سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چگونه کنش‌های ما در مطالبه از مسئولان، به فرار از مسئولیت‌های خودمان می‌انجامد؟

اینکه ما در زندگی اجتماعی هیچ مطالبه‌ای از دیگران نداشته باشیم امکان‌پذیر نیست، البته به هر میزان که فرد بتواند توقعات و انتظارات از دیگران را کاهش دهد در جهت سلامت روانی خود پیش خواهد رفت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ما در مکالمات روزمره‌مان، جمله‌های بسیاری را آغاز می‌کنیم که ابتدای آن‌ها به: مسئولان باید... مسئولان نباید... چرا مسئولان... و نظایر آن برمی‌گردد. در سال‌های اخیر حتی جمله «مسئولان چرا رسیدگی نمی‌کنند؟» از فرط تکرار به یک جمله طنز در میان فکاهه‌سازان تبدیل شده است. روح حاکم بر این جمله‌ها همواره نشانه گرفتن دیگران است. هر مسئله‌ای که پیش می‌آید ما فوری یکی از جملات مسئولان چرا... مسئولان باید... مسئولان نباید... را احضار و تکلیفمان را با آن مسئله یا بحران یا وضعیت پیش آمده روشن می‌کنیم، به‌ویژه در سال‌های اخیر با رشد شبکه‌های اجتماعی و حضور سلبریتی‌هایی با مخاطبان میلیونی این وضعیت تشدید شده است.

اما چرا جملاتی از این دست، اغلب کارکرد روشن، قابل تعقیب و عملی ندارد. به خاطر اینکه اغلب این مطالبات، بسیار کلی و غیردقیق هستند. فرض کنید که مثلاً در جایی -به فرض در جنگل‌های زاگرس- آتش‌سوزی بزرگی روی داده است و فلان سلبریتی، ژست نوع‌دوستی و محیط‌زیستی به خود می‌گیرد و می‌گوید چرا مسئولان آتش این جنگل‌ها را زود و به‌موقع خاموش نکرده‌اند و اگر از آن سلبریتی بپرسی به‌موقع یعنی مثلاً چقدر؟ جوابی که می‌دهد شبیه خاموش کردن تکه کاغذی در سینک ظرفشویی خانه‌شان است. یعنی گاهی ما برآورد دقیقی از یک حادثه و وسعت آن نداریم و نه تنها این برآورد وجود ندارد حتی آن عدم دقت و وضوح، در عوامل شکل‌گیری آن حادثه هم نقش بازی می‌کند، به طوری که آن سلبریتی انگار انتظار دارد مثلاً فلان سازمان، افزایش گرمای جهانی را با فشار یک کلید مهار کند درحالی‌که در واقعیت اینگونه نیست، یا مثلاً یک کلید را فشار دهد و بومیان منطقه زاگرس که درختان بلوط را به خاطر فقر از بین می‌برند متوقف کند.

یعنی خیلی‌وقت‌ها مطالبات ما بسیار ساده‌انگارانه است و متوجه پیچیدگی‌های بسیار نیستیم. از طرف دیگر خطای فاحش دیگری در مسئولان باید... مسئولان نباید... هم روی می‌دهد و آن اینکه من تصور می‌کنم با نگاشتن این جمله‌ها مسئولیت خود را در قبال آن مسئله تمام و کمال انجام داده‌ام. درواقع وقتی می‌گوییم مسئولان... یک تصور و دید تحریف شده را ایجاد می‌کنیم، آن دید تحریف شده این است: مسئول، حلقه خاصی از انسان‌های دارای مقام و منصب رسمی هستند و افراد دیگر، غیر مسئول هستند یعنی رابطه‌ای بین مسئولیت و آن افراد وجود ندارد.

چگونه در دورِ باطل فرار از مسئولیت می‌افتیم؟
نکته کلیدی این است که من بتوانم موازنه‌ای بین مطالبات از دیگران و سهم واقعی خود در این مطالبات بیابم. اینکه ما در زندگی اجتماعی هیچ مطالبه‌ای از دیگران نداشته باشیم امکان‌پذیر نیست -البته به هر میزان که فرد بتواند توقعات و انتظارات از دیگران را کاهش دهد در جهت سلامت روانی خود پیش خواهد رفت-، اما در زندگی اجتماعی همه انسان‌ها در عین حال که تکالیفی دارند مطالباتی هم از دیگران دارند یعنی من به عنوان یک شهروند حق دارم از هوای پاک برخوردار شوم، به عنوان یک شهروند حق دارم از خدمات سازمان‌های پاسخگو بهره ببرم، حق دارم از ترافیکی روان در معابر و خیابان‌ها بهره‌مند شوم. به عنوان یک شهروند حق دارم محیط‌زیست سالمی در اختیار من قرار گیرد، اما نکته اینجاست که من در همه این حقوق، تکالیف مندرجی هم دارم. یعنی اگر انتظار دارم شهر به من امنیت بدهد در مقابل تکلیفی هم در برابر این امنیت دارم. اگر انتظار دارم از هوای پاک و سالم در شهر برخوردار شوم به موازات آن مسئولیتی در این زمینه دارم. اینطور بگوییم: اگر من در اوج وارونگی هوا و تجمع ذرات خطرناک اصرار دارم از خودروی شخصی، آن هم در حالت تک‌سرنشین استفاده کنم، معلوم می‌شود مطالبه من از مسئولان هم چندان جدی نیست، چون در درجه اول به مسئولیت خود عمل نکرده‌ام. البته در چنین موقعیت‌هایی افراد سعی می‌کنند انگشت اتهام را به سمت دیگران بگیرند و مثلاً می‌گویند هر وقت مسئولان یا مردم به وظایف خودشان عمل کردند من هم به مسئولیت خودم عمل خواهم کرد، اما همچنان که می‌بینید این شیوه از استدلال‌ها دور باطلی ایجاد می‌کند.

وقتی رفتار نمایشی و غوغایی را به رفتار کارا ترجیح می‌دهیم
نکته مهم دیگر این است که ما عموماً در مواجهه با مسائل و چالش‌های اجتماعی، «رفتار نمایشی و پرسروصدا» را به «رفتار واقعی و کارا، اما بی‌سروصدا» ترجیح می‌دهیم. من در سیل سیستان و بلوچستان ترجیح می‌دهم عکس یا کلیپ احساسی دادخواهی یک کودک مظلوم بلوچی را با یک متن مطالبه‌گرانه منتشر کنم و از مخاطبان لایک و تأیید بگیرم تا اینکه آستین‌هایم را بالا بزنم و بروم سیستان؛ یا نه اصلاً ببینم در تخصص من نیست و به سازمان‌های تخصصی در این زمینه بپیوندم یا حتی از شهرت خود برای جمع کردن کمک‌ها استفاده کنم؛ یا نه اصلاً ترجیح دهم چراغ خاموش کاری در این زمینه انجام دهم. اینکه من در اوج آلودگی هوا، خودروی شخصی‌ام را در پارکینگ خانه‌ام بگذارم و با مترو و اتوبوس به محل کار بروم یک رفتار بی‌سروصدا، اما کاراست، در صورتی که مثلاً من به عنوان یک روزنامه‌نگار، رفتار نمایشی و پرسروصدا را ترجیح می‌دهم؛ یعنی با خودروی شخصی‌ام از خانه بیرون می‌آیم و همان روز یک یادداشت مثلاً افشاگرانه درباره آلودگی هوا به نام خود در روزنامه آماده و سعی می‌کنم تا آنجایی که می‌شود با لحن تند از خجالت همه سازمان‌ها یا افراد مسئول در این یادداشت یا گزارش برآیم، البته که همیشه توجیهاتی هم وجود دارد تا آن بخش هشدار تضاد در ذهنم را هم خاموش کنم: من اگر از خودروی شخصی استفاده نمی‌کردم دیرتر به روزنامه می‌رسیدم و نمی‌توانستم یادداشت یا گزارشم درباره آلودگی هوا را بنویسم و توجه کنید که فقط ذهن من توجیه‌آفرین نیست بلکه این قابلیت در اغلب افراد فعال است.

اسم مسابقه پرتاب نیزه را گفتگو می‌گذاریم
در جریانات اخیر کشور، یعنی حوادث بعد از سقوط هواپیمای اوکراینی، ما شاهد چنین رویکردی در میان نخبگان، عامه و فعالان رسانه بودیم. عموماً در این یادداشت‌ها و تحلیل‌ها انگشت اتهام به سمت دیگران است. به عبارت دیگر قصد ما این نیست که حقیقت بر ما فاش شود، ما می‌خواهیم به بهانه این رخداد تلافی کنیم. مثلاً ما چنان در مذمت پنهانکاری و دروغ سخن می‌گوییم که انگار در پرونده عمر ما یک مورد پنهانکاری و دروغ دیده نشده است و ما از هیچ سو، جانب تقدس را فرو نگذاشته‌ایم. از طرف دیگر این نوشته‌ها عموماً تخلیه هیجان‌ها هستند و کمتر در آن دید ملی، پیشنهاد و زاویه اصلاحی دیده می‌شود. من آمده‌ام طعنه‌ای بزنم، هیجان و خشمم را فرو بنشانم و بروم و همین مرا کفایت می‌کند. یعنی اگر منصف باشم می‌گویم آن هواپیما مسئله من نیست، مسئله من خشم انباشته‌ای است که می‌خواهم به این واسطه بیرون بریزم. در این نوع مطالب ما عموماً با پرتاب حرف مواجه هستیم، دقیقاً مثل پرتاب نیزه. طرفین می‌آیند نیزه نوک تیز خود را پرتاب می‌کنند و می‌روند. کمتر می‌بینیم که افراد با همدیگر مواجه شوند و با هم گفتگو کنند، حتی اگر این اتفاق هم ظاهراً بیفتد یعنی ما در ظاهر ببینیم دو نفر از دو جناح یا خط فکری مختلف روبه‌روی هم نشسته‌اند باز آنجا هم ما نه با گفتگو به مفهوم دقیق کلمه که بیشتر با مسابقه پرتاب نیزه مواجه هستیم، یعنی شنیدن فعالانه با یک سکوت درونی و بدون پیش‌فرض دیده نمی‌شود، بلکه همه آمده‌اند که حرف همدیگر را قطع کنند و اگر ظاهراً هم حرف همدیگر را قطع نکنند درونشان غوغایی است. ممکن است کسی بپرسد تو از کجا به غوغای درون فرد پی می‌بری؟ از طرز نشستن، از طرز گوش دادن، از تنشی که در بدن فرد وجود دارد، از بی‌حوصلگی، از خنده‌های عصبی، از جابه‌جا شدن‌های مداوم روی صندلی، یعنی گاهی ممکن است حتی صحنه اینگونه به نظر برسد که ما شاهد یک گفتگو هستیم، اما درواقع گوش دادن فعالانه، بدون پیش‌فرض و شفاف اتفاق نمی‌افتد، بنابراین حقیقتی هم فاش نخواهد شد.

درواقع کسی که مثلاً در آن نشست درباره مسئولیت فلان شخص یا سازمان در شفافیت یا پنهانکار نبودن سخن می‌گوید آگاه نیست که پیش از همه به مسئولیت خود در برابر همین مطالبه عمل نکرده است؛ یعنی از دیگران انتظار شفافیت دارد، اما نمی‌تواند با ذهنی شفاف به سخن دیگری گوش بدهد بنابراین وقتی آن مناظره یا گفتگو تمام می‌شود هیچ محصولی به بار نمی‌نشیند جز ردی پررنگ از تشنج و درگیری و اصطکاک.

متوقع شفافیت، خود باید شفاف باشد
اگر هرکدام از ما به آن قانون طلایی اخلاق پایبند باشیم که آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند در آن صورت من با خود خواهم گفت بسیار خب! من برای خود می‌پسندم که دیگران با من شفاف باشند و در یک فضای پنهانکارانه با من برخورد نکنند، اما بگذار ببینم آیا من برای دیگران هم چنین چیزی از جانب خود می‌خواهم؟ یعنی آیا من در روابط متنوعی که با دیگران دارم از رابطه‌ای که با همسر و فرزندم دارم، در روابط خود با همسایگان و دوستان و همکاران و سازمان‌ها و... شفاف هستم و دچار پنهانکاری نمی‌شوم؟ اگر اینگونه هستم حق دارم خواستار و متوقع ظهور شفافیت باشم، اما وقتی نیستم دست کم باید سکوت پیشه کنم و اول بروم سهم خود را در این زمینه ادا کنم و اگر افراد در این زمینه منصف باشند آن وقت این همه هیاهو و جنجال در محافل و رسانه‌ها، مجالس خصوصی و عمومی شکل نخواهد گرفت؛ چون فرد منصف با خود خواهد گفت من می‌خواهم به دیگری بگویم چرا سیاه و آلوده شده‌ای در صورتی که دست‌های خودم هم سیاه و آلوده است، پس بهتر است اول بروم این سیاهی و آلودگی را از خود دفع کنم و بعد به دیگران بپردازم.

دنیای ما به محاصره نارسانا‌ها درآمده است
همچنان که اشاره شد بنیان این همه جنجال‌ها به عادت ریشه‌دار ما برای نمایش دادن برمی‌گردد و آنچه در یک نمایش نفی می‌شود، مسئولیت فردی است یا اینطور بگوییم فرد دچار این وهم می‌شود که مسئولیت او همچنان همین نمایش دادن‌ها و زیر سؤال بردن‌هاست و ماحصل این اتفاق چیست؟ ما مسائل و موضوعات را به‌درستی نمی‌بینیم و البته در دنیای امروز این نمایش در سطح وسیعی به نام رسانه‌ها در جریان است؛ نمایش‌هایی که عملاً اجازه نمی‌دهد مسائل آنگونه که هست برملا و فاش شود و البته سهم ما در این داستان‌ها عیان.

سخن سراسر حکمت‌آمیزی از امام علی (ع) در خطبه ۱۴۰ وجود دارد: «ای بنده خدا! در خرده‌گیری از گناه کسی شتاب مکن، زیرا چه بسا که او آمرزیده شده باشد و از گناه کوچک خویش ایمن مباش، زیرا شاید به سبب آن عذاب شوی. پس هرکدام از شما که از دیگری عیبی بداند نباید از او خرده بگیرد، زیرا می‌داند خود نیز عیبی دارد و باید شکر این موهبت را که عیب‌هایی در دیگران هست و در او نیست وی را به خود مشغول دارد.»

ممکن است کسی بگوید اگر بخواهیم محتوای اخلاقی این خطبه را در دنیای امروز پیاده کنیم اساساً رسانه‌ای نمی‌ماند. پاسخ این است: بله، درست فکر کرده‌اید. اگر محتوای اخلاقی این خطبه را در دنیای امروز بخواهیم پیاده کنیم رسانه‌ای نخواهد ماند یا بهتر است بگوییم هیاهو‌ها خواهد خوابید. اما آیا شما نگران رسانه‌ها -درست‌تر این است که بگوییم نارساناها- هستید یا نگران اخلاق؟ اصلاً فرض کنید رسانه‌ای-نارسانا- نماند، در این صورت دنیای ما بهتر نخواهد بود؟ اگر هیاهو‌ها بخوابد و گرد و غبار اغراض از میدان دید همگان کنار برود پرده‌ها نخواهد افتاد؟ این همه گرد و خاکی که ما می‌کنیم به خاطر این است که پرده‌ها نیفتد. ما ظاهراً در دنیای امروز با رسانه‌ها روبه‌رو هستیم. خواهش می‌کنم قدری درباره محتوای واژه رسانه دقت کنید؛ رسانه یعنی موجودی که قابلیت رساندن را دارد و می‌تواند پیام را برساند. اما پیام از کجا؟ پیام، چگونه؟ حقیقتاً آیا رسانه‌های امروز ما قابلیت رساندن را دارند؟ رسانه زمانی به مفهوم دقیق کلمه رسانه است که بتواند خود را از همه آن گره‌های درونی، هیاهوها، عقده‌ها، تنش‌ها و بازی‌ها خالی و ساکت کرده باشد وگرنه کاملاً نارسانا خواهد بود. درواقع دنیای امروز ما به محاصره نارسانا‌ها درآمده است و نه رسانه‌ها، بنابراین در یک مفهوم عمیق‌تر مسائل ما اغلب در رسانه‌ها پیشتر از آن که شفاف شود پوشیده‌تر می‌شود. بیشتر از آن که ابهام‌ها زدوده و مسئولیت‌ها و تخطی از آن‌ها روشن شود به ابهام‌های ما افزوده می‌شود. به خاطر همین است که خیلی از افراد حتی متخصصان رسانه‌ها را تحریم می‌کنند، چون می‌بینند خبر‌ها بیشتر اغتشاش فکری می‌آفریند و در جهت پنهان شدن واقعیت‌ها عمل می‌کند.
منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.