خاطرات سربازان جنگ نزدیکترین و بهترین روایت از جنگ را به ما میدهد، چرا که این افراد جنگ را با تمام وجود لمس کردهاند. این خاطرات را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول روایتهایی که محمود منصوری از اتفاقات شهر ایلام قبل از شروع جنگ هشت ساله میکند و بخش دوم اسیر شدنش در عملیات والفجر ۱۰ در سال ۱۳۶۶ و تحمل زندان و شکنجه در عراق را به تصویر میکشد.
محمود منصوری قبل از پیروزی انقلاب چند سالی را در عراق ساکن بوده و به همین دلیل به زبان عربی تسلط داشته و بعد از انقلاب به ایران برمیگردد و در اداره پست شهر ایلام مشغول به کار میشود. او جانباز آزاده ۵۵ درصدی جنگ تحمیلی است.
همه رویدادهایی که در این کتاب از آن سخن گفته شده واقعی هستند و هیچکدام ساخته و پرداخته ذهن نیستند. این کتاب خاطرات محمود منصوری از دوران کودکی و نوجوانیاش، آغاز انقلاب، فعالیتهایی که قبل از جنگ انجام میداد، خدمت سربازی، ازدواج و تمامی دوران حضورش در جبهه و اسارت را شامل میشود.
در بخشی از کتاب «نامهرسان» میخوانیم:
صدای عراقیها به گوشم خورد. دور نبودند. حرفهای گنگ و نامفهومشان در غرش آسمان گم شد و باران بارید. قمقمه و درش را زیر چکههای آب گذاشتم. پلکهایم هنوز سنگین بود. یک بار دیگر تسلیم خواب شدم. خواب دیدم غروب شده، داخل چادر نشستهایم و عبدالله چَمر میخواند و کریم که شهردار است، برایمان چای میریزد. کریم بسیجی و پسر دخترعمویم بود. او را خواهرزاده صدا میزدم. کریم لیوان پلاستیکی چای را به طرفم گرفت. از روی لیوان بخاری خوش عطر بلند شده بود. تا دست دراز کردم سمت لیوان، از خواب پریدم. تاب و توانی برایم نمانده بود. سرم گیج رفت و جلو چشمانم تیره و تار شد. ضعف شدیدی داشتم و هر آن احتمال میدادم تمام کنم. آسمان از غرش افتاده و باران بند آمده بود. دست بردم سمت آب در قمقمه؛ مفصلهایم به قرچقرچ افتاد. با آب درون در قمقمه لبهایم را خیس کردم.
تاریکی تا مقابل دیدگانم پایین آمده بود؛ حتی سقف صخره را هم نمیدیدم. زخمم زقزق میکرد، اما دردی نداشتم. با خودم گفتم: نکنه دارم میمیرم؟!
ترسیدم همانجا بمیرم و کسی پیدایم نکند. توی دلم گفتم: باید علامتی، نشانی از خودم جا بذارم.
گفتنی است کتاب «نامه رسان» نوشته ساسان ناطق توسط انتشارات سوره مهر راهی بازار کتاب شده است.
انتهای پیام/