این نویسنده به هدفش از نوشتن این رمان اشاره و تصریح کرد: نیاز نیست همه شخصیتهایی که میتوانند حماسه خلق کنند قدرتی خاص داشته باشند، همه قهرمانان این کتاب آدمهای معمولی هستند، از جمله یک نانوا، یک مرد کشاورز و یک زن خانهدار، اما زمانی که لازم است حماسه خلق کنند پای کار میآیند و برای کشور حماسه میآفریند.
در بخشی از این رمان آمده است:«اشرف معذب و سرپا هنوز ایستاده بود و نگاه میکرد. چند بار سرک کشید و از لای در که باز مانده بود، نفرات و سلاح دشمن را نگاه کرد تا راهی برای فرار پیدا کند. یوزباشی هم مردّد ایستاده بود و صندلی خالی را نگاه میکرد که مرد دوباره به حرف آمد.
ـ بنده میرزا حبیبالله هستم. جلوس کنید تا ادامه دهم. چرا تعارف میکنید؟
یوزباشی خم شد. چکمه را بیرون آورد و دم در انداخت و جلو رفت.
ـ آدم در خانه و مملکت خودش تعارف نمیکند. خواستم به زبان امر کنی نه با دست. ما که زبان هم را میفهمیم لازم نیست سر و دست تکان بدهیم.
میرزا متعجب پاهای برهنه مهران را نگاه میکرد که مهران ادامه داد: «البت، ما باید شما را اینجا امر و نهی کنیم که غریبهاید و با چکمه روی فرش خانه ما رفتهاید!»
میرزا حرفی نزد. چند لحظه در سکوت، چکمهها و گلیم را نگاه کرد.
ـ اولاً که من غریبه نیستم، هموطنم؛ دویّماً، اینجا را لشکرِ کمپانی هند شرقی متصرف شده و غنیمت گرفته، پس جزو مایملک خودش شده.
مهران از جا پرید و فریاد کشید: «در کدام نبرد نامسلمان؟ تو که خودت را ایرانی میدانی بگو اینطور مخفیانه آمدن و آواره کردنِ خلقْ انصاف و مروت است؟»
میرزا دست زیر شال لباسش برد. یک تفنگ دستیِ کوچک بیرون آورد و روی پا گذاشت. بعد، روی زمین تف انداخت.
ـ اگر مرتبة بعدی اهانت کنید جناب یوزباشی، ارادت و احترامم را خرجِ کشتنتان میکنم. اینها مخفیانه نیامدهاند؛ در مرکزِ مملکت خیلیها خبر داشتند و خیلیها هم خواب بودند. نمیشود این همه آدم بیاوری و کسی نفهمد. چه کنیم که در این مملکت آنها که اهل هستند یا تنها و غریب افتادهاند یا احمقاند و خواب. آنها هم که نااهلاند همیشه گدا و گشنه و به پول سیاهی خفه میشوند.»
گفتنی است «مردهای مرز شرقی» رتبه نخست جایزه داستانهای حماسی کشور را در اسفندماه ۱۳۹۸ از آن خود کرد.
شما میتوانید برای تهیهٔ این کتاب با تخفیف ویژه ٢٠درصد و ارسال رایگان، به نشانی سایت (http://99.sooremehr.ir) مراجعه کنید.
انتهای پیام/