او مبارزات خود در گروه حزب الله را ادامه داد و مجددا در سال ۱۳۵۱ دستگیر و تا پیروزی انقلاب در زندان بود.
جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران از (اردیبهشت تا اسفند ۱۳۵۸) با حکم شهید بهشتی است و تجربیات و خاطرات بسیاری از زمان دفاع مقدس در ذهن دارد.
به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی مصاحبه ای با او داشتیم تا از اتفاقات آن زمان بشنویم؛ مشروح این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
باشگاه خبرنگاران جوان: در خصوص گروههای مبارزی که قبل، حین و بعد از انقلاب فعالیت می کردند برای ما تعریف کنید و بفرمایید که چطور شد برخی از این گروهها که از مدعیان وفاداری به انقلاب بودند بعد از مدتی از انقلاب اسلامی فاصله و بعضا خط سیری در مقابل انقلاب در پیش گرفتند؟
منصوری: در جریان مبارزه و انقلاب طبعا جریانهای مختلف فکری و سیاسی هر کدام به دلایل خاص خود حضور داشتند، میزان تاثیرگذاری آنها را نمیشود به صورت دقیق اندازه گیری کرد، اما دو نکته بسیار اساسی وجود دارد، یک نکته این است که مجموعهای از این گروهها و جریان ها، دقیقا با فرهنگ، ارزش ها، سنتها و هویت دینی مردم منطبق نبودند؛ یعنی مثلا یا مارکسیست بودند، یا به شدت غرب گرا بودند، یا به اصطلاح ملی گرا بودند، یا التقاطی بودند که از نظر فکری با مردم ما منطبق نبودند؛ هر کدام از اینها گروههای سیاسی بودند که با رژیم شاه مخالف بودند و با آن مبارزه میکردند، ولی با اعتقادات مردم ایران همراهی نداشتند.
گروههایی هم در بین گروههای مبارز بودند که دقیقا با جریانات فکری مردم ایران همخوانی داشتند و با سنتها و تفکرات مردم هم مسیر و هم سو بودند. مانند حزب ملل اسلامی، جمعیت موتلفه اسلامی، فدائیان اسلام و حزبالله، کسانی بودند که تقریبا از نظر اعتقادی به جریان انقلاب نزدیک بودند.
وقتی که جریان انقلاب شکل گرفت، توده مردم به این جریان دوم ملحق شدند به گونهای که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، به یقین میتوانیم بگوییم که ۹۵ درصد مردم به جریانهایی که به امام خمینی نزدیک بودند پیوستند، این نکتهای بود که بعد از پیروزی انقلاب، جریانهای مخالف با مبانی فکری و اعتقادی رو در روی مردم قرار گرفتند و در سه سال اول انقلاب ما به معنایی جنگ داخلی داشتیم که تقابل این دو جریان، یعنی جریانهای فکری نزدیک به امام و جریانهایی که با خط انقلاب فاصله داشتند، را شاهد بودیم که تقریبا این جریان از جامعه حذف شد. البته نمیتوان آنها را به صورت کلی از جامعه حذف کرد؛ چون غرب از حدود دو قرن پیش روی جریانهای غرب گرا، مارکسیست، التقاطی و ملی گرا سرمایه گذاری کرده پس نمیگذارد آنها از بین بروند.
اینکه میبینید در داخل کشور علی رغم اینکه تشکلهای مقابل با انقلاب به نوعی ضعیف شده اند، به طور کامل از بین نرفته اند، چون غرب به هر قیمتی که هست قصد دارد که اینها را نگه دارد؛ البته باید این را در نظر داشته باشیم که نظام دانشگاهی ما تا حد زیادی به این قضیه کمک میکند، چون نظام دانشگاهی ما بیش از اینکه اسلام گرا باشد، غرب گرا است؛ یا فرض کنید نظام اداری ما از نظر عملکردها تا حدودی به جریان سکولار و ملی گرا نزدیکتر است تا جریان اسلامی.
اینکه چرا ما نتوانسته ایم این جریانات را به نفع خود تغییر دهیم مسئله دیگری است، اما به نوعی چالش بین این دو جریان ادامه دارد و صد درصد از بین نرفته است؛ اما در سه سال اول، قدرت جریان مقابل انقلاب به گونهای بود که فکر میکرد میتواند جایگزین نظام اسلامی شود، اما الان این تصور تقریبا در آنها از بین رفته است و میگویند که ما به عنوان یک نیروی چالش کننده برای جمهوری اسلامی هستیم، درگیر میشویم و برای آنها اصطکاک ایجاد میکنیم، اما در آن موقع حکومت را از آن خود میدانستند.
در همان سالهای ۵۹-۶۰ برخی از این گروههای مبارز با خط فکری مقابل انقلاب اسلامی، مدعی بودند که مذهبیها انقلاب را از آنها دزدیده اند، اما انقدر این حرف بی معنی است که خود آنها هم کم تر این حرفها را میزدند و این حرفها را بیشتر به کسانی میزدند که از جریانات سالهای اول انقلاب خبری ندارند، وگرنه میدانند که مردم در اول انقلاب، همین جریان فکری هم سو با انقلاب اسلامی را دنبال میکردند.
نکته بعدی که وجود دارد این است که در میان خود جریان اسلام گرا و خط امام خمینی هم افراد متغیر اند، یعنی شما نباید روی ثابت بودن شخصیت افراد حساب باز کنید، چون حال افراد از منفی بی نهایت تا مثبت بی نهایت در حال تغییر است؛ بنابراین ما افرادی را داریم که زندان رفتند، تبعید کشیدند، شکنجه شدند و پرونده ضخیمی از آن زمان دارد، ولی وقتی بعد از انقلاب به او پست ندادند، ضد انقلاب شد؛ پس بخشی از افراد ضد انقلاب هم کسانی هستند که انتظار منافعی از انقلاب داشتند، ولی آن منافع برایشان حاصل نشد؛ بنابراین ما بعد از انقلاب، یک جریان معارض و ناسازگار با انقلاب، از درون خود انقلاب داشتیم، حالا به آن معنای ضد انقلاب نبودند، ولی تا حدی مخالف و معارض بودند مانند قطب زاده، افرادی بودند که خیلی ادعا داشتند، اما وقتی به آن چیزی که میخواستند دست پیدا نکردند، مخالف انقلاب شدند.
پس ما بعد از انقلاب با دو جریان مخالف مواجه بودیم، یکی آنهایی که از نظر ارزشی و فکری با جریان انقلاب در تقابل و تضاد بودند و دیگری آنهایی که مقاصد و اهدافی را داشتند که، چون تامین نشد، به مخالفین تبدیل شدند.
منصوری: من نمی خواهم بگویم که به کسی ظلم نشد و همه کسانی که از گردونه انقلاب خارج شدند، استحقاق این را داشتند، اما غالبا به دلیل عملکرد خود آنها بوده است. مثلا آقای قطب زاده را که نگاه کنیم میبینیم که او در اوایل انقلاب رئیس صدا و سیما شده بود، اما به دلیل عملکرد ضعیفی که داشت شورای انقلاب مجبور شد او را بر دارد، ولی با وجود این، او را به سمت وزارت خارجه رساندند که آن جا هم قضایای عجیبی رخ داد و او مدام به دنبال کودتا و شورش و کشتن امام خمینی بود که صحبت از محاکمه او به میان آمد، ولی تنها به عزل او راضی شدند. این یعنی عملکرد خودشان بود که از انقلاب پیاده شدند.
منصوری: این موضوع دو نکته را شامل میشود، یا آن فرد از اول تفکر اسلامی نداشته است یا اینکه در طول زمان عوض شده اند، از این آدمها کم نداریم و در هر دو طرف بوده، یعنی از طرف مقابل به سمت انقلاب هم ما از این موارد مشاهده میکنیم. افرادی را داشتیم که کار خلاف انجام می دادند، ولی توبه کردند و در جبهه به شهادت رسیدند.
منصوری: این تفکر اشتباهی بود که برخی داشتند و معتقد بودند که اگر قطب زاده را از کار برکنار کنیم، به جریان ضد انقلاب میپیوندد و به اپوزیسیون نظام تبدیل میشود پس بیاییم سر او را گرم کنیم تا به سمت این کارها نرود.
منصوری: ما این اعتقاد را داریم که اگر افرادی قصد داشتند صادقانه خدمت کنند، ممانعتی برای آن نداشته باشیم؛ خیلیها ایستادند و خدمت کردند و کسی هم کاری به آنها نداشت. در مورد جریان نهضت آزادی، دقیقا عملکرد خودشان باعث شد که از صحنه کنار بروند، وگرنه امام خیلی اصرار داشتند که اینها بر سر کار بمانند و خدمت کنند، برخی از آن شخصیتها هم بارها استعفا داده بودند، اما امام استعفای انها را قبول نکرده بودند.
بعد از قضیه سفارت آمریکا، این گروه خیلی تند درباره دانشجویان صحبت کرده بود، بعد هم که قضیه دیدار بازرگان با برژنسکی مطرح شده بود و امام استعفای آنها را پذیرفت و آنها به مرور از صحنه سیاست کنار رفتند.
منصوری: دو اتفاق به نظرم خیلی اهمیت زیادی داشت؛ یکی اتفاق ۱۹ دی ۱۳۵۶ قم بود که به یک معنا ایران را لرزاند، چون مردم قم و روحانیون در دفاع از امام به خاطر مقالهای که در روزنامه نوشته بودند، قیام میکنند و دولت آن را سرکوب میکند که این اتفاق یک نقطه انفجاری میشود. دومین اتفاق ۱۷ شهریور بود که خیلی ضربه سختی به رژیم شاهنشاهی زد و حرکت شدیدی را در مردم به وجود آورد و بعد از آن رژیم شاهنشاهی نتوانست دوام بیاورد.
منصوری: در این دوره اتفاقات مهم زیادی رخ داد، ولی یک اتفاق بسیار مهم انتخاب بنی صدر بود که کمک زیادی به بقای انقلاب کرد. دومین اتفاق انقلاب شروع جنگ بود. سومین آن هفتم تیر ۱۳۶۰ بود. انتخاب بنی صدر باعث شد که ماهیت جریانهای غرب گرا و سکولار ماهیت رو شود و عملا از صحنه حاکمیت خارج شوند.
جنگ تحمیلی باعث شد که جامعه ایران یک تحول کیفی پیدا کند و مدیران بزرگ و کشور و فرماندهان بزرگ نظامی از دل این ۸ سال جنگ بیرون بیایند و تغییراتی در سطح منطقه اتفاق بیفتد. جریان هفتم تیر هم باعث شد که مردم ایران ثابت کنند که با جریانهای معارض نمیتوان سازش کرد و باید آنها را سازش کرد.
هر کدام از این اتفاقات کشور را از یک بعد کشور را ساختند و باعث رشد کشور شد. این دوره یکی از دورههای انتقال حکومت از یک رژیم شاهنشاهی به جمهوری اسلامی بود و لذا همه چیز در حال دگرگونی بود و قدرتهای بزرگ هم با همه امکانات خود میخواستند نگذارند نظام به تثبیت برسد.
منصوری: به گفته امام (ره) سه عامل، انقلاب اسلامی را به وجود آوردند و تا وقتی این سه عامل با هم متحد باشند، انقلاب پا برجا خواهد بود. قدرتهای بزرگ از سال ۱۳۶۴ که به این مسئله پی بردند، برنامه اصلی خود را بر این مبنا قرار دادند که این سه اصل را از هم جدا کنند.
آن سه اصل، مردم، اسلام و رهبری هستند؛ مردم آگاه و مومن و مسئول و حاضر در صحنه خود یک قدرت است؛ اسلام با فرهنگ شیعی شهادت طلبی و مورد سوم رهبری ولایت فقیه؛ تا زمانی که با هم اند، کشور در مقابل مشکلات دوام میآورد و در این سی سال بعد از امام (ره) چنین اتفاقی افتاده است که ما نمود آن را در تشییع سردار سلیمانی دیدیم؛ و لذا امام ۱۵ خرداد را مبدا انقلاب میداند، چون این سه مورد در آن روز در کنار هم قرار گرفتند.
دشمن در حال برنامه ریزی است و قصد دارد این موارد را از هم جدا کند؛ اگر توانست مردم را از اسلام و رهبری جدا کند، میتواند بر انقلاب اسلامی پیروز شوند.
منصوری: بزرگ ترین درس این است که نیروی اصلی انقلاب، مردم متحدند و اسلام، نیرومندترین انگیزه مردم برای حضور در انقلاب است و مدیریت انقلاب هم به دست رهبری ولایت فقیه، مرجعیت دینی سیاسی بوده که در نتیجه آن هم ما میمانیم و هم دشمنان ما تضعیف میشوند.
آن چیزی که امروز برای ما خیلی اهمیت دارد زندگی انسانی شرافتمندانه توحیدی است و هدفمان جامعه سالم متدین اخلاقی است.
یکی از مهمترین بحثهایی که امروز در جامعه ما مطرح است این است که فکر میکنند جمهوری اسلامی آمده که یک جامعهای بسازد که رفاه آن از همه دنیا بیشتر باشد. در صورتی که ما باید جامعهای قانونمند و عدالت محور بسازیم.
انتهای پیام/