کتاب در ۱۰ فصل تدوین و خاطرات تقسیمبندی شده است. در فصل اول جلسه توجیهی قبل از رفتن به لبنان آمده است.
در فصل دوم خاطرات فرودگاه تهران و فرودگاه بیروت روایت شده است و نویسنده در فصل سوم به دیدار میزبانان و هتل و رستوران اقامتشان میپردازد. در فصل چهارم موزه ملی بیروت را توصیف میکند و مناطق دینی بیروت مانند صخرههای روشه مدفن رفیق حریری و کتاب فروشی ویرجین را به خوبی توصیف میکند.
فصل پنجم نویسنده به خاطرات دیدار از شبکه المنار، شبکه نیو تی وی، دیدار با سفیر ایران در لبنان و دیدار از روزنامه السفیر میپردازد. فصل ششم به دیدار از جنوب لبنان اختصاص دارد. در فصول بعدی نویسنده خاطرات بازدید و دیدارهایی که انجام داده مثل قلعۀ تاریخی بعلبک، دیدار با جرج جرداق، حاریصاء کلیسای القدیس بولس و بازگشتشان را آورده است.
از ویژگیهای کتاب «داستان لبنان» این است که نویسنده به خوبی مکانها و اشخاص را توصیف کرده، به گونهای که خواننده با خواندن این مطالب میتواند آن مکانها را در ذهن خود تصویر کند.
در بخشی از کتاب «داستان لبنان » میخوانیم:
حاریصاء، نام یک منطقه بسیار سرسبز، زیبا و خوش آب و هواست. منطقهای بلند که مناطق دیگر در دامنهاش قرار دارد. حاریصاء، منطقهای مسیحینشین است که کلیسای بسیار زیبای القدیس بولس یا همان سنت پل در آنجا قرار دارد.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
ماشین جلوی مزار سیده لبنان توقف میکند. از دور مجسمهای بسیار بزرگ و سفید از حضرت مریم (س) میبینیم که در جایگاه بلندی قرار دارد. جلوی در ورودی، تابلویی دیده میشود که روی آن نوشته شده است: «مزار سیده لبنان ۱۹۵۴» محوطه بسیار زیبایی دارد؛ پر از باغچههای گل کاری شده و درختان سرسبز؛ داخل محوطه، در سمت راست، جایگاهی درست کردهاند که مجسمههایی از حضرت مریم (س) در آن قرار دارد و میان دستههایی از گل. جایگاه بعدی برای نذور و روشن کردن شمع است. به مجسمه حضرت مریم (س) نگاه میکنم. حدود پنجاه شصت پله، دایرهوار دور جایگاه مجسمه قرار دارد که زائران را به کنار مجسمه میرساند. زینب میگوید: «اینجا، نمادی از مزار حضرت مریم است، نه مزار واقعی ایشان.» عبدالرحیمی میگوید: «اینجا برای مسیحیها، خیلی مقدس است. زائران مسیحی به اینجا میآیند، پابرهنه و روی زانو، این پله را بالا میروند.»
از پلهها بالا میرویم. خدا را شکر، ارتفاع آن کم است و من با کم کردن سرعت و برداشتن گامهای آرام، مشکلی در بالا رفتن پیدا نمیکنم و نفس کم نمیآورم. بالاخره به بلندترین نقطه میرسم. همانجایی که مجسمه قرار دارد. از آن بالا، پایین را نگاه میکنم. همه منطقه، زیر پای ما است. از همان بالا، چشمم به زنی میافتد که در آن پایین، زیر یکی از درختان محوطه، زانو زده است و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده و درحالیکه سرش بالاست و به مجسمه حضرت مریم نگاه میکند، در حال دعا کردن است.
کمکم پلهها را پایین میآیم. در مسیر برگشت، دختر جوان بیحجابی را میبینم که با پاهای برهنه، روی زانو، در حال بالا آمدن از پلههاست. تسبیح بلندی به دست دارد. دعا میخواند و اشک میریزد و بالا میآید. یاد حرف عبدالرحیمی میافتم. در حالیکه عکسی از او میاندازم، به خدا فکر میکنم، به عظمت خدا و راههای گوناگون رسیدن به او. دو کلیسای کوچک دیگر، در همان محوطه است. در یکی از آنها، مراسمی در حال اجراست. به کلیسای دوم میرویم. تعدادی پیرمرد و پیرزن روی نیمکتها نشستهاند و مشغول خواندن دعا هستند.
گفتنی است کتاب «داستان لبنان» خاطرات نویسنده، زهره یزدان پناه قره تپه توسط انتشارات سوره مهر راهی بازار کتاب شده است.
انتهای پیام/