واژه های خاکستری ما، فقط میتوانند نوشته شوند چه باید گفت که شما جان خود را از مسیر خطر عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن و نشنیدن؛ جایی که واژهای برایش یافت نمیشود تا شما را با آن ستود. چه بگوییم تنها میتوانیم بنویسیم تا آنجا که قلمهای ما بوسهای باشد بر عطر پرواز شما...
«آب هرگز نمیمیرد» روایت زندگی سردار شهید حاج میرزا محمد سلگی، جانباز ۷۰ درصدی است که دوران جوانی مؤمنانه خود را در جبهههای حق علیه باطل گذرانده و با اقتدا به علمدار کربلا دوپای خود را در راه اسلام و انقلاب تقدیم کرد تا او نیز مانند دیگر رزمندگان و کمر بستگان شهادت از اجر کثیر معرکه جهاد اصغر بیبهره نماند. بزرگ مردی که در نهایت خدای متعال اجر مجاهدتهایش را با شهادت پرداخت کرد.
این راوی شهید همسری دارد که سهم او از اجر مجاهدتها اگر از سهم همسر جانباز و شهیدش بیشتر نباشد قطعا کمتر هم نیست. بانویی که در ۱۳ سالگی به عقد جوانی ۱۹ ساله درآمد و دوشادوش او با گرم نگهداشتن کانون خانواده و تحمل سختیها، دشواریهای معرکه جهاد اصغر را برای همسر جانبازش تحملپذیر کرد.
آنچه پیش رو دارید گفتوگوی مهربانانه و صمیمی همسر صبور و با گذشت، بانو پروین سلگی همسر راوی کتاب "آب هرگز نمیمیرد" است همان کتابی که رهبر معظم انقلاب بر آن یادداشتی زدند و همین تقریظ ایشان نیز سبب شد تا افراد بسیاری با سردار شهید حاج میرزا محمد سلگی و همسر صبور و مقاوم او آشنا شوند.
همسر سردار شهید میرزامحمد سلگی درباره نحوه آشنایی و ازدواج با همسرشان گفت: ما با هم نسبت فامیلی داریم یعنی عموی حاج آقا شوهر خاله من هستند و چند نفر از قوم وخویشهای ما نیز به همین منوال با هم نسبت دارند.
او با بیان اینکه آنجا بیشتر به صورت فامیلی ازدواج میکنند برای همینها تشخیص ارتباط افراد با هم و نسبتهایشان برای کسانی که آنجا زندگی نمیکنند سخت است، درباره فعالیت انقلابی شهید سلگی افزود: ایشان چه قبل از انقلاب و چه بعد از پیروزی انقلاب فعالیتهایی داشتند، با شروع قائله کردستان و جنگ تحمیلی نیز راهی جبههها شدند البته مدتی هم در پایگاه هوائی شهید نوژه فعالیت میکردند.
همسر سردار شهید سلگی درباره سختیهای زندگی در دوران جنگ نیز عنوان کرد: ابتدای ازدواجمان در روستا زندگی میکردیم، اما اوایل جنگ بود که برادرحاج آقا به همراه همسرش به نهاوند کوچ کردند همسرمن نیز هم عازم جبهه شد و من ماندم و بچهها به همین دلیل نیز ما هم به همراه آنها به نهاوند آمدیم و خانه مشترکی را باهم اجاره کردیم.
او افزود: با وجود اینکه آن زمان دو فرزند داشتم در تشییع جنازه بیشتر شهدا شرکت میکردم، همزمان در بسیج و دیگر جلسات و کلاسها نیز شرکت میکردم برای همین هم تا ساعت ۹ صبح تمامی کارهای خانه را انجام میدادم. بعد ازانجام کارها هم یا عازم پایگاه بسیج میشدم یا در جلسات قرآنی و سخنرانی شرکت میکردم. البته در کلاسهای هنری هم شرکت میکردم و الان قالیبافی، گلیمبافی، گلسازی و بافتنی هم بلدم. هم برای تک تک نوههایم لباس میبافم.
همسر روای کتاب تحسین شده "آب هرگز نمیمیرد" درباره روزهای مجروحیت همسرشان و سختیهای این دوران نیز ابراز کرد: وقتی دو پای ایشان قطع شد بار هفتم مجروحیتشان در جبهه بود. نخستین بار از ناحیه سر مجروح شدند یعنی ترکش به سر ایشان اصابت کرده بود آن موقع من هنوز در روستا بودم به همین دلیل وقتی با سر باندپیچی شده به روستا آمد فهمیدم مجروح شده است.
بار دوم از ناحیه پا مجروح شدند. بار سوم ترکش به پهلو و نزدیکی قلبشان اصابت کرده بود به همین دلیل وضعیتشان خیلی خطرناک بود حتی بدتر و خطرناکتر از وقتی که دو پایشان را از دست دادند، آن زمان نزدیک عید بود و من در حال خانه تکانی بودم، شب قبلش به دلیل شدت وزش باد لوله بخاری جدا شده بود و آتش از بخاری به داخل خانه میآمد. فردایش درحال پاک کردن دودهها بودم که برادر ایشان به همراه پسرعمویشان به سراغم آمدند و خبر مجروحیت میرزا را به من دادند، آن روز حالم خیلی بد شد این قدر که برادر شوهرم هنوز هم میگوید" هیچ وقت آن صحنه را از یاد نمیبرم".
این بانوی فداکار درباره آخرین مجروحیت سردار سلگی که سبب قطع شدن دو پای ایشان شد نیز گفت: آن زمان که ایشان مجروح شدند در خانه خودمان زندگی میکردیم، نزدیک ظهر بود که یکی از دوستان ایشان با منزل تماس گرفتند و بعد از احوال پرسی از نوع حرف زدنشان متوجه شدم که اتفاقی افتاده است آن قدر اصرار کردم تا اینکه ایشان گفتند حاج میرزا از ناحیه پا مجروح شدهاند و در یکی از بیمارستانهای تبریز بستری هستند. با هر مشقتی بود به همراه چند نفر از اعضای خانواده سوار مینیبوس شده و راهی تبریز شدیم. وقتی به بیمارستان رسیدم روی پاهای حاج میرزا را پوشانده بودند، اما معلوم بود که هر دو پایش قطع شده است، اما حقیقتش خودم باور نمیشد این طور آسیب دیده باشند.
بعد از چند روز نیز ایشان را از تبریز به تهران انتقال دادند و چون مجروحیتش خیلی سخت بود روند درمان با مشکل رو به رو شد. آن زمان پزشکان به علت سوختگی، شکستگی و ترکشهای زیادی که در بدن ایشان مانده بود نمیتوانستند کاری انجام دهند. برای همین هم تصمیم گرفتند او را به آلمان اعزام کنند.
او با تشریح ماجرای اعزام شهید سلگی به آلمان برای درمان و سختیهای این دوران اظهار داشت: ایشان ۶ ماه در آلمان بودند و در این مدت یکبار به کشور باز گشتند البته سفر ایشان به آلمان مشکلات من را چند برابر کرده وسختیها خیلی بیشتر شده بود. درست است که در زمان جنگ دیر به دیر از ایشان خبردار میشدم، اما سختیها به اندازه وقتی که به آلمان رفتند نبود.
همسر شهید سلگی افزود: بعد از بازگشت از آلمان، چون برایشان پای مصنوعی گذاشته بودند مدتی طول کشید تا بتوانند خود را با آن شرایط سازگار کنند و راه بروند، اما بعد از مدتی دوباره راهی جبهه شدند و با همین وضعیت در عملیات مرصاد شرکت کردند.
بعد از مرصاد هم به مرور زمان وضعیت برای ایشان بهتر شد ایشان روحیه بسیار بالایی داشتند اینقدر که به ایشان میگفتم شما جانباز نیستید من جانباز هستم، آسیب من بیشتر از شما است.
او درباره روزهای پس از پایان دوران دفاع مقدس نیز تصریح کرد:من در این مدت همچنان به فعالیتهای خودم ادامه میدادم و تا چهار سال قبل از اینکه به همدان بیایم هنوز عضو فعال بسیج بودم.
همسر روای کتاب تحسین شده "آب هرگز نمیمیرد" با تاکید براینکه سختیهای دوران دفاع مقدس و پس از آن نتوانسته ذرهای محبت بین او و همسرش را کم کند، بیان کرد: بیشتر از ۳۰ سال است که با ایشان زندگی میکنم و اگر باز هم به گذشته بازگردم با ایشان ازدواج میکنم من ایشان را عاشقانه دوست دارم.
منبع تسنیم
انتهای پیام/ج