آغاز فیلم ما را بیدرنگ در دل محلهها و زاغهنشینان و تهیدستانی پرتاب میکند که جبر اقتصادی و جبر سیستماتیک نظام سرمایهداری آنان را دست خوش بلایا کرده است؛ جبری که حاکی از آن است که انسان چه موقعیت لغزان و شکنندهای دارد. انسانی که میانِ دو قطبی شدن مابین بی نهایت فقر و فلاکت و بی نهایت ثروثی که با سو مدیریت و توزیع نامناسب ثروت و هژمونی نظام سرمایهداری لگدکوب میشود.
سیاهی و تلخی فیلم گویی به ما گوشزد میکند حتی هنر و ادبیات و فلسفه هم آنگونه که پیشتر گمان میکردیم، دیگر جهان ما را تلطیف نمیکند چه رسد آنکه به ما راه حلی برای خروج از بحران ارائه دهد و انسان را به فرجام رساند! بلکه فقط میتواند به زیبایی تلخ گونهای این زشتی را به تصویر بکشد و در بزرگنمایی آن نقشی ایفا کند!
از سویی دیگر فیلم میخواهد بگوید که ما دچار گسستهایی معنایی بیشماری شدهایم و دیگر از مرگِ مؤلف و مواجهه با متنهای هنری و به خوانش درآوردن آنها، کارمان گذشته است چراکه مؤلفههای معنایی دیگر رنگ باختهاند و جهان بیرحمانه دارد به سوی زاغهنشینی سیستماتیک و متمرکزی پیش میرود که با بارانهای سیلآسای فقر و فلاکت زیر و زبر میشود همانگونه که در فیلم انگل، این فلاکت و تباهی " انسان" به طرز جانکاهی به نمایش گذاشته میشود.
فیلم در ابتدا با کمدی سیاهی آغاز و در پایان به تراژدی سیاهتری ختم میشود و این تراژدی و سرشت سوزناک زندگی با این تصویر نمادینه شده است که خانواده "کی تائک" در زیر زمینی در محلهای سراسر فقر و فلاکت زندگی میکند؛ جایی که فاقد کمترین بهره زندگی سالم انسانی است و حتی زمانی که با حیله و ترفند به منزل شخص مرفهی بنام (پارک) میروند، باز هم، چون جایگاه اجتماعی شایستهای ندارند، نمیتوانند در میان انسانهای مرفه بُر بخورند و با شرایط موجود کنار بیایند و حتی وقتی که "کی تائک" که نمایندهی خشم و شکاف طبقاتی است، " پارک" را که نماینده و تجسم سیستم بورژوازی است میکشد، باز هم این بحران و واقعیت تلخ و سیاه برای طبقه فرودست پا برجاست و در پایان به طور رقتانگیزی بار دیگر به دخمههای فقر و تنهایی و فلاکت رانده میشوند و بوی فقر که در سراسر فیلم بینی "انسان" را مشمئز میکند؛ استعارهای اپیدمیک است که تمام ساحتهای وجودی را اشغال میکند و انسان را در تهوع سرگیجهآوری رها میکند.
همچنین فیلم انگل به طور استعاری و نمادین میگوید اگر بخواهید از انگل فقر و فلاکت رهایی یابید، باید به دو فاکتور مهم ثروت و قدرت دست یازید!
۱. اما آیا ثروت و قدرت، خود به نوعی دیگر انگلی نیست که انسان را به تباهی میکشاند؛ آنجایی که " انسان" دیگر انسان" نیست؟!
۲. آیا فیلم، نظام سرمایهداری را به چالش میکشد؟ و مرثیهسرای «انسان» است؟!
۳. یا به طور ضمنی و استعاری این نظام و سیستم را تایید میکند و فراروی آن را محال میداند؛ چراکه هر اثر هنری حامل ایدئولوژی است، گرچه پنهان و مویرگی باشد؟
براستی ما کجای این معادله ایستادهایم؟! و براستی " بودن" یا " نبودن" مساله این است! اما کدام بودن؟! کدام...؟!
منبع: میزان
انتهای پیام/