نشریه تخصصی تندیس یکی از پایگاههایی است که مطالب تخصصی مهدی خانکه را منتشر میکند.
با توجه به وضعیت فعلی رشتههای نوین هنری، نحوه بیانیه نویسی و نوع نگاه هنرجویان به هنرهای مدرن، گفت و گویی با این استاد نام آشنا داشتیم که متن آن را میخوانید:
مختصری از تاریخچه پیدایش هنر مدرن در جهان را بیان کنید.
هنر مدرن در زمینه فرهنگ غرب پدید آمد، یعنی فرهنگ غرب یک دوره تصویرگری را از صدر مسیحیت با محوریت هنر دینی آغاز کرد و هدف آن رساندن پیام دین به مخاطب بود مانند نقاشیهای کلیسا و... .بعد از آن قرون وسطی هم طی شد و بعد دوره رنسانس آغاز شد. مهمترین شاخصه تصویرگری در دوره رنسانس، محوریت انسان و رخدادهای انسانی در آن است. البته الزاما دین با محوریت انسان را مدنظر ندارنداما بازهم، چون تصویر به یک مدل واقعی اختصاص دارد و از یک اتفاق عینی به وجود آمده عملا ارتباطش را با مخاطب حفظ میکند و او می تواند آن را بفهمد.
اصولا بررسی هنر غربی، یک نوع واقع گرایی است که این قضیه در دوره امپرسیونیسمها به اوج خود می رسد؛ یعنی هنرمند تلاشی برای ایجاد یک مناسبت خیلی نزدیک به واقعیت انجام نمیدهد، بنابراین بازی با نور، بازی با رنگها اتفاق میافتد و یا رنگها دیگر روی پالت ساخته نمیشود.
تغییر و تحولات به مرور زمان پیش میآیند تا امروز که جریان غالب در هنر غرب، هایپررئالیسم است و نقاشیهای دیواری، نقاشی خیابانی یا نقاشیهای کف خیابان همراه با اغراق را شامل میشود، به طور مثال بیننده گودالی که کف خیابان کشیده شده را واقعی احساس میکند. در واقع می توان گفت در سبک فعلی غربی ها، هنر از گالریها بیرون آمده و در خیابانها به نمایش گذاشته میشود.
ارتباط این جریان با هنر ایران از چه زمانی شکل گرفت؟
جریان مدرن هنر ما غالبا به دلیل سفرهایی که هنرمندان به اروپا داشتند، پیش آمد. پس از این سفرها و آموختههای جدید، عدهای از هنرمندان مقابل سبک کمال الملک ایستادند، جلیل ضیاپور پرچم کوبیسمها را بلند کرد و احمد اسفندیاری هم سردمدار امپرسیونیسمها شد. این اتفاق تا میانههای دهه چهل ادامه مییابد تا اینکه هنرمندانی مانند پرویز تناولی، محمد احصایی، آیدین آغداشلو و... به این نتیجه می رسند که نمیشود کارهای غربی را کپی کرد و به مخاطب تحویل داد. درنتیجه پس از جنگ و جدلهای بسیار در گالری ها، مهمترین جریان در نقاشی اتفاق میافتد که سعی می کند هنر مدرن را به زبان ایرانی ارائه دهد.
به نظر شما این تغییر و تحولها را میتوان نقطه عطف در هنر ایرانی دانست؟
تمامی اتفاقاتی که در دهههای چهل و پنجاه برای هنر ایران رخ داده مثبت بوده اند. به طور مثال اواخر دهه پنجاه که مکتب سقاخانه شکل گرفته است، مخاطب با دیدن عناصر آشنا در یک اثر با آن ارتباط برقرار میکند. میتوان گفت سقاخانه ایها هنرمندانی بودند که قصد داشتند مفاهیم مهم در فرهنگ مردم ایران را به زبان مدرن بیان کنند. در حال حاضر هم رکوردهای کریستیز، ساتبیز و... با آثار هنرمندان بزرگ ایرانی جابه جا میشود. یعنی آمار فروشهای چشمگیر همچنان متعلق به مکتب سقاخانه است.
سیر حرکتی هنرهای تجسمی و دستاوردهای آن را بعد از انقلاب اسلامی چطور ارزیابی میکنید؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، باز هم جریانهای تجسمی دستخوش تغییرات قرار گرفت تا جایی که در دهه اخیر از نظر تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی و میزان تولید آثار، شاهد رشد قابل توجهی هستیم. نکته جالب دیگر افزایش تعداد گالری هاست، از طرفی همانند کشورهای اروپایی در ایران، شهرداریها هم به فضای گالری داری ورود کرده اند. نکته بسیار مهم دیگر حضور بانوان در عرصه هنر است. من فکر میکنم که ما در دنیا، رکورد دار نقاشان و هنرمندان زن باشیم؛ بنابراین میتوان به میزان مشارکت بانوان ایرانی در هنرهای تجسمی افتخار کرد.
به نظر شما افزایش آمار کمی، از کیفیت آثار نمیکاهد؟
در حال حاضر تجسمی مانند عرصه موسیقی است، یعنی همانطور که در موسیقی در روز ۱۰۰ قطعه تولید میشود، اما ممکن است دو قطعه خوب و قابل شنیدن باشد، در تجسمی هم روزانه ، آثار بی شماری تولید میشود که ممکن است تنها چند اثر معدود را کار هنری دانست. البته این شرایط اشکالاتی را در پی دارد. به طور مثال ممکن است کسی مفهوم آثار را نفهمد یا اینکه بیانیه های عجیب و غریب برای کارهایشان مینویسند و...، اما این بخشی از ماجراست و ما در مقابل اتفاقات خوب، گالریهای تخصصی و نمایشگاههای با کیفیت با بیانیه های مناسب را هم ملاحظه میکنیم.
به نظر شما دلایل دور شدن آثار هنرمندان جوان از فرهنگ و هنر ایرانی چیست؟
علت اول به دلیل طیف وسیعی از هنرمندان است که در این حوزه کار میکنند، دلیل دوم این است که هنرمندان عناصر آشنای مخاطب را کمتر میشناسند و عموما برای مخاطب غیر ایرانی تولید اثر میکنند. از یک طرف هم بیشتر آنان براساس سلیقه گالریها پیش میروند.متاسفانه هر قدر فاصله هنرمند با هنر و سنتها بیشتر باشد موفقتر خواهد بود. این ردپا در آثار هنرمندان ما به جا مانده است، به طوریکه الان در رشته معماری بازگشت به سنتها را بد میدانند در حالیکه تاریخچه معماری ایرانی بسیار درخشان و خاص است. البته این وضعیت در رشته نقاشی هم حاکم است.
عدهای میگویند هنر ما مدرن و انتزاعی است بنابراین لازم نیست درباره مفهوم آن توضیح بدهیم. شما این حرف را قبول دارید؟
موجی در چند سال اخیر راه افتاده است که هر چقدر آثار یک نفر قابل فهم نباشد، با کلاستر است. هیچ کس هم حق ندارد معنای آن را بپرسد، زیرا سبک مدرنیسم گفته است که هنرمند هر موضوع دلخواهش را می تواند روی بوم بریزد، البته این آزادی عمل، خوب است، اما با طی مراحلی که توضیح دادم. یکی دیگر از علتهای این جریان، ژست روشن فکری است. متغیر سوم هم بیانیهها هستند. در فرهنگ غرب، بیانیه نوشته خود هنرمند و یک اثر هنری است و در کنار بقیه آثار بر روی دیوار نصب میشود. اینطور هم نیست که بگوییم همه نمایشگاهها باید بیانیه داشته باشند، بلکه به تشخیص هنرمند و یا نمایشگاه گردان بستگی دارد.
به نظر شما چرا هنرمندان ما به جای نوشتن بیانیههای واضح که مخاطب را راهنمایی کند،بیانیه هایی مینویسند که بیشتر آنها را سردرگم میکند.
در کشور ما چند گرایش درباره بیانیه وجود دارد؛ اول ژست روشنفکری است یعنی هنرمند بیانیه مینویسد تا فخر فروشی کند که نمایشگاه من هم بیانیه دارد. دوم استفاده از برندهایی است که در حال حاضر بیانیه مینویسند. اما نوع سوم که بسیار هم وحشتناک است نوشتههای بی سر و ته است که بیشتر به دلنوشته یک عاشق دلشکسته در شب بارانی شباهت دارد تا بیانیهای که مفهوم آثار را توصیف کند؛ معمولا هنرمند باید خیلی کم صحبت کند، زیرا راه های ارتباطی او با مخاطب اثری است که خلق میکند و نقد و کلام را باید متفکران و منتقدان استفاده کنند.
برای اصلاح این بیانیهها چه میتوان کرد؟
بیانیه در فرهنگ ما میتواند یک روایت کوتاه باشد تا مخاطب را با آثار بهتر گسترش بدهد. ما در دانشگاه، واحدی تحت عنوان بیانیه نویسی نداریم، آیا برنامهای برای آموزش این شاخه در نظر گرفته ایم؟ چه کسی قرار است این واحد را تدریس کند؟ نقد را نمی توانیم آموزش دهیم، زیرا یک گستره ذوقی دارد، اما چرا فکرمی کنیم که همه میتوانند وارد هنر شوند؟ باید برای آموزش صحیح بیانیه نویسی و مفاهیمی از این دست تدبیری اندیشیده شود.
موضوع نمایشگاه گردان ها هم مهم است، آیا آنها کارشان را تخصصی انجام می دهند؟
در حال حاضر نمایشگاه گردان ها افرادی هستند که سابقه هنری آنها معلوم نیست، نه فارغ التحصیل هنر هستند، نه مدیریت هنری بلد هستند و نه اشرافی بر بازار هنر دارند. فقط میتوانند با یک گالری ارتباط بگیرند و سپس تعدادی هنرمند را با دریافت پول دورهم جمع کنند. به دنبال این اقدام هم به عنوان سرپرست گروه، متن بی محتوایی را بنویسند و روی دیوار بزنند.
نقش گالریها را در تعیین خط مشی هنر چقدر مهم میدانید؟
گالریها نقش تعیین کنندهای در هدایت هنرمندان دارند. وضعیتی که الان گریبان گیر هنر است حاصل آکادمی نیست بلکه نتیجه عملکردگالریها است. طبق اصول، برگزاری نمایشگاه یک قاعده خاصی دارد و کسی که یک سال کلاس نقاشی رفته نباید نمایشگاه برگزار کند. اما گالریها به این اصلها پایبند نیستند و با دریافت هزینههای دلخواه برای هر شخصی که دلشان بخواهد نمایشگاه برگزار میکنند.
تعدادی از مدیران گالریها معتقد هستند که باید بابت پذیرایی، تبلیغات و... از هنرمند هزینه دریافت کنند و کارشان غیراصولی نیست، نظر شما در این باره چیست؟
ممکن است که گالریها به صورت مقطعی پولهای خوبی به دست آورند، اما اگر به همین روال ادامه دهند تیشه به ریشه خودشان زده اند. مطمئن باشید که ۵ سال دیگر کسی اثر تجسمی نمی خرد. یک گالری دار باید بتواند اعتماد چند نسل از یک خانواده را جلب کند. اگر گالری دار به خریدار کلک بزند دیگر کسی سراغ خرید اثر هنری نمیرود. هر قدر که گالری دارها آثار و هنرمندان خوب را معرفی کنند درآمد بیشتری هم کسب خواهند کرد.
به نظر شما حراجهای هنری تا چه حد در چرخه اقتصادی هنر موثر بوده اند؟
چرا باید حراجیهای ما را در این چند سال چند نفر خاص اداره کنند؟ وقتی یک تیم ۴، ۵ نفره حراجیها را در دست دارند، هنرمندان و مخاطبان مجبور هستند که به آنها اعتماد کنند. حراج گذاران باید شورایهای تخصصی از انجمن خوشنویسان، نقاشان و... ایجاد کنند. فساد معمولا در رکود رخ میدهد بنابراین وقتی راه را برای ورود دیگر افراد و جوانان باز بگذارند نتایج بهتری هم حاصل میشود. من حدود ۲۰ سال است که برخی افراد را در همه جا میبینم. کشور نیروهای با سواد بسیار دارد بنابراین میشود شوراهای تخصصی را گسترش داد.
شما خودتان هم منتقد هستید، چرا نقد در عرصه هنرهای تجسمی بسیار کم است؟
زیرا منتقد تجسمی کم داریم و در فرهنگ ایرانی هم نمیشود نقد را مستقیم و صریح نوشت. از طرفی جایگاه منتقد در کشور ما مشخص نیست. خیلی کم پیش میآید که خریداری پیدا شود و از من سوال کند که چه اثری را بخرم.
تحصیلات آکادمیک را تا چه حد در پیشرفت هنرمند مهم میدانید؟
اصولا دانشگاه کسی را هنرمند نمیکند. وظیفه آکادمی صرفا پرورش زمینههایی است که میتواند به هنرمند بودن یک فرد کمک کند؛ بنابراین نمیگوییم که برای هنرمند شدن باید دانشگاه برویم، اما میگوییم برای هنرمند باهوش و حرفهای بودن بهتر است تحصیلات آکادمیک داشته باشیم. از طرفی فرهنگ ما ایرانیها بیشتر شنیداری است، اما به طور کلی شواهد نشانگر این است که وضعیت دانشجوهای امروزی نسبت به گذشته خیلی بهتر است.
نکته پایانی دارید؟
خاک ایران عزیز هرلحظه نابغه متولد میکند و در کل نابغه خیز است. در تمامی حوزهها افراد خوب داریم و وظیفه ما این است که این نوابغ را پرورش بدهیم. هنرمند باید فرزند وطنش باشد، باید یاد بگیرد که نام کسی بلند آوازه میشود که خدمتکار مردم باشد.
انتهای پیام/