مهندسی که دلقک هم هست
شاید برای خیلیها سخت و غیر قابل درک باشد که صبح تا عصر آقای مهندس یک شرکت باشند و عصرها دلقکی بشوند که در بیمارستانهای شهر میروند به دنبال خنداندن بچههای مبتلا به سرطان! اما حسین عبادی یکی از همین مهندس هاست که صبحها مهندس یک شرکت پتروشیمی و عصرها یک دلقک است که در بندر ماهشهر زندگی میکند. او چند سالی است به همراه دوستانش به عنوان فوق تخصص خنده ظاهر شده اند و به بخش کودکان بیمارستانها سر میزنند تا بچهها را بخندانند. عبادی درباره کاری که انجام میدهد به ایران گفته: «من کار تئاتر هم انجام میدهم و بیشتر هم در زمینه طنز کار میکنم. حدود پنج یا شش سال پیش بود، یک روز دوستم «ایمان برشیدی» پیشنهاد داد دلقک شویم و به عنوان پزشکان فوق تخصص خنده به بیمارستانها برویم و بچههای بیمار را بخندانیم. در واقع این پروژه با طراحی «ایمان شالباف» و «موسی رضازاده» و با همکاری «هدی رشیدی» در بیمارستانها کلید خورد. از آن به بعد فعالیت دلقکها در بیمارستانهای دیگر هم شکل گرفت و تکثیر شد.» او خاطرهای از ناکامی اش در خنداندن یک کودک بیمار را این گونه تعریف میکند: «یک بار به بیمارستان سوانح سوختگی در مشهد رفتم. مثل همیشه کارم را انجام دادم، اما آن روز اصلا نتوانستم روی لب کسی، لبخند بیاورم. لحظات سختی بود. آنها درد زیادی داشتند و نمیتوانستند به این راحتی بخندند. تمام صورتشان باندپیچی بود و از درد به خود میپیچیدند.»
فرشتههایی برای کودکان فرشته
«کودکان فرشته اند» نام خیریه جوانانهای است که تلاش میکند سختیهای طول درمان را برای بیماران صعب العلاج و سرطانی کمتر کند. قصه خیریه گرم و صمیمی «کودکان فرشته اند» از نیمه شعبان سال ۱۳۸۸ شروع میشود. از جایی که سیدنصیرالدین موسوی و دوستانش تصمیم میگیرند به جای پخش کردن شیرینی و بستنی در محل، پول هایشان را جمع کنند تا برای کودکان بیمارستان حضرت علی اصغر ظفر تهران هدیه بگیرند. لذت این هدیهها و خندیدن بچههای معصومی که روز عید را در بیمارستان بستری هستند، به دهان بچهها مزه میکند تا این که این کار را سال بعد در سه بیمارستان با جمعیت بیشتری ادامه میدهند. بعد از آن «نصیر» و دوستانش تصمیم میگیرند برای بچههای بیمار در مناسبتهای مختلف برنامه اجرا کنند تا روحیه شان را بالا ببرند. خیریه کودکان فرشته اند کمیتههای مختلفی دارد که هرکدام کار به خصوصی را انجام میدهند. کمیته آموزش که از نامش پیداست قرار است با بچهها حسابی سرو کله بزند. بچههای سرطانی بیمارستان به دلیل دورههای درمانی چندروزهای که دارند نمیتوانند مرتب به مدرسه بروند. این کمیته وظیفه دارد با بچهها درس هایشان را کار کند و با آنها بازیهای آموزشی و فکری انجام دهد تا مبادا در طول درمان از بچههای مدرسه عقب بمانند. کمیته بازسازی نیز وظیفه بازسازی بیمارستانها و بخشهای کودکان را به عهده دارد. اما اعضای کمیته اجرایی همیشه برای بچهها و خانواده هایشان برنامههای تفریحی و فرهنگی اجرا میکنند. مثلا هفتهای یک بار به بخشهای بیمارستان سر میزنند و برای بچهها شعر میخوانند و برنامههای شاد ترتیب میدهند.
دلقک درمانی یک پزشک
«امیر تبریزی»، دانشجوی دانشگاه علومپزشکی ایران و اهل بجنورد است که انسان را یاد «پچآدامز»، پزشکدلقک آمریکایی ۷۳ ساله میاندازد. او از اولین روزهای ملبس شدن به روپوش سفید پزشکی، کلاه و دماغ دلقکی را هم به پوششاش اضافه میکند و به خودش قول میدهد دست از خنداندن بچههای بیمار برندارد. او در گفت و گویی که پیش از این با خراسان داشته، درباره کارش میگوید: «زمستان ۹۲ بود. سال بالاییهای ما، یک خیریه دانشجویی راهانداختهبودند به اسم «التیام». من هم عضو شورای مرکزیاش شدم. در آن خیریه، ایده بازدیدهای بیمارستانی مطرح شد و تصمیم گرفتیم در بیمارستانهای دانشگاه خودمان، بیمارستان رسول اکرم (ص) و بیمارستان تخصصی علیاصغر (ع) آن را اجرا کنیم. در اولین بازدیدمان از گروه نمایش «مفید» دعوت کردیم؛ یک گروه تئاتری که کار اصلیاش نمایشهای بیمارستانی است و هر هفته در بیمارستان اطفال مفید، برنامه دارند. بچههای حرفهای و بینظیری هستند، هرسال تابستان دورههای رایگان برگزار میکنند و نمایش بیمارستانی را به بقیه هم آموزش میدهند. من آن موقع، دانشجوی ترم دوم بودم. از همان روزهای اول دانشگاه دلم میخواست کاری کنم که حال بیمارها بهتر شود. خب وقتی کار بچههای «مفید» را دیدم، خیلی خوشم آمد. «آرش صادقیان»، سرپرست گروه، ذوقم را که دید کار جالبی کرد و گفت: «زانو بزن!» بعد کلاه رنگی، همانی را که همیشه میپوشم، روی سرم گذاشت و گفت: «شرط داشتن این کلاه این است که همیشه آدمها را بخندانی.»
برای آرزوهای کودکان سرطانی
یکی دیگر از کسانی که این روزها دغدغه تحقق رویای کودکان سرطانی را در سر دارد، خانمی است به نام هدی رشیدی که موسسه «پنجمین فصل قشنگ» متعلق به اوست. رشیدی با مدرک مدیریت بازرگانی طی سالهای اخیر، عمده فعالیت هایش را بر کودکان سرطانی متمرکز کرده و تمام تلاش خود را برای تحقق آرزوی این کودکان به کار گرفته است. ماجرای کودک سرطانی که پلیس شد، آن یکی که آتش نشان شد و خیلی موارد دیگر، کار موسسه اوست که با همکاری نهادهای مختلف به ثمر رسیده است. او در گفتگو با خبرنگار ما درباره هدفش از برآورده کردن آرزوی کودکان سرطانی گفته است: «می خواهم با علم پزشکی وارد چالش شوم؛ معتقدم وقتی بذر امید در دل کودکان بیمار کاشته شود و به آرزویشان برسند، بیشتر سعی میکنند زنده بمانند. فکر میکنم تنها امید به زندگی است که میتواند این کودکان را نجات دهد و به این مسیری که انتخاب کردم بسیار اعتقاد دارم و معتقدم هیچ بیماری وجود ندارد که باعث قطع امید بیمار شود.» رشیدی از سختیهای برآورده کردن رویاهای کودکان وچگونگی متقاعد کردن مسئولان میگوید: «هر کاری سختی دارد، اما هیچ کاری برای من سخت نیست. خوشبختانه درباره آرزوی عباس، نیروی انتظامی به بهترین شکل به ما کمک کرد. مثلا من تنها یک تکاور از آنها خواسته بودم، ولی نیروی انتظامی ۱۶ تکاور را آماده کرد یا این که میخواستم تنها برای یک ساعت عباس فرمانده کلانتری شود، اما او نزدیک به سه ساعت فرمانده کلانتری ۱۳ اهواز بود. اگر همه مسئولان مثل ماموران این کلانتری قادر به درک شرایطی از این دست و اهمیت موضوع باشند، بسیاری از مشکلات آسان میشود.»
البته این موارد تنها نمونههایی از مهربانی مردم سرزمین مان برای شاد کردن کودکانی است که گاهی خسته میشوند، خسته از سرنگهای بی رحم همیشگی، خسته از انتظار بر روی تخت، خسته از تهوعهای بی وقت، خسته از نگاه دیگران، خسته از جملههای تکراری و تلخی که پر از ترحم اند، خسته از این که صدای بازی بچهها همیشه آن سوی پنجره است. یادتان نرود که برای یک کودک سرطانی شاید یک لبخند، اوج خوشبختی باشد.
منبع: خراسان
انتهای پیام/