شهید سلیمانی در بخشی از خاطراتش ماجرای اولین حضورش در جبهههای دفاع مقدس را اینگونه بیان میکند:
من (در ابتدای حضور در سپاه) عضو مرکز آموزش سپاه کرمان بودم و مرکز آموزش (آن وقت) خودش را مسئول نیروهای حاضر در جبهه میدانست؛ چون هنوز یگان رزم استان تشکیل نشده بود و به نوعی صاحب نیروها بود. آن سالها دو واحد در سپاه محوریت داشتند: یکی واحد عملیات و دیگری واحد آموزش که به همین دلیل، برای سرکشی به نیروها و اطلاع از وضعیت آنها به اهواز رفتم. وقتی ما به خط کرخهکور رسیدیم، خاکریز زده بودند و ما آمدیم برای بازدید از خاکریز.
بچهها آنجا در حدود یک گروهان بودند. من با آقای مهاجرانی با هم آمدیم پشت خاکریز، کمی رفتیم بالا لب خاکریز ایستاده بودیم و خط عراقیها را نگاه میکردیم، ایشان کلاهآهنی هم سرش بود، ناگهان دیدیم که افتاد، تیر خورده بود پیشانیاش و فوراً به بیمارستان اعزامش کردیم.
آمدم "گلف" نزد حسن باقری و گفتم: «میخواهم توی جبهه بمانم، نمیخواهم برگردم کرمان.» پرسید: «میخواهی چیکار کنی؟» گفتم: «فرقی نمیکند، هرکاری که در توانم باشد انجام میدهم.» ایشان مرا فرستاد به جبههی شوش، آن وقت هم فرماندهی جبههی شوش مرتضی قربانی بود.
مرتضی جبهه را آماده میکرد برای عملیات "فتح المبین" که البته من این را نمیدانستم. در هرحال آنجا به عنوان جانشین مسئول خط بود و من جانشین آقای اکبری معرفی شدم.
منبع: تسنیم
انتها پیام/