز در همه عرصه‌ها یکی از کار‌های مهمی است که باید صورت بگیرد.

یکی از آن زنان همدانی که نامش برای همه ما آشناست خانم مرضیه حدیدچی معروف به خانم دباغ بوده که با وجود همسر و هشت فرزند آگاهانه و معتقدانه پای به میدان مبارزه با ظلم گذاشت و همیشه یار و یاور، ولی فقیه خود بود و در راه مبارزه خود بسیار شکنجه دید، اما همه این تلخی‌ها و سختی‌ها را با جان خرید و صبوری کرد، زیرا اعتقاداتش برایش از هر چیز دیگری اهمیت داشت.

او زنی مقاوم و سرسخت بود که بسیاری از دوره‌های چریکی و نظامی را در قبل از انقلاب در لبنان دیده بود و کاملا نسبت به گروه‌های منافقین و ضد انقلاب و چپی اطلاعات داشت.

امروز به مناسبت روز تشکیل سپاه به نقش خانم دباغ به عنوان اولین فرمانده زن در سپاه می‌پردازیم که چگونه این مسئولیت را قبول کردند و در مدت مسولیت خود چه اقداماتی را انجام دادند؟

در روز‌های آغازین حکومت اسلامی نه تنها ارتش از نیرو‌های خائن و ضد انقلاب تصفیه نشده بود بلکه برخی گروه‌ها هم به تقابل با اندیشه اسلامی انقلاب برخاسته بودند از این رو هر لحظه امکان و احتمال بروز خطر و شعله‌ور شدن توطئه‌ای می‌رفت. برای این کار لازم بود تشکیلاتی به وجود آید تا از انقلاب و دستاورد‌های آن حفاظت و صیانت کند. بدین روی فلسفه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و برای راه‌اندازی آن جلسات زیادی برگزار شد.

خانم دباغ به علت گذراندن دوره‌های آموزشی مختلف نظامی و رزمی که در خارج از ایران دیده بود و دوستان انقلابی بر این سابقه واقف بودند و از وی برای حضور در برخی از این جلسات دعوت می‌کردند آن هم جلساتی سنگین با مباحثی پیچیده. سرانجام پس از ساعت‌ها جلسه و مذاکره در دوم اردیبهشت سال ۵۸ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل و اساسنامه مختصری برای آن نوشته شد.

در این برهه زمانی سپاه با اینکه سازمانی نوپا و متشکل از جوانان انقلابی بود، فعالیت‌های خوبی در دفاع از انقلاب و مقابله با ناامنی‌ها از خود نشان می‌دهد، از جمله مقابله با قائله‌های تجزیه‌طلبانه و ضد انقلاب در خوزستان و کردستان و مقابله با عوامل نفوذی در دستگاه‌ها و نهاد‌های انقلابی و کشور. اقدامات سپاه تا حدی چشمگیر بود که حضرت امام در ۲۹ مرداد سال ۵۸ زمانی که عده‌ای از اعضای شورای فرماندهی سپاه برای ارائه گزارش به حضرت امام به شهر قم می‌روند، امام خمینی در تجلیل از اقدامات پاسداران می‌فرمایند: «من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمی‌گردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی می‌دارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقه‌ای جز سابقه اسلامی ندارید. سلام مرا به همه برسانید. من از همه شما متشکرم. من به همه دعا می‌کنم.»

خانم دباغ در خاطرات خود بیان می‌کند: «پس از مدتی طی حکمی به من مأموریت داده شد همراه و هماهنگی آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه، مرحوم سماوات و محمدزاده برای تشکیل سپاه غرب کشور اقدام کنیم.

پس از دریافت حکم ما چهار نفر به کرمانشاه رفتیم و باید با لحاظ کردن اوضاع و شرایط سیاسی آن جا پنج نفر را برای شورای سپاه انتخاب می‌کردیم. برای این کار تحقیقاتی پنهانی از منابع مختلف بهره می‌گرفتیم. بعد از انتخاب باید در مرحله بعد به بحث و گفت‌و‌گوی عقیدتی و ایدئولوژی می‌نشستند و پس از تأیید هر چهار نفر ما به عنوان عضو شورای مرکزی سپاه منطقه مربوط معرفی می‌شدند».

 

بعد از استقرار سپاه در پاوه و ایلام باید برای همدان اقدام می‌شد آن هم حساب‌شده‌تر، زیرا سپاه همدان تقریبا مرکزیت سپاه غرب کشور بود و سپاه شهر‌های کردستان، کرمانشاه و ایلام زیر نظر این سپاه بودند.

خانم دباغ درخصوص تشکیل سپاه همدان بیان می‌کند: «آیت‌الله مدنی به من گفت که فعلا خود شما مسؤلیت سپاه همدان را به عهده بگیر، تا بعد ببینیم چه می‌شود و آقای منصوری به عنوان فرمانده کل سپاه نیز موافقت کرد و من مسؤولیتی سنگین را به عهده گرفتم.»

پس از تصدی فرماندهی سپاه همدان، برنامه‌ریزی‌ها شروع و جلسات متعددی برگزار شد و تعدادی از برادران حدود ۷۰ نفر جذب سپاه شدند و به هر یک مسؤولیتی داده شد و این برادران حزب‌اللهی پرشور و گرم از افراد انقلابی همدان بودند که هر آنچه داشتند در طبق اخلاص نهاده و به کمک انقلاب آمدند. یکی از کسانی که در همان نخستین روز‌ها وارد سپاه شد شهید سماوات بود که در بازار مغازه کمدسازی داشت که مغازه را به شاگردانش سپرده بود و در خدمت سپاه بود و تا روز آخر یک ریال از سپاه حقوق نگرفت.

غرب کشور یکی از محل‌های مناسب برای فعالیت ضدانقلاب‌ها بود و خانم دباغ در شرایطی فرمانده سپاه همدان شد که ضد انقلاب و گروهک‌های مختلف به ترور و... می‌پرداختند و امنیت زیادی وجود نداشت. از این روز در گوشه گوشه شهر، حومه و اطراف آن پاسگاه‌های موقتی و پایگاه‌هایی را ایجاد کرد تا تردد و آمدوشد‌ها در راه‌ها، گریزگاه‌ها و گلوگاه‌ها کنترل شود. در اوایل کار به خاطر حساسیت و بی‌ثباتی شهر بیشتر شب‌ها پاس‌ها و بازرسی‌ها را خودش انجام می‌داد. در خاطراتش گفته «گاهی اوقات تا اذان صبح بیدار بودم و شخصا به محل‌های برادران از پاسگاه تهران- همدان تا پاسگاه همدان کرمانشاه سرکشی می‌کردم و دستورات لازم را می‌دادم و بعضی اوقات سه بار از این طرف شهر به آن طرف شهر می‌رفتم.»

پاکسازی شهر همدان:

توطئه‌ها و فضای پرالتهاب آن روز‌ها ایجاب می‌کرد که اخبار و اطلاعات زیادی به دست سپاه برسد تا آن کانون‌ها متلاشی شود. برای دسترسی به این اطلاعات باید از خود مردم کمک می‌گرفت از این رو برای ایجاد رابطه با مردم و ترغیبشان برای این امر باید سطح آگاهی مردم بالا می‌رفت تا مردم حساس شده و برای ارائه گزارش‌های خود احساس مسؤولیت می‌کردند. بعد از جلسات متعدد خانم دباغ تصمیم به برگزاری کلاس برای زنان شهر همدان در مسجد جامع می‌گیرد و آنقدر این فرمانده سپاه برای زنان جذاب و گیرا کلاس برگزار می‌کنند که تعدادی از آن بانوان اطلاعات مهمی را داده و سپاه همدان با اتکا به این گزارش‌ها توانست بسیاری از خانه‌های تیمی و لانه‌های فساد و کانون‌های توطئه را کشف و متلاشی کند و بعد‌ها همین شیوه در سایر شهر‌ها نیز به کار گرفته شد.

در خاطرات خانم دباغ آمده: روزی خانمی به من زنگ شد و اطلاعات عجیبی در اختیارم گذاشت، او گفت که می‌خواسته با شخصی تلفنی تماس بگیرد، ولی خط تلفنش بر روی خطوط مکالمات دو نفر دیگر می‌افتد که با هم قرار و مدار‌هایی را در نفت‌شهر می‌گذاشتند و... این خانم تأکید می‌کرد که حرف‌های آن‌ها مشکوک بود و از شب حادثه و آمادگی نیرو‌ها صحبت می‌کردند، من سریع چند نفر از برادران را به نشانی مورد نظر فرستادم تا حرکت و ملاقات مکالمات و تحرکات و قرار‌های بعدی را پی بگیرند به این ترتیب آن‌ها کاملا در تور نفوذ ضد اطلاعاتی ما قرار گرفتند و تعقیب و گریز این ملاقات‌ها ما را به اطلاعات و اخبار بکر و باارزشی رساند که خبر از توطئه‌ای بسیار بزرگ و کودتای نظامی می‌کرد... با این تدابیر حدود دو یا سه ماه بعد تمام عوامل کودتای نوژه شناسایی و دستگیر شدند.

جمع‌آوری سلاح و مواد مخدر

ضدانقلاب توانسته بود در همان روز‌های آغازین انقلاب با استفاده از فضای ناآرام مقدار زیادی اسلحه و مهمات از کلانتری‌ها و مراکز و ... به یغما ببرد و در روستا‌ها پنهان کند البته تعدادی از مردم بودند که خودشان اسلحه داشتند و همیشه خبر‌هایی از درگیری افراد در روستا‌ها و اسلحه کشیدن بر روی هم شنیده می‌شد که خانم دباغ با تدبیر و عملیات ضربتی بسیاری از این مهمات و نیز مواد مخدر را جمع کرد.

مأمورانی که به جامعه بازگشتند

در نیمه دوم سال ۵۸ امام در دیدار با پرسنل کلانتری‌ها به احیای کلانتری‌ها امر می‌کنند که خانم دباغ در خاطرات خود آورده: «وقتی این امر را شنیدم که باید امروز ما به دست ایشان سلاح بدهیم برایم ناخوشایند بود و پذیرش آن برایم سخت. در نوبتی که به دیدار امام رفتم موضوع را مطرح کردم که امام با یک هیبتی چنان نگاه تندی به من کردند که من هیچ نگفتم. ایشان فرمودند: «اگر شما زندان رفتید اگر شکنجه شدید، تبعید شدید... به انتخاب خودتان بوده، ولی این‌ها آنقدر بیچاره بودند که برای لقمه نان و.. باید از ساواک اجازه می‌گرفتند شما (خانم دباغ) حالا مانع می‌شوید که این‌ها آدم بشوند، این‌ها به زندگی برگردند شما بگو چقدر روی ایشان کار کردی؟ چقدر برایشان کلاس گذاشتی و.» از این رو بعد از بازگشت به همدان کلانتر‌ها به خدمت فراخوانده شدند و سلاح تحویل آن‌ها داده شد و هفته‌ای دو ساعت کلاس اخلاق و قرآن برایشان برگزار کردم و از این طریق مأموران کلانتری به آغوش جامعه بازگشتند.

فرمانده هم لنگ می‌شود!

استان کردستان در دوره فرماندهی خانم دباغ منطقه بسیار حساسی بود و گروهک‌های کومله و دمکرات هر روز تحرکاتی را از دزدی و راهزنی گرفته تا آزار و اذیت زنان و بمب‌گذاری و تخریب انجام می‌دادند. شهر سنندج را مدتی عناصر ضد انقلاب محاصره کردند و زیر آتش خمپاره گرفتند و هدفشان تسخیر پادگان لشگر ۲۸ سنندج بود که نیرو‌های سپاه و ارتش همدان در شکست حصر سنندج نقش مهمی داشتند و پس از شکست محاصره عملیات پاکسازی شهر از ضدانقلاب شروع شد.

این فرمانده سپاه در مدت فعالیت خود در سپاه غرب کشور خصوصا در همدان خدمات زیادی را در مبارزه با گروهک‌ها گرفته تا سر و سامان دادن به فضای شهر انجام داد و در جریان نبردی که با ضد انقلاب در غرب کشور و در کردستان طی عملیات گشت و شناسایی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا به شدت مجروح شد و پس از مدتی جراحی و درمان موثر افتاد و بعد توانست با عصای زیر بغل بایستد و به دیدار امام برود.

خودش در خاطراتش از لحظه دیدارش با امام می‌گوید: «امام با دیدن وضعیت من متبسم شدند و فرمودند: عجب! فرمانده هم لنگ می‌شود!»

در سال ۶۱ بعد از این دیدار به خاطر مشکل پایم از سمت فرماندهی سپاه همدان کنار گرفت و مسؤولیت بسیج خواهران را پذیرفت و در عرصه دیگری مشغول فعالیت شد.

 

شما چرا چادر ندارید؟

وی در بخشی دیگر از خاطرات خود به چگونگی پوشیدن چادر بر سرشان اشاره می‌کند و می‌گوید: روزی در همین مسؤولیت با همان وضعیت پوشش مانتو و شلوار و مقنعه خدمت امام رسیدم. حضرت امام در این دیدار خیلی راحت به من گفتند: شما چرا چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان چادر بخرد؟! عرض کردم: حاج‌آقا چادر دارم، ولی نمی‌شود با اسلحه و قطار فشنگ و با تجهیزات دیگر از کوه تپه بالا رفت که امام فرمودند: حالا که شما دارید توی شهر کار می‌کنید .و این تذکر امام برای من ملکه شد تا در تمام اوضاع و احوال و در منظر جامعه با پوشش کامل چادر ظاهر شوم.»

این فرمانده بعد‌ها سه دوره نمایندگی مردم تهران و همدان در مجلس، مدرس دانشگاه علم و صنعت و مدرسه عالی شهید مطهری، قائم مقام جمعیت زنان ایران و... را نیز برعهده داشت تا اینکه در صبحگاه پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ پس از گذراندن دوره‌ای بیماری در سن ۷۸ سالگی در بیمارستان خاتم‌الانبیاء (ص) دار فانی را وداع گفت.

برگرفته از کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)

منبع: فارس

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
هموطن
۲۳:۳۱ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
الهی...روحش شاد...خوش بسعادتش که اونوقتا بوده و در خدمت امام بوده و به مملکت خدمت کرده باطاغوت جنگیده. من که اونوقت دخترکوچیکی بودم حالیم نبوده الان افسوس میخورم کاش منم میتونستم توجنگ خدمتی به هموطنام میکردم .کاش هموطنام میدونستن که آدمای زیادی مثل خانم دباغ جونشونو به خطر انداختن واسه خاطرما.پس الانم مانباید زحماتشونو به بادفنابدیمو آب توآسیابه دشمن بریزیم.دست بدست هم دهیم ومیهن خویش راکنیم آباد
ناشناس
۱۵:۳۵ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
درود بر همه سپاهیان عزیز
ایرانی
۱۵:۰۳ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
روحش شاد و یادش گرامی*
ایرانی
۱۵:۰۳ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
روحش شاد و یادش گرامی*
ناشناس
۱۳:۵۰ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
شیر زن خدا بهت در اون دنیا اجر بده به حق حضرت زینب (س)
ناشناس
۱۲:۲۲ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا رحمتش كنه