به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، من دیگر امیدی به زندگی ندارم سال هاست که خانه و کاشانه ام ویران شده و من آواره و سرگردانم. جا و مکان مشخصی ندارم و به قول معروف کارتن خواب هستم. مواد مخدر زندگی مرا به نابودی کشاند به طوری که زندان برایم بهترین خانه و زندگی است و تاکنون ۱۸ بار طعم زندان را چشیده ام و ...
اینها بخشی از اظهارات مرد ۴۷ سالهای است که به اتهام سرقت از منازل شهروندان و با تلاش نیروهای کلانتری شهرک ناجای مشهد دستگیر شده است. او که سرکردگی سارقان کارتن خواب را به عهده داشت پس از آن که به سوالات تخصصی افسر تجسس پاسخ داد و همدستانش را معرفی کرد، درباره سرگذشت تاسف بار خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری ناجای مشهد گفت: در شهرستان شهریار به دنیا آمدم. پدر و مادرم به مواد مخدر اعتیاد داشتند و نمیتوانستند مخارج زندگی ما را تامین کنند به همین دلیل من هم به مدرسه نرفتم واز همان دوران کودکی به همراه پدرم به کار بنایی مشغول شدم تا به هزینههای زندگی کمک کنم بزرگتر که شدم به حرفه جوشکاری روی آوردم و روزگارم بهتر شد. ۱۲ سال در این حرفه کار کردم و سپس به خواستگاری دختری از اهالی درگز در استان خراسان رضوی رفتم و با او ازدواج کردم، اما بعد از آن گرفتار دوستان ناباب شدم و به مواد مخدر روی آوردم چرا که برخی از همکارانم برای انجام کار بیشتر و لذت جویی مرا نیز ترغیب به استفاده از مواد مخدر میکردند. خلاصه خیلی زود گرفتار مواد افیونی شدم و به مصرف کریستال روی آوردم. در حالی که صاحب یک دختر و پسر زیبا شده بودم تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم و چندین بار در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم، اما هیچ فایدهای نداشت چرا که بعد از ترک دوباره سراغ دوستان هم بساطی ام میرفتم و باز هم مصرف این ماده خانمان برانداز را شروع میکردم.
تلاشهای خانواده ام نیز برای رهایی من از این منجلاب کثیف بی نتیجه بود تا این که پدر و مادرم به خاطر اختلاف بر سر هزینههای مواد مخدر از یکدیگر جدا شدند. در همین روزها برادر دیگرم نیز که مانند من گرفتار مواد مخدر بود در یک سانحه رانندگی پایش را از دست داد و خانه نشین شد به همین دلیل مادرم از سر دلسوزی او را نزد خودش برد و اکنون در یک خانه اجارهای در شهرستان شهریار کنار یکدیگر زندگی میکنند. در حالی که مادرم به سختی هزینههای اعتیاد خودش را تامین میکند باید مخارج اعتیاد برادرم را نیز بپردازد. خلاصه روزگار من هم به جایی رسید که بیکار شدم و دیگر نمیتوانستم کار کنم. از سوی دیگر خمار بودم و باید به هر طریقی هزینههای اعتیادم را تامین میکردم این بود که دست به سرقت زدم و برای اولین بار روانه زندان شدم. بعد از آزادی از زندان نتوانستم مسیر درست زندگی را پیدا کنم چرا که جوانی بی اراده بودم و در برابر وسوسههای دوستان معتادم طاقت مقاومت نداشتم به همین دلیل زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت. هر بار که از زندان آزاد میشدم در کمتر از یک ماه باز هم به اتهام سرقت یا حمل مواد مخدر دوباره دستگیر و راهی زندان میشدم. در همین شرایط، خواهر معلولم که دچار بیماری سرطان شده بود جان سپرد و همسر و فرزندانم نیز مرا طرد کردند. همسرم که دیگر نمیتوانست گرسنگی و بدبختی را تحمل کند دست فرزندانم را گرفت و به منزل پدرش رفت.
من هم آواره کوچه و خیابان شدم و به کارتن خوابی روی آوردم، اما باز هم برای تامین هزینههای سنگین اعتیادم مجبور بودم از ساختمانهای نیمه ساز و منازل مردم سرقت کنم. در طول ۱۰ سال گذشته ۱۸ بار دستگیر و زندانی شدم، اما به محض آزادی از زندان دوباره کارهای خلافم را ادامه میدادم. از زندان رفتن باکی نداشتم چرا که در آن جا بدون هیچ دغدغهای روزگار میگذراندم این بود که کارتن خوابهای دیگر دوست داشتند همراه من به منازل مردم دستبرد بزنند به خاطر این که من شیوههای سرقت را به خوبی یاد گرفته بودم. این بار نیز منزل مخروبهای را برای استعمال مواد مخدر و شب خوابی پیدا کرده بودم و به همراه دو نفر دیگر از معتادان کارتن خواب اموال سرقتی را به همان منزل مخروبه انتقال میدادیم تا با فروش آنها هزینههای اعتیادمان را تامین کنیم، ولی بعد از آن که ۹ بار در ساعات پایانی شب به یک منزل خالی از سکنه دستبرد زدیم ناگهان ماموران کلانتری شهرک ناجا بر سرم آوار شدند و مرا دستگیر کردند. این در حالی است که هیچ اطلاعی از خانواده ام ندارم و آنها نیز تمایلی به دیدن من ندارند. اماای کاش...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ فرهاد حسین زاده (رئیس کلانتری شهرک ناجای مشهد) تلاش نیروهای تجسس برای دستگیری همدستان این سارق حرفهای و کشف اموال سرقتی دیگر همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: حراسان
انتهای پیام/