شیوه نگارش این کتاب خاطرهنگاری داستانی است که حکایت تصرف شهر درالوک واقع در عراق را روایت میکند. این اثر شامل چهارده فصل است و با دوران کودکی جعفر جهروتیزاده آغاز میشود. فصل دوم زندگی او در دوران نوجوانی و جوانی را بازگو میکند و در فصلهای بعدی به روایت خاطراتی از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و شکلگیری تیپ محمد رسول الله به فرماندهی حاج احمد متوسلیان و در ادامه نیز به خاطراتی از عملیاتهای بیت المقدس، فتح المبین، آزادی خرمشهر و شهادت فرماندهانی چون حاج ابراهیم همت، مهدی باکری، حاج احمد متوسلیان و کاظم رستگار میپردازد.
این کتاب مستندی ارزشمند از ناگفتههای بسیاری از دلاوران جنگ همچون شهیدان متوسلیان، همت، چراغی و رضا دستواره را روایت میکند و نثر ساده و روانی که دارد تاثیرگذاریاش را دوچندان میکند.
جعفر جهروتیزاده مدت زیادی به عنوان فرمانده یکی از یگانهای پارتیزانی خدمتگزاری میکرد. او در اواسط سال ۱۳۶۳ از لشکر ۲۷ جدا شد و به فرماندهی یگان ویژه شهادت، مأمور تشکیل و سازماندهی این سازمان پارتیزانی را در دست گرفت. یگانی که انجام عملیات در داخل خاک عراق و پشت جبهه دشمن از جمله وظایف و مأموریت آن بود.
او رهبری عملیاتی را بر عهده داشت که بسیار مهم و خطرناک بودند. عملیاتهایی در سرما و یخبندان کردستان عراق، دهها روز پیادهروی با تجهیزات جنگی، کمترین آذوقه و عبور از مسیرهای صعبالعبور بود. انهدام تأسیسات چندین شهر عراق از جمله دیانا و درالوک از مهمترین کارهایی بود که او و همرزمانش در زمان جنگ انجام دادند.
این کتاب و خاطراتی که در آن آورده شده است یک استثناء محسوب میشوند به جهت اینکه از نبردهای پارتیزانی در جنگ با عراق که بیشتر هم در کوهستانها و شهرهای مرزی عراق رخ میداده کمتر خاطراتی دیده میشود.
او در عملیاتهای جنوب و غرب و کردستان هم خدمت کرده است، اما به دلیل اینکه محوریت این کتاب عملیات تصرف شهر درالوک در عمق خاک عراق است و به عملیاتهای دیگری که در طول دوران دفاع مقدس انجام میشد کمتر اشاره میشود. جعفر جهروتیزاده هنوز هم از مجروحیتهای سنگین زمان جنگ بسیار رنج میبرد.
کتاب «نبرد درالوک» با گفت و گوی حضوری این رزمنده که در شش جلسه و در مجموع حدود پانزده ساعت به بیان خاطرات خود پرداخته، انجام شده است.
در بخشی از کتاب «نبرد درالوک» میخوانیم:
در مرداد ماه ۱۳۵۸ درگیریهای مسلحانه شکل گرفت روز به روز درگیریها شدت یافت و شهر تقریبا در دست ضد انقلاب افتاد و بعضی از مراکز مهم به محاصره آنها درآمد. از جمله صدا و سیما، باشگاه افسران و پادگان کاملاً در محاصره ضدانقلاب بود. در این زمان نیروهای مسلح جمهوری اسلامی سازماندهی خوبی نداشتند.
چرا که ارتش جمهوری اسلامی به خاطر وجود افراد خائن تقریبا سازمانش از هم پاشیده شده بود. سپاه پاسداران هم نیرویی بود که تازه تشکیل شده بود و تجربه و امکانات و اسلحه و مهمات کافی برای جنگیدن در اختیار نداشت. ضد انقلاب از این فرصت کمال استفاده را کرد و کاملاً شهر سنندج را در اختیار خود گرفت و با بیش از ۱۲ هزار نفر شهر پاوه را کاملاً به محاصره خود درآورد.
از آن جایی که کلیه جادههای منتهی به شهر پاوه توسط دشمن بسته شده بود و تردد از طریق آن امکانپذیر نبود در نیمه مرداد ماه ۱۳۵۸ بنده و دو نفر دیگر با یک فروند هلیکوپتر ۲۱۴ به پاوه رفتیم. نیروهای ما در پاوه که شامل نیروهای پاسدار اعزامی و بومی بودند حدودا ۱۷۰ نفر میشدند، که ما هم به جمع آنها پیوستیم.
ضد انقلاب به امکانات زیادی که با خود آورده بود خیلی امید داشت علاوه بر آن، از طریق کشورهای مختلف خصوصا عراق کمک تسلیحاتی و مالی میشد و میخواست شهر پاوه را کاملاً به تصرف خود درآورد. در همین دوران بود که دکتر چمران به همراه دو نفر از پاسداران با یک فروند هلیکوپتر قصد فرود آمدن در محل هلال احمر پاوه را داشتند که هلیکوپتر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، خوشبختانه به آن آسیب جدی وارد نشد و خلبان شجاع آن توانست پایین بیاید و چمران و همراهانش را پیاده کند.
انتهای پیام/